تهران-ايرنا- فيلم «خانم يايا» جديدترين ساخته «عبدالرضا كاهاني» در حالي كه تنها دو هفته بيشتر از اكران عمومي اش نمي گذرد، آماج حملات و انتقاداتي تند از سوي اقشار مختلفي از مردم و منتقدان بوده است.

به گزارش گروه تحليل، تفسير و پژوهش هاي خبري ايرنا، يكي از مهمترين مباحثي كه در فيلم سازي و صنعت سينما در سطح جهاني مطرح است، بحث فيلم نامه و مهارت و تخصص در فيلمنامه نويسي است. هاليوود پس از دهه ها فعاليت تخصصي و حرفه اي در زمينه فيلم سازي و تربيت حرفه اي فيلمسازان، از جايي به بعد به درستي به اين نتيجه رسيد كه اهميت فيلمنامه مي تواند در جايي بالاتر از همه عوامل توليد فيلم و حتي بازيگران يا كارگردان قرار بگيرد. در اين پارادايم شما زماني كه فيلمنامه اي خوب و پرداخته شده و درخشان داشته باشيد احتمال اين كه يك كارگردان معمولي بتواند آن را به يك اثر درخشان بدل كند بيشتر از زماني است كه يك فيلمنامه متوسط يا بد را به يك كارگردان مطرح بسپاريد.
بر همين اساس مدت هاست كه فيلمنامه به عنوان قدم برجسته فيلمسازي مورد توجه فيلم سازان برتر جهاني قرار گرفته است و رو به روز سرمايه گذاري و بها دادن به اين بخش افزايش مي يابد. تا جايي كه مثلأ براي ساخت يك سريال تلويزيوني در آمريكا تيمي از نويسندگان با تخصص هاي مختلف (و با بهره گيري از مشاوراني صاحب تخصص در عرصه هايي چون فلسفه، فيزيك، پزشكي، روانشناسي و جامعه شناسي) به كار گرفته مي شود. اين امر علاوه بر منطقي و درست بودن حرف ها و مطالبي كه آن فيلم يا اثر مطرح مي سازد و از سليقه اي بودن به دور مي ماند، قدرت اثرگذاري و جذب آن را از طرف مخاطب افزايش مي دهد.

**فاصله ايران با سطح جهاني
متاسفانه يكي از نكاتي كه در سينماي ايران و در فيلم سازي متاخر كمتر به آن توجه مي شود، بحث فيلمنامه و قدرت روايي اثر است. به اين معني كه تصور مي شود صرف پشت هم قرار دادن يك سري اتفاقات (كه بعضا هيچ ربطي هم به هم ندارند) به معني فيلمنامه و خط سير داستاني است، در صورتي كه شرط اصلي و مهم در فيلمنامه و فيلمنامه نويسي، تناسب خط و ربط داستان و انسجام دروني آن است.
آخرين ساخته عبدالرضا كاهاني خانم يايا فيلمي است كه دقيقا از اين ضعف رنج مي برد و داراي نقصاني اساسي از منظر فيلمنامه است. بي سرانجامي و سردرگمي فيلمنامه اين ذهنيت را ايجاد مي كند كه اساسا هيچ فيلمنامه مشخصي براي اين فيلم وجود نداشته است و پس از يك ايده كلي در مورد داستان، محل فيلمبرداري و بازيگران انتخاب شده و به آنجا رفته اند تا بر اين اساس فيلمي بسازند. شوخي هاي سطحي و اتفاقاتي بي خط و ربط و شخصيت پردازي هايي كه اساسا رنگي از عناصر يك فيلم درجه يك را ندارند، از نقاط منفي و مشهود اين فيلم است.

