ارومیه - ایرنا - مردم همیشه در صحنه آذربایجان غربی در دوم بهمن سال 1357 اقتدار و انقلابی گری خود را به رخ جهانیان كشیدند و با فرماندهی مجاهد نستوه، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی این روز را به عنوان نماد انقلابی گری خود در تاریخ ثبت كردند.

به گزارش ایرنا شاید كمتر كسی حادثه به توپ بستن مسجد اعظم ارومیه را حتی تا چندین دهه دیگر فراموش كند زیرا در این عمل وقیحانه كه در 2 بهمن سال 1357 توسط رژیم طاغوتی اتفاق افتاد، مردم غیور آذربایجان غربی همراه با علما به فرماندهی مرحوم حسنی نقطه عطفی را در تاریخ ایران به وجود آورند.
مردم ولایت مدار ارومیه در این روز تاریخی جرقه جنگ مسلحانه با رژیم منحوس پهلوی را برای نخستین بار در كشور زدند و این امر هرگز از حافظه تاریخ پاك نمی شود.
2 بهمن 1357 غیرت و شجاعت مردم این سرزمین و از خود گذشتگی بزرگان تاریخ را به رخ جهانیان كشید و نشان داد ملت آذربایجان با روحیه استكبار ستیزی خود همیشه و هر لحظه در صحنه های حساس انقلاب حضور دارند.
برای یادآوری این قیام تاریخی به كتاب خاطره های مجاهد نستوه مرحوم غلامرضا حسنی سر زدیم و این قیام تاریخی را از مصاحبه های پیشین ایشان و مجموعه خاطره های وی بار دیگر مرور كردیم.
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا حسنی در گوشه هایی از خاطراتش چنین آورده است: بعد از ظهر همان روز به شهر ارومیه بازگشتیم و برخی دوستان گفتند شما باید در جایی مخفی بشوید؛ گفتم خیر دیگر وقت این حرف و حدیث ها گذشته و عقب نشینی و فرار دیشب كافی است و ما باید از امروز جنگ مسلحانه را آغاز كنیم.
از نیروهای انقلابی خودم دعوت كردیم تا در مسجد اعظم اجتماع كنند و هركس از مردم كه اسلحه دارد به آنجا بیاورد و به ما ملحق شود؛ ما باید مسجد و اطراف آن را سنگربندی می كریدم و به این ترتیب در برابر كماندوهای تا به دندان مسلح شاه مقاومت نشان می دادیم.
در عرض چند ساعت تمام پیشنهادهای من تحقق یافت و اقشار مختلف مردم بسیج شدند و با وانت بار و خودروهای شخصی شن، ماسه، گونی و آجر آوردند و پشت بام و اطراف مسجد را با گونی های پر از شن سنگربندی كردیم.
در خیابان های اطراف كه به مسجد منتهی بود، درختان و چوب های بزرگ و سنگینی ریختیم تا به خیال خودمان مانع از حركت و پیشروی تانك ها به سوی مسجد شویم و راهها را به روی نیروهای مسلح شاه ببندیم.
روبه روی مسجد هتل چهار یا پنج طبقه ای قرار داشت كه صاحب آن مردی ثروتمند از اهالی تبریز بود؛ وی آدم بدی نبود و نمازخوان و ظاهرالصلاح بود.
از او خواستم پشت بام هتل را در اختیار ما قرار دهد تا ما آنجا را هم سنگربندی كنیم چون موقعیت بسیار مناسبی داشت اما او ترسید و اجازه نداد؛ البته آن وقت جای ترس هم بود و نباید وی را ملامت كرد.
حتی پیشنهاد پول دادم و باز هم نپذیرفت و در سمت دیگر مسجد اعظم بانكی قرار داشت كه بچه ها بعد از غروب از پشت بام بالا رفتند و در بالای بام بانك هم یك سنگر با یك تیرانداز مستقر كردند.
