تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۳

تهران- ايرنا- مي‌توانيد بگوييد چه تعداد از فارغ‌التحصيلان دانشگاهي منطبق بر سند توسعه چشم‌انداز 20ساله كشور است؟ اين سند بايد آينده ما را نشان دهد يعني جواني كه امروز جذب رشته‌اي مي‌شود بايد مطابق با آن سند جذب شود. در اين صورت اين نيرو مي‌تواند كارآمد باشد. نه اينكه اين‌همه جوان وارد دانشگاه شوند و با پايين‌ترين كيفيت آموزشي مدرك بگيرند و در جامعه روان شوند.

روزنامه قانون در يادداشتي به قلم رئوف پيشدار استاد دانشگاه آورده است: به اقتضاي بحث كلاس، جلسه‌اي كه گذشت از دانشجويانم پرسيدم: كي مي داند جنگ سرد چه دوره اي را شامل مي‌شد و ماجراي خليج خوك‌ها چي بود؟ از 20 دانشجوي كلاس، فقط يك نفر آن‌هم خيلي ناقص به موضوع جنگ سرد اشاره كرد! بقيه ساكت و مبهوت به هم تماشا كردند.

يكي، دو تا از دانشجوها هم كه انگار چيز عجيبي شنيده باشند، پرسيدند: استاد ، خليج چي ؟ بار اول بود انگار اين اسم را مي‌شنيدند ! گفتم: خليج خوك‌ها! يكي مزه آمد : استاد مگه خوك‌ها هم خليج دارند؟ قبلا هم در يكي از كلاس هايم از دانشجويان اسامي چند رود بزرگ ايران و تعداد و مراكز استان‌ها را پرسيده بودم كه اغلب نمي‌دانستند. اين‌ها دانشجويان ترم چهارم مقطع كارشناسي هستند. نه اينكه گمان كنيد در مقاطع بالاتر وضع خوب است! نه، خيلي هم بدتر است.

سه سال پيش دانشجوي مقطع فوق‌ليسانس جغرافياي سياسي را كه خانمي جنوبي بود، ملاقات كردم كه ابراز علاقه كرده بود تا پايان نامه‌اش را با من به عنوان استاد راهنما بگذراند. بعد از كلي صحبت درباره اهميت پايان‌نامه و اعتباري كه بايد داشته باشد، موضوع و ويژگي هاي آن از جمله كاربردي بودنش، از او موضوع مورد علاقه اش را كه گفت مدت‌ها به آن فكر كرده، پرسيدم، گفت: بررسي جايگاه رودخانه كارون در روابط سياسي ايران و عراق.مغزم از آنچه او گفت واقعا سوت كشيد.

اول گمان كردم كه من احتمالا درست نشنيده‌ام ، وقتي از او خواستم كه عنوان مورد نظرش را تكرار كند، دوباره همان را گفت و بار سوم هم به اين صورت. به او گفتم: خانم در دوره ابتدايي بايد خوانده باشيد كه كارون يك رودخانه داخلي ايران و تنها رود قابل كشتيراني داخلي است. (دوره دانش آموزي ما در كتاب جغرافياي فكر كنم پنجم ابتدايي خوانده بوديم ) يك مرتبه بالاتر بياييد، دوره دكتري، زمان ما اول بايد مدرك زبان در سطح تافل يا آيلتس را براي ثبت نام ارائه مي‌داديم . فعاليت ها و تحقيقات علمي و پژوهشي، تاليف و ترجمه، سابقه آموزشي، درجه و رتبه دنشگاه، موضوع پايان‌نامه ارشد، رتبه و اعتبار استادان راهنما و مشاور و بعد بررسي صلاحيت علمي داوطلب در يك جلسه مفصل توسط هياتي از استادان پيشكسوت تازه‌قدم اول بود. حالا دانشجوي دكتري آزمون زبان در سطح EPT مي دهد كه صد سوال بدون نمره منفي دارد و سطح آن بالاتر از ديپلم نيست.

تاليف و ترجمه و امثالهم را هم كه در ميدان انقلاب مي‌فروشند! دانشجو فقط زحمت مي كشد ترمي چند ميليون شهريه مي‌دهد! و چند سال بعد مي‌شود دكتري كه مدرك آن را هم الان فقط با پول تحت عنوان مدرك تحصيلي با بررسي سوابق تحصيلي در اينترنت مي‌فروشند و آگهي هاي آن را در خيابان انقلاب بر در و ديوار بارها ديده‌ام.

