تهران- ایرنا- مهمترین درسِ پژوهشی قابل اعتنای کتاب « کشف حجاب؛ بازخوانی یک مداخله مدرن» در بازخوانی سیاست ناکام کشف حجاب، ارزیابی دیرپاترین تأثیر این سیاست، یعنی ظهور و نهادینه شدن سنتِ مداخله برای شکل دادن به جامعه است.

به گزارش گروه فرهنگی ایرنا، هر تحلیل تاریخی به خودی خود در به تصویر کشاندن گذشته و نمایاندن واقعی آن چه رخ داده است، با مشکلات و کمبودهای عدیده ای مواجه است. گذشته، گذشته است و آن چه این فاصله خالی را پُر می‌کند و خط ارتباط ما با سیاهچاله اتفاقات رفته و رخداده می شود، تنها اسناد، گزارش ها، نگاره ها، نوشته ها و عکس هاست. ما با آجرهای این منابع محدود، تا حد امکان دست به بازسازی و بازنمایی گذشته می‌زنیم. اگر مورخ دقیق و تا حد امکان بیطرفی باشیم، تلاش می‌کنیم همه ابعاد و اسناد را با کمترین پیش‌فرض و نتیجه‌گیری ایدئولوژیک پیشینی ببینیم و تحلیل را منوط رسیدن به نگاهی بعدی و پسینی کنیم.
اگر هم مورخ و مخاطب غیر دقیق و ایدئولوژیکی باشیم به تاریخ درس می‌دهیم، دست به گزینش می‌زنیم، بنابر طبع های پیشینی و نتیجه‌گیری های قبلی چیزهایی را بزرگتر می‌کنیم، مواردی را به دلخواهِ قبلی و علایق غیرمحققانه آسان اندیشانه به ظاهر اکتفا می کنیم و مواردی را سختگیرانه تاویل می کنیم و می گوییم ظاهر بیرونی نمایاننده تمامِ واقعیت نیست. یکجا از سوراخ سوزن نخ رد می شویم و جایی از در دروازه نه. در هر دو این رویکردها اما همچنان پای تاریخ در بازنمایی تمامِ آنچه رخ داده است لَنگ می‌زند. این کمبودها و حفره ها، همیشه ذاتیِ تاریخ پژوهی بوده است. در عین این اگر موضوع مورد مطالعه هم در قلمروی باشد که با حُب و بغض های خصوصا سیاسی پیشاپیش مخدوش باشد، کار برای یک محقق نسبتا رها از پیشفرض های «آگاهانه» و ایدئولوژیک از این هم سخت تر می شود. چرا که سهم زیادی از نیرو باید صرف شکستن انگاره ها و مقاومت های ذهنی و عینی خود و مخاطبان شود.
رخداد «کشف حجاب» در دوره پهلوی اول یکی از مصادیق این قبیل موضوعات تاریخی سخت و آکنده از خدشه و حُب و بغض است. فاطمه صادقی مؤلف و پژوهشگر علوم سیاسی و حقوق زنان، در کتاب «کشف حجاب، یک مداخله ی مدرن» از قضا دست بر این رویداد مهم و سخت گذاشته است. از همین رو به تعبیر خودش عمده فصل های پژوهش معطوف به ابهامات، اشتباهات، پیش فرض ها و داوری‌های حدّی و یکسویه است.
کشف حجاب سیاست هفت ساله ای بود که آغاز رسمی آن به دیماه هشتاد و سه سال پیش یعنی در تاریخ 17 دی ماه 1314 و لغو آن نیز به خلع سلطنت رضاخان در سال 1320 بر می گردد. سیاست پُر بحث و مناقشه برانگیزی که فهم و تبیین واقعی آن در غبار متراکم اغراض سیاسی کار آسانی نیست. صادقی، آگاه بر بازنمایی معمولا مخدوش، غرض‌مند، یکسویه و معمولا افراطیِ منابع تاریخی نسبت به این واقعه مبنای پژوهش خود را تمرکز بر «تاریخ اجتماعی» به جای «تاریخ سیاسی» می‌گذارد. چرا که رجوع به احوال مردم و مرور خاطرات و گزارش های موجود آنها، راه را بر ساده سازی و رودست خوردن از منابع یکسویه مثبت و منفی می بندد، داوری حدّی و غیرپیچیده را ممتنع می کند و پرده از واقعیت های دیده نشده بسیاری بر می دارد. اما در عین حال مرور طیف وسیع تاریخ اجتماعی ممکن است پژوهشگر را در گزارش های متنوع، هر دم به سمتی ببرد و داوری و تفسیر نهایی را نسبی و معلق کند.
