سعيد عابدپور در يادداشتي درروزنامه اعتماد، نوشته است: جهان به سوي جنگ سردي نوين پيش ميرود. اين جنگ سرد، در پي فروپاشي هژموني امريكا واقع شده است. امريكا بعد از فروپاشي كمونيسم، در اوايل دهه 90، به عنوان پيروز ميدان نبرد نمودار شد. ولي اين پيروزي ديري نپاييد و با اشتباهات، مداخلات و تجاوزات امريكا و همپيمانانش به وضعيتي رسيد كه در معادلات سياسي از آن ميشود به عنوان نقطه عطف ياد كرد. روسيه با بازسازي قدرت نظامياش توانست به شكل موثري در رقابت با امريكا خصوصا رقابت تسليحاتي ظاهر شود. آزمايش موشك 20 ماخي (بيست برابر سرعت صوت) روسيه، چند روز قبل و ورود جنگندههاي سوخو 57 به نيروي هوايي روسيه در دو عرصه هوايي و ضد هوايي رقابت تنگاتنگي را بين روسيه و امريكا پديد آورد.
از سوي ديگر چين، با نرخ توسعه بيش از 8 درصد در سال مهمترين قدرت اقتصادي و بزرگترين تهديد براي اقتصاد امريكا به حساب ميآيد. اين سوال اكنون مطرح است كه آيا امريكا در 10 سال آتي همچنان در صدر اقتصاد جهان باقي خواهد ماند؟ پاسخ مشخصا «نه» است و امريكا به تدريج در مقابل قدرت صنعتي چين ناگزير به عقبنشيني است و ناچار است كه سياستهايي براي محدودسازي چين وضع كند. آلمان و كشورهايي مانند دانمارك و هلند را نبايد از ياد ببريم كه هر يك از قدرت فوقالعاده رشد اقتصادي برخوردارند. ناظران اقتصادي پيشبيني ميكنند كه چين در كلنجار با سياستهاي اقتصادي امريكا به سر ميبرد و امريكا هم اگر محدوديتهايي بر صادرات چين اعمال كند، زورش به يك ميليارد كارگر چيني نميرسد.
از سوي ديگر ظهور قدرتهاي متوسطي در جهان مانند برزيل، هند، ايران، مكزيك و غيره ساختار دو قطبي محتمل را بر هم ميزنند و مشخصا جهان را وارد دوران جنگ سرد نوين ميكنند. جنگ سردي كه ما را با جهان چند قطبي مواجه ميكند. جنگ سرد قديمي به اندازه كافي سرد بود و چون بازي فقط بين امريكا و شوروي در جريان بود، درگيريهاي نظامي نيابتي بين دو قدرت چندان فراگير نبود. البته جنگ دو كره و ويتنام را به عنوان خونينترين جنگهاي دهه 60 و 70 ميلادي ياد كردهاند. اما عمدتا اروپا در دوران جنگ سرد آرام بود و درگيري نظامي در آن رخ نداد. بگذريم از دخالت تانكهاي شوروي در چكسلواكي و مجارستان كه آن هم جنبه دفاع از بلوك شرق را داشت. جنگ سرد نوين اما در وهله اول بيش از اندازه گرم خواهد بود. امريكا به خوبي از ظرفيت اقتصادي كشورهايي چون عربستانسعودي، امارات و قطر ....
در تجهيز و بسيج نيروهاي افراطي مسلمان بهره ميبرد. چند روز قبل نيروهاي داعش مورد حمايت امارات براي كمك به برادران «كافر» ارتدوكس اوكرايني و مقابله با روسيه در نقاط حساس مستقر شدند. بنابراين احتمال درگيري جنگ سرد نوين، نقاطي را در اروپا مانند اوكراين و كشورهاي شبهجزيره بالتيك شامل ميشود. چند سالي است در سوريه جنگ سرد نوين شكل گرفته است. مقاومت ارتش سوريه با كمك ايران و سپس كمك روسيه در مقابل براندازي خونين امريكا و متحدانش (تركيه، عربستانسعودي، قطر، امارات، انگلستان، فرانسه، بلغارستان، چك و دهها كشور ديگر) جنگي را رقم زده است كه امريكا مجبور شد قواعد آن را بپذيرد. امروز سوريه تبديل به محل دفن هژموني امريكا شده است.
در جنگ سرد نوين، امريكا هنوز نميتواند قدرت نظامي كشورهايي چون ايران و مكزيك را برآورد كند. امريكا حتي برآوردي واقعي از قدرت نظامي تركيه كه همچنان در بستر ناتو با روسيه همكاري ميكند، ندارد. از اينرو سياست تحريم امريكا عليه ايران صرفا به خاطر ترس از هستهاي شدن ايران نيست، بلكه هدف او تضعيف قدرت اقتصادي و نظامي ايران است تا حدي كه ما (ايران) نقش خود را به عنوان يك بازيگر متوسط از دست بدهيم.
درباره مكزيك و هدف ترامپ از ساخت ديوار در مرز اين كشور با مكزيك، ميشود گفت كه هدف امريكا محدودسازي اقتصاد مكزيك و تبديل آن به كشوري ضعيف است. نقش كشورهايي چون ايران، مكزيك، بوليوي، اروگوئه، احتمالا عراق و تركيه و حتي شيلي و ساير كشورهاي امريكاي لاتين در دوران جنگ سرد نوين مهم است. ضمن اينكه در اين دوران امريكا و روسيه سرنوشت ساير كشورهاي جهان را رقم نميزنند و عوامل، متغيرها و كانونهاي قدرت بيشتري در جهان در حال شكلگيري است.
*منبع: روزنامه اعتماد، 1397،10،9
**گروه اطلاع رساني**1893**9131
تاریخ انتشار: ۹ دی ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۳
تهران- ايرنا- ظهور قدرتهاي متوسطي در جهان مانند برزيل، هند، ايران، مكزيك و غيره ساختار دو قطبي محتمل را بر هم ميزنند و مشخصا جهان را وارد دوران جنگ سرد نوين ميكنند. جنگ سردي كه ما را با جهان چند قطبي مواجه ميكند.