با اینكه از یك سمت بانك به 2 طرف خیابان امام خمینی (ره) فعلی و از طرف دیگر آن به خیابان عسگرآبادی كاملا تسلط داشتیم ولی موقعیت هتل بهتر از بانك بود.
در بخش دیگری از خاطره های امام جمعه سابق ارومیه آمده است: همه امكانات و تجهیزات را در جهت استحكام بخشی به پایگاه نظامی مسجد اعظم به كار گرفتیم و همراه با 40 تا 50 نفر مسلح و جمعی از مردم آماده نبرد شدیم.
ناگهان صدای غرش تانك ها از دور به گوش رسید و به دستور من افراد مسلح در پشت سنگرهای خود قرار گرفتند؛ تانك ها درختان و سایر موانع را شكستند و به محوطه نزدیك شدند؛ 6 تانك بود و تعداد زیادی نیروهای پیاده نظام ارتش آنان را همراهی می كردند.
من در پشت بام كنار گنبد قرار گرفته بودم و در حالی كه یك كلاشینكف در دستم بود، می خواستم ببینم عكس العمل تانك ها چه خواهد شد كه ناگهان تانك اولی كه در جلو حركت می كرد، یك توپ به سمت گنبد شلیك كرد؛ نمی دانم هدف اصلی همان گنبد بود یا می خواست مرا بزند.
گلوله توپ درست از یك متری بالای سرم عبور كرد و به گنبد اصابت كرد و بعد از آن طرف گنبد خارج شد.
در این میان عده ای با لباس شخصی به عنوان «طرفداران شاه» در میان آنان ظاهر شدند و شعار «زنده باد شاه» سر دادند؛ دوستانم از شدت خشم بدنشان می لرزید، اول خیال كردم از ترس اینطور شده اند اما خطاب به من گفتند: حاج آقا چرا دستور تیراندازی نمی دهید و گفتم نیازی به دستور نیست بزنید.
سربازها كه حرف مرا شنیدند فوری روی تانك و اطراف آن را خالی كردند و ما تانك را به رگبار بستیم؛ از پایین چند نفر از دوستان بر روی تانك اولی كوكتل مولوتوف انداختند و تانك بلافاصله آتش گرفت.
لوله ی تانك كه قبلا به طرف ما و مسجد بود، بی اختیار چرخید و به سمت هتل قرار گرفت؛ تانك دومی از پشت رسید و ما را به رگبار مسلسل بست.
من زمین گیر شدم و طرف راست من پسرم بود و در میان ما فقط او یك تفنگ ژ- 3 داشت و بقیه دوستان كلاش داشتند؛ طرف چپم هم مرحوم حاج موسی بود.
به آنان گفتم كه هر 2 به طور همزمان به روی تانك ها آتش بریزند و تیراندازی كنند و در چند لحظه اینها انصافا غوغا كردند و طوفان به پا شد.
خدا رحمت كند حاج «موسی آقازاده» انسان بسیار شجاع، شریف و در عین حال فرد مطیعی بود؛ وی شیفته و شیدای امام خمینی(ره) بود و چون مرا سرباز امام می دانست، از این جهت به من نیز علاقه مند شده بود و واقعا خودش را فدا می كرد.
او گاهی مسوول تداركات مردان مسلح می شد و وقتی غذا را می آورد تا سهم آخرین نفر از دوستان را نمی داد، هرگز دست به غذا نمی زد؛ در امثال این موارد نیز همیشه دوستان را بر خود مقدم می داشت و این خصوصیت برایم بسیار جالب بود.
تانك سومی، چهارمی، پنجمی و ششمی آمدند و بین تقاطع خیابان پهلوی و عسگرآبادی (خیابان امام و بعثت امروزی) قرار گرفتند و ما پنج نفر در بام بودیم.
من، پسرم، حاج موسی، حاج محمد و یك نفر دیگر كه اسمش را فراموش كرده ام و چند نفر دیگر هم در بام بانك بودند؛ بقیه افراد مسلح به همراه مردم از زمین و اطراف تانك ها را محاصره كردند و مرتب به طرفشان تیراندازی كردند، بطوریكه زمین گیر و مجبور به عقب نشینی شدند.