از همین رو پژوهشگر باید در عین مرور تاریخ اجتماعی، داوری را هم به طور کلی ترک و تعلیق نکند و به بیان صادقی دست به معنابخشی تاریخ بزند که تاریخ در هر صورت به انتظار معنابخشی ما نشسته و گرسنه داوری ماست. برای تحقق این نکته پژوهشگر تلاش کرده است که با رعایت فاصله تاریخی معین، نه چندان دور و نه چندان نزدیک، در این تحقیق هم به سمت تحلیل های غیرواقعی و از پیش معین نغلتد و هم دچار نسبی گرایی، عدم داوری و در تعلیق گذاشتن تحلیل نشود. او به علاوه در کار خود، مدعی بیطرفیِ اساساً ناممکن، نیست. بلکه به بیان خودش تلاش کرده است از داوری بی ارتباط با واقعیت که درصدد رسیدن به نتیجه ای از پیش معین است و این کار را به قیمت ساده سازی، تقلیل گرایی، کلیشه سازی، حذف پیچیدگی ها و ابعاد گوناگون یک پدیده تاریخی انجام می دهد، بپرهیزد.
کتاب از شش فصل تشکیل شده است. همانطور که اشاره شد به خاطر قلمرو حساس و پیشاپیش مخدوش موضوع پژوهش، بیشتر فصل های کتاب (4 فصل) به ساختارشکنی از ابهامات، اشتباهات، پیشفرض ها و کلیشه های مثبت و منفی معطوف است. از نمونه های شایع این اشتباه این است که آنچه امروز از کشف حجاب فهمیده می شود بیشتر به معنای عریان کردن سر و نه برداشتن پوشش از سر است. در حالی که میان این دو و نیز غربی شدن نوع پوشش، تفاوت زیادی است و متاثر از فضای امروزی کشف حجاب بیشتر به معنای کنارگذاشتن حجاب سر نبود. دو فصل پایانی کتاب نیز از زوایایی جدید، این واقعه تاریخی را مورد بازخوانی قرار می دهد.
صادقی در فصل نخست به مشروعیت اضطراری پهلوی اول می پردازد که از گمان او در تحلیل سیاست کشف حجاب مدخلیت فراوان دارد. ناامنی، بحران داخلی، خرابی های حاصل از جنگ جهانی اول، قحطی و گرسنگی و در کل اوضاع نابسمان پس از انقلاب ناکام مشروطه، ظهور و بروز یک ناجی را توجیه می کرد و می طلبید. رضاخان در آن دوره و به واسطه این در همریختگی مورد اقبال اضطراری اکثریت فعالان و سیاستمداران و روشنفکران قرار می‌گیرد. از طرفی در این دوران با تحولات در تعریف دولت و حرکت به سمت گفتمان دولت-ملت های مدرن و کمرنگ شدن اقتدار حقوقی شرع و روحانیون با غلبه ساختار دولت و قانونِ مدرن مواجه هستیم. مثال دو مساله «مسافرت زنان به خارج از کشور» و ازدواج آنان با اتباع غیرایرانی و صدور تذکره (گذرنامه) برای زنان نمونه هایی از این تحول و تأثر و مسائل جدید است که دولت مدرن در آنها تدبیر می‌کند. از نظر صادقی هر دوی این عوامل تاثیرگذار بر وضعیت زنان در جامعه آن زمان است. صفت «مدرن» در عنوان کتاب برای «مداخله» زورگویانه دولت نیز دقیقا گویای همین نکته شکل گیری اولین دولت مدرن در ایران است.
فصل دوم کتاب به شرح و گزارش واقعه کشف حجاب می پردازد. نطق ها، بخشنامه‌ها، ترتیبات و حواشی که برای تحقق این اتفاق انجام می شوند و هر کدام در فهم، واکاوی و کلیشه شکنی از این واقعه دستمایه تحلیل مولف قرار می گیرد. از جمله موارد کمتر شنیده شده این قسمت تحلیل شواهدی مبنی بر تلاش دولتیان برای هم تعریف نشدن این رویداد با بی عفتی و ولنگاری است. خودِ انتخاب زمان اجرای سیاست در زمستان و مراقبت از رفتارهای نامتعارف و ناپسند در میهمانی های مختلط و نیز منع روسپیان از کشف حجاب نمونه‌ای از این نکات است. به علاوه ارائه شواهدی دال بر دودلی، تردید شخص رضاشاه و دیگر دولتیان در اجرای سیاست، از دیگر موارد قابل ذکر است که تحلیل نویسنده برای آنها هراس از تضعیف ساختار مردسالار و از دست دادن اختیار امور ب وجو تبلیغات ظاهری مبنی بر «آزادی زنان» است.