دراين ميان حساب اندك دانشجوياني كه با جديت درس مي‌خوانند ، اهل مطالعه و تحقيق و دقت در امور هستند و تحليل و نظر دارند، جداست. آن‌ها بعد از ليسانس يا حداكثر ارشد مي‌روند و اگر بمانند با اميد به فرجي كه آروزي آن را دارند، با شرايط مي‌جنگند. بارها حتي با تشويق به نمره امتحاني دادن از دانشجويانم خواسته ام كه كتاب بخوانند، از استادان سير مطالعاتي را براي موضوع مورد علاقه‌شان بپرسند. نمي‌دانم چند نفر اين كار را كرده‌اند ، ولي از خودم جز يكي دو نفر، اين سال‌ها نپرسيده اند و چند باري هم كه از آن‌ها خواستم تا اگر در كيف خود كتابي دارند فقط نشان دهند و نمره بگيرند هر موضوعي كه مي خواهد باشد. باور كنيد در چند سال و چندين ترم فقط يك نفر با خودش كتاب داشت .

** ويراني اين خانه از پاي‌بست
ريشه اين مصيبت ها در جاهايي است كه قرار بوده و هست كه وظايف علمي شان را در مقاطع مرتبط انجام دهند. ساده تر بگويم: در دوره ابتدايي به ما به زور خطكش و توسري! جدول ضرب آموختند ولي معلم براي ما استدلال نكرد كه چرا دو دو تا چهار تا مي شود و گفتند رفتيد دبيرستان مي خوانيد. در دبيرستان كار علمي نخواستند، نخواستند تا علت و علل را بيابيم و كسي هم وقت و فرصت آن را نداشت و امكاناتي هم نبود، گفتند دانشگاه، در ليسانس دانشجوي جزوه محور شديم، انگيزه ها به هزار و يك دليل كم شد، يكي اميد به آينده! در ارشد قرار بود همان رابطه ها را آزمايشگاهي و آكادميك كنيم، باز هم نشد، دانشگاه هاي ما عمدتا پژوهش محور نيستند و خروجي هاي‌شان كاربردي نيست.

دكتري هم كه قرار بود يافته هاي همه مقاطع قبل را به صورت آكادميك كتاب (تاليف) كنيم، كتابش را در ميدان انقلاب مي فروشند. كتاب خاطرات دكتر صالحي، رييس سازمان انرژي هسته اي را مي‌خواندم كه نوشته بود يك همدوره او در دانشگاه ام آي تي (آمريكا) هفت سال روي تز(رساله) دكتري‌اش كار مي كرد. نزديك به پنج سال پيش در مصاحبه اي مفصل با روزنامه «قانون» فرياد برآوردم: اين چه سيستمي است كه حاصلش فرار نخبگان است. دلايل بسياري را براي وضعيتي كه بر دانشگاه هاي ما حاكم است، برشمردند كه خلاصه آن اين بود: ضعف و به روز نبودن نظام آموزشي در همه ي مقاطع، كم توجهي به تحقيق و پژوهش، عدم تربيت متعلم جست‌وجو گر، بي انگيزه بودن معلمان و استادان، عدم چرخش نخبگان، نبود اميد به آينده، عدم توجه مادي و معنوي به دانش آموختگان و ... . اجازه بدهيد بخشي از حرف‌هايي را كه در آن مصاحبه گفتم اينجا دوباره بخوانيم. اميد كه باز هم ناچار نشويم چند سالي ديگر دوباره همين حرف‌ها را بگوييم: ايران جزو كشورهايي است كه تعداد جوانان دانشجويش زياد است. اينكه به ذات اين ماجرا افتخار هست يا نه، بحث ديگري دارد.

البته اين مي‌شود بحث كمي در صورتي كه ما داريم درباره بحث كيفي صحبت مي‌كنيم. ما بايد ببينيم در حال پرورش چه چيزي هستيم و چه چيزي را وارد بازار كار مي‌كنيم و اين خروجي‌ها چقدر مناسب نيازهاي ماست. مشكل ما برمي‌گردد اول به سياست‌گذاري‌ها.