**درباره فيلم
خانم يايا با نام قبلي، «ما شما را دوست داريم خانم يايا»، آخرين ساخته كاهاني در سال 1396 است كه از 18 آبان 97 به اكران درآمده و تا كنون 850 ميليون فروش داشته است.
اين فيلم كه شباهت زيادي به سوژه و ساختار فيلم هاي مد شده در سينماي اين روزها دارد، يادآور فيلم هاي «من سالوادرو نيستم»، «تگزاس»، «مصادره» و ... است كه در ويژگي هايي چون لوكشين خارج از ايران، هنرپيشه نقش اول زن خارجي، تلاش براي عبور از تابوهاي رايج ايران در بهره گيري از نماهاي شاد و مفرحانه و همراه با موسيقي و در نهايت بازي كردن رضا عطاران و حميد فرخ نژاد مشابهت دارند.
فيلم داستان دو باجناق «ناصر»، با بازي «رضا عطاران» و «مرتضي»، با بازي «حميد فرخ نژاد» است كه پس از فوت پدرزنشان دنبال ايفاي نقش شغلي وي هستند و به همين دليل براي واردات جنس ، به چين سفر مي كنند و در اين ميان سري هم به شهر «پاتايا» در كشور تايلند مي زنند؛ اماروبرو شدن آنها با يكي از دوستان قديمي شان اتفاق ها و داستانك هايي را پديد مي آورد كه دستمايه روايت فيلم است.

**فيلمي كه فيلم نيست
مساله اين است كه اتفاق ها و داستانك هايي فيلم (البته اگر بتوانيم آنها را داستانك بناميم) لزوما ارتباطي با هم نداشته و به نظر مي رسد كاملا در لحظه شكل گرفته و دنبال شده اند.
يكي از مهمترين انتقاداتي كه به فيلم خانم يايا وارد مي شود، اين است كه شوراي مميزي و تصميم گيران صدور مجوز چنان از مباحث كيفي و المان هاي صنعت فيلمسازي غافل شده اند كه حاضرند به فيلمي كه به سختي مي توان عنوان فيلم بر آن نهاد، به شرط حفظ پايبندي هاي اخلاقي (كه اين نكته هم جاي حرف و حديث هاي بسيار دارد) از نظر آنان، بدون داشتن ردپايي از فيلمسازي حرفه اي مجوز نمايش بدهند. و اين مساله يكي از مهمترين فاكتورهايي است كه سينماي ايران و توليدات آن را روز به روز بي كيفيت تر ساخته است.
اين فيلم اگرچه تلاش كرده تا با بهره گيري از بازيگران محبوب و تثبيت شده در ژانر كمدي و اجتماعي، كيفيت كاري و مخاطب خود را تضمين كند اما تحت تاثير فيلمنامه بد، افولي در كارنامه ستارگان فيلم و حتي كارگردان بوده است.
رضا عطاران امروز سودآورترين بازيگر كمدي ايران و تضمين ضمني براي فروش گيشه است؛ چنانچه آخرين فيلمش هزارپا با فروش 30 ميلياردي گيشه توانست، پرفروش ترين فيلم تاريخ سينماي ايران شود. اما در اين فيلم بازي و نقش او كليشه اي جز تكرار نقش هاي اخيرش نيست.
حميد فرخ نژاد نيز كه عمده شهرتش بعد از فيلم «چهارشنبه سوري» به كارگرداني اصغر فرهادي و پس از آن بازي در ژانر درام و اجتماعي بوده، مدتي است كه به سمت فيلم هاي كمدي روي آورده؛ فيلم هايي كه عمدتا عاري از محتوا و به دنبال كسب گيشه بوده و از اين نظر عده اي از منتقدين، فرخ نژاد را در سيري دائما به سمت افول، توصيف مي كنند.
امين حيايي نيز اگرچه در اين اواخر، در سال 95 و 96 دو فيلم جدي «داركوب» و «شعله ور» را در كارنامه خود دارد اما در اين فيلم بازگشتي دوباره به نقش هاي كليشه اي خود كه بسيار يادآور نقش هاي هميشگي او در ژانرهاي كمدي و به ويژه سريال ساخت ايران است، داشته و در نهايت هيچ حرف جديدي براي گفتن ندارد.