عنوان فصل سوم «حذف فاعلیت زنان و بحران مشروعیت» است. اولاً در این فصل صادقی ضمن مرور تحلیل های واقعه کشف حجاب همه آنها را واجد ویژگی حذف فاعلیت خود زنان می‌داند، گویی که تنها مردان بوده اند که باعث و بانی، موافق یا مخالف این رویداد بوده اند. در نقض این روایت مردسالارانه، صادقی دو گونه فاعلیت زنانه را تشریح می کند. اول فاعلیت زنان دربار و دوم زنان معمولی.
در ادامه و برگرفته از رویکرد تاریخ اجتماعی شواهدی دال بر تمایل زنان معمول آن دوران بر خروج از پرده نشینی، کنار گذاشتن روبنده و خروج از خانه آورده می شود. نمونۀ مطبوعاتی این مطالبه به نقلِ کتاب، نشریه «عالم نسوان» است که هر از چندگاهی مقالاتی انتقادی در این زمینه منتشر می کند. مجموعه این موارد از نظر صادقی نشان دهنده وجود مطالباتی در حوزه آزادی های بیشتر پیش از واقعه کشف حجاب دارد. از طرف دیگر دولت پهلوی اول و شخص رضاخان که در بستر مشروعیت اضطراری به قدرت رسیده است، در دهه دوم و خصوصا پس از واقعه کشتار مسجد گوهرشاد و سرکوب شدید عشایر با افت مقبولیت مواجه شده است. پیوند این دو مبنا در کتاب این است که اجرای سیاست کشف حجاب را باید به نوعی موج‌سواری دولت پهلوی بر خواسته‌های اجتماعی زنان تعبیر کرد که هدفش جبران مشروعیت از دست رفته و یافتن هواداران و متحدانی در طبقات متوسط به بالای شهری است.
وجه دیگر این سیاست وجود مقاومت مخالفانی انبوه در طبقات عامه جامعه است که این اقدام رضاشاه را به نوعی از دین‌ستیزی و دین‌زدایی تعبیر میکنند. در این بخش شواهدی مبنی بر این مقاومت و مخالف طبقات عامه ارائه می شود. در پایان هم نتیجه تحلیل این است که خروجی سیاست کشف حجاب برای کلیه زنان افزایش فشار دولت، اجتماع و خانواده است. در هر صورت کوشش صادقی در این فصل پررنگ کردن فاعلیت زنانه چه در موافقت و چه مخالفت در نسبت با سیاست کشف حجاب است، چیزی که به ظن او در «تاریخ آرایی» های مردسالارانه این واقعه به کلی حذف شده است.
در فصل چهارم نویسنده می‌کوشد تا نشان دهد که کلیشه تقلید رضاخان در سیاست کشف حجاب از آتاتورک، با توجه به سیاست ها و تفاوت‌های ماهوی هر دو کشور و هر دو حاکم، برخلاف شهرت چندان وارد نیست. در عوض این ایده در کتاب ترویج می‌شود که الگوی کشف حجاب رضاخانی بیشتر به الگوی سیاست‌های استالینیستی و شوروری ها در آسیای مرکزی شباهت دارد. به عبارت دیگر با نقض شباهت های رضاخان و آتاتورک، صادقی به سیاست های شوروی ها در آسیای مرکزی می رسد و این الگو را در کلیت امر خیلی بیشتر به مداخله قهری و زورگویانه پهلوی نزدیک می داند. مصداق مشخصِ تحلیلی کتاب در این بخش برنامه «کارزار هجوم» است که اعضای حزب کمونیست ازبکستان در سال 1927 راه می‌اندازند و «هجوم» در آن به معنی برانداختن چادر سنگینی به نام «پرنچی» یا «چاچوان»، خروج زنان از پرده نشینی و ورود آنها به اجتماع است. شباهت عمده به نظر صادقی، انجام گرفتن کارزار هجوم در بستر بحران مشروعیت و همراهی زبان زور و قوای قهری، مثل وضعیتِ رضاخانی است.