سياست‌گذاري‌هاي اصولي در اين زمينه نداريم. به اين 35 سال گذشته نگاه كنيد چه سياست‌هايي اتخاذ شده؟ سياست‌هايي كه ناقض‌و‌منقوض هم بودند. ما همان مردماني هستيم كه تا ديروز شعار مي‌داديم پرايد بهترين ماشين براي تاكسيراني است اما الان مي‌گوييم چنين نيست و حتي بدترين است! چون هيچ‌وقت حرف‌هايي كه مي‌زنيم مبتني بر آموخته‌ها و تجربيات‌مان نيست. ما كار آزمايشگاهي نكرديم و نمي‌كنيم. هر كسي مي‌آيد هر حرفي دلش بخواهد مي‌زند و فكر مي‌كند حرفش درست‌ترين است. چون احزاب در كشور ما وجود ندارد آن حرف‌ها نه تاييد و نه براجرايش نظارت مي‌شود. هيچ‌كس پاسخگو نيست كه چرا در دولت‌هاي قبل آنچنان سياست‌هايي اتخاذ شده و چرا در دولت‌هاي آينده هم قرار است سياست‌هايي اتخاذ شود كه چندان كارآمد نيستند. همه اين سال‌ها در بحث كتاب‌ها، شيب ساختارهاي آموزشي پيوسته در حال تغيير است. آيا اين تغييرات منطبق با نيازهاي ما هستند؟ اگر هست، پس الان بايد بسياري از مشكلات ما حل شده باشد ولي چنين نيست اما مي‌بينيم كه مسائل بسيار قديمي هنوز هستند.

يك زماني شعار مي‌دادند كه بايد سراغ تكنسين‌پروري برويم اما الان بحث دانشگاه‌هاي ما روي تحصيلات تكميلي است. چه كسي چنين قوانيني را گذاشته آن‌هم با كدام كار مطالعاتي؟ اين مسائل هميشه بوده. وقتي مردمان ما اصلا اعتقادي به مراجعه به روانشناس ندارند چرا ما بايد اين‌همه فارغ‌التحصيل روانشناسي داشته باشيم؟ مي‌توانيد بگوييد چه تعداد از فارغ‌التحصيلان دانشگاهي منطبق بر سند توسعه چشم‌انداز 20ساله كشور است؟ اين سند بايد آينده ما را نشان دهد يعني جواني كه امروز جذب رشته‌اي مي‌شود بايد مطابق با آن سند جذب شود. در اين صورت اين نيرو مي‌تواند كارآمد باشد. نه اينكه اين‌همه جوان وارد دانشگاه شوند و با پايين‌ترين كيفيت آموزشي مدرك بگيرند و در جامعه روان شوند. وقتي ما اعتقاد به رسانه‌هاي بخش‌خصوصي نداريم و آن‌ها را تقويت نمي‌كنيم يا زمينه را براي‌شان باز نمي‌گذاريم، به نظر من ضرورتي ندارد كه بخواهيم اين‌همه نيروي خبرنگار تربيت كنيم. چرا ما با زندگي اين‌همه جوان بازي مي‌كنيم؟ چرا اين‌همه هزينه دانشجويان را به فنا مي‌دهيم و اين‌همه دانشجو مي‌گيريم آن‌هم با كيفيت پايين آموزشي؟ وقتي سيستمي معيوب باشد، همه چيز را معيوب مي‌كند. مشكل در فرد نيست، مشكل در يك سيستم است.

من عملكرد وزارت علوم را نقد نمي‌كنم بلكه دارم روي سيستمي صحبت مي‌كنم كه خروجي‌اش همه اين چيزهايي است كه مي‌بينيم... . اينجا سوال پيش مي‌آيد كه نخبه‌هاي دانشگاهي ما الان كجا هستند؟ ما نمي‌توانيم به اين آمارها افتخار كنيم. اين تعداد ورودي را داريم ولي بايد خروجي‌اش را هم نگاه كنيم. مهم‌ترين نكته فرار مغزهاست. اين سيستم حاصلش تربيت نيروهايي است كه نخبه‌هايش مي‌فهمند اشتباه آمده‌اند و راه‌شان را عوض مي‌كنند.

منبع: روزنامه قانون، 1397.9.24
گروه اطلاع رساني**2002**