**محدوديت ها هميشه موجد امكان نيست
كاهاني (متولد1352) كارگرداني است با چارچوب هاي ذهني خاص و منحصر به فرد كه شايد بتوان شرايط دروني و فضاي فرهنگي غالب را عامل اساسي در سوق دادن وي به سمت اين سبك از فيلم سازي دانست. اگرچه فيلم هايي كه از وي اكران شده غالبا فيلم هايي مورد اقبال و مقبول مخطبان و منتقدان بوده است اما كاهاني از آغازشروع فيلم سازي بارها و بارها با عدم صدور مجوز و توقيف فيلمهايش روبرو بوده و يكي از كارگرداناني است كه به دليل همين توقيف هاي مكرر بارها مجبور شده تافيلم را با فيلمنامه هاي جايگزين ادامه دهد و پيش ببرد.
او كه با فيلم «ارادتمند؛ نازنين بهاره تينا» گامي ديگر در بيان دغدغه هاي جامعه با زبان خاص خود برداشته بود، پس از توقيف و حواشي اي كه اين فيلم دچار آن گرديد و اجازه اكران نيافت، اعلام كرد كه ديگر قصد فيلمسازي در ايران و دست و پا زدن در مشكلات اعمال سليقه و عدم صدور مجوز به بهانه هاي مختلف را ندارد و پس از اين در خارج از كشور به ساخت و توليد فيلم هايش مي پردازد. اتفاقي كه البته در حوزه هنري به ويژه سينما اولين بار نيست و قطعا آخرين بار نخواهد بود.
قطعا نمي توان و نبايد اثر سياست هاي دوره اي و اعمال سليقه هاي مديران را در نقشي كه بر زندگي كاري و حرفه اي فيلمسازان دارند، ناديده گرفت. همه افراد واكنشي يكسان در مقابل ضرباتي كه بر زندگي كاري و حرفه ايشان وارد مي شود، ندارند و عكس العمل مورد انتظار و يكساني را نيز به نمايش نمي گذارند. برخي بعد از مواجهات مكرر با مسائلي اين چنيني حذف شده و كنار مي روند و برخي هم برگشتي تازه نفس تر از قبل دارند.
در ميان اما كاهاني همانند هميشه در رويكردي متفاوت ازايران رفت و مجوز گرفت و نگرفتن فيلم هايش در داخل كشور را امري كم اهميت عنوان كرد. قطعا ردپاي بخشي از مهمترين انتقاداتي كه امروز به فيلم او وارد مي شود را بايد در همين مخالفت هاي مكرر و محدوديت ها و ممنوعيت ها و مسائلي كه همواره برسر راه فيلم سازي اش قرار داشته ديد.

**خانم يايا نمايش پوچي ماست
دو باجناق كاهاني نماينده بسياري از ما هستند؛ آدم هايي تن پرور و مردم ايده آل انديش كه هيچ هنر خاصي ندارند و مانند خيلي هاي ديگر تجارت و كار را در ورود اجناس از چين با قيمت ارزان و فروختن در داخل كشور با قيمت بالا مي دانند.
آدمهايي كه بدون داشتن دانش، مهارت و حتي تلاش، انتظار دارند تا يك شب ره صدساله بروند و به درجات بالاي اجتماعي و اقتصادي برسند. در عين حال اين ها تصوري از خوش گذراني و فلسفه اي براي زندگي ندارند. به مركز خوش گذراني شرق آسيا مي روند اما همچنان در حصار ذهني خودشان محصورند؛ همان گونه كه در اتاقشان مي مانند و بيرون نمي آيند، و رفتارهاي ديگري كه نشان از بي هدفي و پوچي آنان در تعريف شان از مفهوم زندگي، تفريح، سفر، همسر، كار و .. است. آدمهاي بي هدفي كه هيچ فايده اي بري خودشان و ديگران ندارند و به قول خودشان تباه شده اند. شكم ها و هيكل دو نقش اول فيلم را مي توان استعاره ي مناسب و زيرپوستي كاهاني به جامعه ي فربه اي ديد كه مصرف گرايي و نوعي از لذت گرايي پوچ، چنان درگير و افسرده اش ساخته كه نماد تفريح و خوش گذراني و مقصد شادي اش را در تايلند مي بيند.
پژوهشم**س- ب**1552