در فصل پنجم یکی از شاه کلیدهای تحلیلی کتاب ارائه می شود. در این فصل به نحو مبسوط بحث می شود که سیاست های نظیر کارزار هجوم و کشف حجاب بر نیاتی غیر از اصلاح وضعیت زنان، ضدیت با نظام پدرسالار و دفاع از حقوق آنها بوده است. تحلیل بدیل صادقی چیزی است که او آن را «درونی کردن گفتار استعمار» می نامد. به این معنی که دو سوی موافقان و مخالفان این سیاست ها در یک فضای دوقطبی شده سنتی و مدرن، گفتار استعمار را درونی کردند. مدافعانِ پرده پوشی تدوام آن را در نقطه مقابله با غرب نشان اصالت و حفظ سنت کردند و مخالفانِ پرده پوشی و حجاب از خاستگاه حس عقب ماندگی و تحقیر در نسبت با انسانِ برتر غربی و لزوم همشکل شدن با او کشف حجاب را به نشانه ای برای مدرن بودن و پیشرفته شدن تبدیل کردند.
در هر دوی این مناسبات استعماری، «درونی کردن نگاه دیگری به خود» حاکم است. اما طنز ماجرا از نظر صادقی این جاست که علیرغم تأیید و تحسین بخشی از غربیان متحد با رضاخان (یعنی کشورهایی نظیر آلمان و ایتالیا) از سیاست کشف حجاب و قبولِ انگاره مدرن شدن ایران و ایرانی، کشورهای نامتحد با رضاخان نظیر فرانسه و انگلیس و آمریکا (متفقین) این سیاست او را تمسخر کردند. به عبارت دیگر تلاش و نیت هوادارن سیاست کشف حجاب در به رسمیت شناخته شدن توسط انسان غربی، از جانب انگلیسی ها، فرانسوی ها و آمریکایی بالعکس مسخره شد و مورد نقد قرار گرفت و در آنجا نتوانست نگاه تحقیرآمیز دیگریِ غربی را به ما تغییر دهد. همه این تحلیل ها در نهایت مؤید کم ربط بودن کشف حجاب به نیت بسط آزادی های زنان از سوی مجریان است.
فصل ششم و در دومین گفتار که به دنبال نگاهی جدید به ماجراست (پس از فصل قبل)، نویسنده تلاش می‌کند نسبت بین ورود تکنولوژی (به ویژه عکاسی) و سیاست کشف حجاب را بکاود. چرا که به نظر صادقی «نفس واقعه کشف حجاب چیزی نبود مگر چند عکس؛ عکس هایی که تنها بخشی از واقعیت را منعکس می کنند و هم زمان چیزی بیش از واقعیت را به نمایش می گذارند.»
از این نقطه نظر دوره پهلوی اول، نخستین پیوند قدرت با عکاسی بود که تا پیش از آن بیشتر از یک تفنن نبود. از طرفی رواج عکاسی و دوربین و لزوم شناسنامه های عکس دار به عادی شدن و برداشته شدن تدریجی پوشش چهره در میان بسیاری از زنان انجامید. امری که دیگر مختص طبقات عالی، ثروتمندان و شاهان نبود. عکس های مربوطه از واقعه هم تصویری از واقعیت مطلوب قدرت دوران را نشان می دهد. با سوژه تکراری صفی از دختران جوانِ محصل و کشف حجاب کرده که جلوی مقامات و مردان به منزله تداوم نظام پدرسالاری پهلوی، با آزرم و اطاعت ایستاده اند. این عکس ها با امکان انتشار گسترده، واقعیت مطلوب پهلوی را تکثیر و بازنمایی می کرد. چیزی که هر چند لحظه را به خاطره در عکس تبدیل کرده، اما در هدفی بزرگتر تصویری گزینشی را برای آیندگان ثبت کرده است. همچنانکه به نظر صادقی میان «عکاسی» و «تاریخ آرایی» (نه تاریخگویی) شباهت زیادی وجود دارد. عکاس و مورخِ قدرت یا تاریخ آرا، هر دو واقعه را به تاریکخانه فرو می برند تا بر چندین صحنه خاص و گزینشی خود نور بتابانند و ابعاد مطلوبِ خود را روشن کنند و به جای واقعیت جا بزنند. کار هر دو به نوعی تاریک نگاری ست. چیزی که برای اولین بار در تاریخ ایران با عکس های فرمایشی و تصنعیِ دختران و زنان کشف حجاب کرده، در خدمت اهداف قدرت بر آمد و واقعیت نامطلوب و خلاف این قاب را از دیدگان غایب کرد.