البته اگر می خواستند بمانند و با ما بجنگند می توانستند چون آنان امكانات و نیروی زیادی داشتند ولی در اثر مقاومت شجاعانه ما و مردم، خداوند متعال رعب و وحشتی به دلشان انداخت و پا به فرار گذاشتند و به لشكر و پادگان ارومیه بازگشتند.
در این حماسه تاریخی 2 نفر از مردم شهید و چندین نفر زخمی و تعداد زیادی هم از سربازان و درجه داران رژیم كشته و زخمی شدند و یك تفنگ ژ-3 هم به غنیمت ما درآمد؛ با این تفنگ ما دارای 2 اسلحه ژ-3 شدیم!
مردم برای اولین بار با چشم خود شكست و فرار تانك ها را دیدند، شور و هیجان عجیبی در شهر پیچید و واقعا مردم باورشان شد كه می توانند با امكانات كم در برابر یك رژیم جهنمی و تا دندان مسلح بایستند؛ هر لحظه بر حضور و ازدحام حماسی مردم بیشتر می شد.
بعد از ظهر همان روز مراسم تشییع 2 شهید برگزار شد و قبلا به افراد مسلح گفتم در مراسم تشییع به صورت نامحسوس حاضر شوند و گوش به فرمان باشند تا اگر نیاز شد، اسلحه ها را بیرون بیاورند.
پیكر شهدای انقلاب ارومیه را به سمت قبرستان باغ رضوان بردیم و در آنجا دفن كردیم؛ فرد دیگری هم از برادران مسیحی ما در همان ایام به درجه رفیع شهادت رسیده بود، به طور دقیق یادم نیست كه همان روز یا چند روز بعد از این واقعه بود.
بالاخره این شهید مسیحی تازه مسلمان شده را در كنار این 2 شهید دفن كردیم و در واقع این سه شهید بزرگ، جزو اولین شهدای انقلاب اسلامی ارومیه به شمار می روند.
هنگام دفن شهدا برای حاضران سخن گفتم و ضمن بیان ارزش و اهمیت مقام شهید و شهادت به ادامه ی راه شهدا كه همان ادامه ی انقلاب و ایثار و فداكاری بود، تاكید كردم.
در این هنگام افراد مسلح حاضر در مراسم سلاح های خود را از زیر لباس هایشان بیرون آوردند و با یك حركت هماهنگ و حماسی از سخنان من حمایت كردند.
پس از ختم مراسم مردم كه سرا پا شور و احساس شده بودند، در جهت ادامه ی نهضت خمینی(ره) با شهدا میثاق كردند و با دادن شعارهای انقلابی به سمت خانه های خود بازگشتند.
یك مبارز انقلابی در ارومیه و همرزم شهید چمران هم حوادث دوم بهمن 1357 ارومیه را نماد ولایت مداری مردم این شهرستان خواند و گفت: ما جنگ مسلحانه را بهترین راه برای بیرون كردن شاه از كشور می دانستیم و به همین خاطر به صورت یكپارچه این مسیر را انتخاب كردیم.
«نصرالله اسدالهی» با تجلیل از رشادت های مردم آذربایجان غربی در انقلاب اسلامی افزود: مردم ارومیه در این تاریخ به تبعیت از امام راحل و به فرماندهی و هدایت آیات عظام و سایر علمای بزرگوار علیه رژیم طاغوت دست به جنگ مسلحانه زدند و بسیاری از نیروهای طاغوت را ناكام كردند.
وی با اشاره به اینكه این روز باید برای همیشه در دل تاریخ انقلاب اسلامی جاودانه بماند، ادامه داد: این روز سند بزرگ ظلم ستیزی مردم آذربایجان غربی است.