کار محقق و مورخِ صادق اما، تعلیقِ در حد ممکن کلیشه ها و انگاره های غالبِ پیشینی و راست آزمایی آنها در طی تحقیق است. موضوع مورد پژوهش فاطمه صادقی هم از ابتدا بحثی مخدوش، چالش انگیز و حساس است که تحقیق را دشوار تر هم می‌کند. جرأت رجوع به موضوع و تلاش برای تعلیق پیشفرض ها و کنارگذاشتن نسبی علایق و اغراض بیرونی و غیرمحققانه در این قبیل پژوهش ها کار آسانی نیست. صادقی اما نسبتا در این امر موفق بوده و در جهت زدودن داوری‌های یکسویه و شکستن کلیشه‌های تاریخی پُررنگ تلاش کرده است.
دامنه تتبع پژوهش نیز نسبتا گسترده است و از کوشایی نویسنده و عدم اکتفای او به یک دسته خاص از منابع و اسناد حکایت دارد. به علاوه نواندیشی های پژوهشی به ویژه در دو فصل آخر کتاب خواندنی و تازه است. همچنین کوشش نویسنده برای نور انداختن بر سویه‌های تاریک و غفلت شده «فاعلیت زنانه» و برخی مطالبات خاموش مانده زنان (به جای روشنگری در مورد کلیشه‌های همیشگی و آشنا) از نکات درخشان کتاب است.
در ذکر نقدها اما می‌توان گفت که رویکرد اعلامی نویسنده در ابتدای کتاب مبنی بر اتکای بیشتر به تاریخ اجتماعی به جای تاریخی سیاسی به منظور پرهیز از منابع مخدوش و دستکاری شده، در کلیت کتاب به طور کامل رعایت نشده است و برخی موارد مبنای شواهد و استدلالها اتفاقا بیش از حد مبتنی بر تاریخ‌های سیاسی نوشت است. مثال این نکته وصف ویژگی‌های حکمرانی آتاتورک در ترکیه و مبنا کردن آن در تبیین تفاوت هایش با حاکمیت پهلوی و شکستن کلیشه تقلید رضاخان از او در سیاست کشف حجاب است. در این مبنا اتکا بیشتر بر تاریخ سیاسی است تا تاریخ اجتماعی مردم ترکیه.
دیگر نکته قابل نقد نیز در همین مورد است. صادقی در ارایه و اثبات شباهت سیاست شوروی ها در آسیای مرکزی و مصداقش «کارزار هجوم» با کشفِ حجابِ رضاخانی، مساله را بسیار خلاصه ارائه می‌کند. طوری که شاید خواننده آنقدرها اقناع نشود که چرا در این فهم این واقعه باید کلیشه تقلید از آتاتورک را ترک گوید و به جایش تقلید و شباهت با سیاست های استالینیستی را جایگزین کند. این خلاصه‌گی ارائه بحث چه بسا در بحث وجود مطالبات خاموش و سرکوب شده زنان، پیش از واقعه کشف حجاب نیز وجود دارد. امری که مبنای تحلیلِ موج سواری پهلوی با سیاست کشف حجاب بر مطالبات عمومی زنان در جهت حلّ بحران مشروعیت است. در این نگاه سهم توده زنان طبقات عامه که عموما و احتمالا نسبت به گشایش‌های حقوقی و اجتماعی در وضعیت خود کم نظر و کم اطلاع بوده اند، آنقدرها محل توجه نیست. چنین موضوعی در صورت صحت یکی از فرضیه های اساسی پژوهش مبنی بر اجرای سیاست کشف حجاب در جهت حل بحران مشروعیت را با پرسش و نقد مواجه می‌کند.
مهمترین نکته و درسِ پژوهش قابل اعتنای فاطمه صادقی در بازخوانی سیاست ناکام کشف حجاب برای انسان انضمامی امروز، شاید فهم تاریخی و محققانه اصل واقعه نیست. بلکه نکته او در ارزیابی دیرپاترین تأثیر این سیاست و کلیدواژه «نهادینه شدن مداخله مدرن» است. جایی که او در خط‌های پایانی کتاب می‌نویسد: «کشف حجاب.... تأثیری دیرپا بر جامعه ایران گذاشت: این اقدام به نوبه خود، خودکامگی را از شکل سنتی به نوع مدرن آن بدل کرد و تصلب و دیرپایی آن را شدت بخشید. اما دیرپاترین اثرِ آن ظهور و نهادینه شدن سنتِ مداخله برای شکل دادن به جامعه بود که از رهگذر تکنولوژی میسر می شد. »
تحلیل و بررسی از علی سلطانی
فراهنگ** 9053