نماینده مردم آذربایجان غربی در مجلس خبرگان رهبری نیز گفت: قیام مسلحانه مردم ارومیه در 2 بهمن 1357 نقطه عطف تاریخ مبارزههای مردم انقلابی آذربایجان غربی است و باید برای حفظ و ماندگاری آن تلاش شود.
آیت الله سیدعلی اكبر قریشی افزود: این روز حاصل رشادت و مبارزه مسلحانه مردم غیور ارومیه و روحانیت این شهر با طاغوت است.
وی به نقش روحانیت در خلق این حماسه اشاره كرد و گفت: مردم مبارز ارومیه با هدایت روحانیت از جمله حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی توانستند در اوج خفقان رژیم ستمشاهی، حماسه بزرگی را در این روز خلق كنند.
عضو خبرگان رهبری با تاكید بر اینكه انقلاب اسلامی حاصل وحدت و همدلی تمامی نیروهای انقلابی است، اظهار داشت: برای صیانت از ارزش های انقلاب و حماسه بزرگی چون این قیام مسلحانه باید بیش از پیش تلاش شود.
آیت الله قریشی به بیان خاطره هایی از دوران انقلاب پرداخت و گفت: ما تمامی سختی ها را تحمل كردیم و پس از تبعید و زندان نیز دوباره به راه خود ادامه دادیم.
وی اضافه كرد: زندان و تبعید هرگز نتوانست ما را از هدفمان جدا كند بلكه تهدیدها و فشارهای رژیم طاغوت باعث شد تا به مبارزه خود با توان بیشتری ادامه دهیم.
رییس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی نیز گفت: 2 بهمن 1357 شمسی، نقطه عطف مبارزه های مردمی این استان و آغاز حركت مسلحانه مردمی این خطه در تاریخ انقلاب اسلامی است.
محسن شكرنیا افزود: حركت های انقلابی مردم آذربایجان غربی در این روز، مزدوران رژیم شاهنشاهی را خشمگین كرد و این عامل باعث به توپ بسته شدن مسجد اعظم شد.
وی ادامه داد: مسجد اعظم به عنوان مركز ساماندهی عوامل انقلاب، نماد مبارزه ها، مقاومت و استقامت مردم این استان در مبارزه با رژیم طاغوت است.
وی بیان كرد: انقلابی گری پیام مهم حماسه دوم بهمن و مردم ولایت مدار ارومیه است كه باید به نسل های بعدی نیز انتقال یابد.
به گزارش ایرنا در تاریخ مبارزه های انقلابی مردم ارومیه برای ساقط كردن رژیم شاهنشاهی روزهای بزرگی چون خرداد 1342، 19 دی قم، 29 بهمن تبریز، 17 شهریور تهران و 13 آبان و سایر ایام ثبت شده است و 2 بهمن ارومیه در زمره این روزهای تاریخی قرار دارد.
حجت الاسلام والمسلمین حسنی از اوایل دهه‏ 40 نماز جمعه را در زادگاه خود اقامه كرد و در پوشش این مراسم عبادی، مبارزه های سیاسی - انقلابی خود را سازماندهی و عمق بخشید.
این مبارز نستوه پس از پیروزی انقلاب، آذربایجان و كردستان را كه مورد تاخت و تاز گروه ‏هایی چون حزب دموكرات، كومله و خلق مسلمان قرار گرفته بود نجات داد.
مرحوم شیخ غلامرضا حسنی با بسیج مردم ضد تجزیه طلبان، یك تنه در برابر همه‏ آنان ایستاد و به همین سبب مورد حقد و كینه دشمن واقع شد و چند بار نیز ترور شد اما از همه‏ آنها جان سالم بدر برد.
دشمن كه از وی دست ‏بردار نبود در یك اقدام هماهنگ و جدی از طریق رسانه های ارتباط جمعی به ترور شخصیت او دست زد و از این جهت خاطره ها و مبارزه های ملاحسنی در نوع خود به حق می‏ تواند در سطح ایران بی ‏نظیر یا حداقل كم‏ نظیر باشد.
3072/9918