تهران- ایرنا- محمدمهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام درباره فكر تشكیل حكومت اسلامی می گوید: فدائیان اسلام از محمد مصدق درخواست حكومت اسلامی داشتند اما نخست وزیر گفت من آخرین دولت نخواهم بود اینها درخواست حكومت اسلامی را برای بعد از من بگذارند. به این صورت میان آنها اختلاف افتاد.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ محمدمهدی عبدخدایی آخرین بازمانده جمعیت فدائیان اسلام است كه خاطرات شنیدنی از دوران نهضت ملی شدن نفت تا تكاپوهای فدائیان اسلام برای تشكیل حكومت اسلامی دارد. عبدخدایی قرار گفت وگو را در ساعت 16 بعدازظهر در خانه اش در نیاوران می گذارد و با روی گشاده پژوهشگر ایرنا را می پذیرد و با زبان شیرین داستان زندگی خود را نقل می كند.

عبدخدایی در بخش نخست گفت وگوی خود با «پروژه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی خبرگزاری ایرنا» به معرفی خانواده خود، نخستین دیدار با نواب صفوی، ترور احمد كسروی و حاجعلی رزم آرا توسط فدائیان اسلام و نخستین حضورش در جلسه های فدائیان اسلام پرداخته است.

-متن گفت وگو با وی را در ادامه می خوانیم:

**ایرنا: فعالیت پدرتان چه بود و در كجا به دنیا آمدید؟
***عبدخدایی: پدرم آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی است كه قبل از انقلاب و بعد از انقلاب امام جمعه مشهد بود و نخستین مجله دینی را در تبریز منتشر كرد. او با احمد كسروی و شیخ محمد خیابانی در طالبیه تبریز درس می‌خواندند. در جریان كلاه پهلوی در 1307خورشیدی همراه آیت الله سید ابوالحسن انگجی با رضاخان مخالفت كرد. وقتی خواستند او را دستگیر كنند هشت ماه در تبریز مخفی شد و در 1308خورشیدی یكی از تجار تبریز پولی می دهد و پدرم به نجف مسافرت می كند. در كتابی كه دفتر امام(ره) منتشر كرده است نوشته شده شیخ غلامحسین شتربانی تبریزی از تبریز به نجف آمده و مراجع تقلید با او ملاقات كرده‌اند. وی حرف‌های علیه حاكمیت می‌زند وزارت امور خارجه جواب داده كه شما به شیخ غلامحسین تذكر دهید اگر به ایران بیاید برایش اسباب زحمت می شود. بعد از بازگشت به ایران پدرم به طور محترمانه به مشهد تبعید می شود و تصمیم می گیرد در آنجا بماند، مادرم هم در 1315خورشیدی به مشهد می رود و در همین سال من به دنیا می آیم.

**ایرنا: مادر شما در جریان كشف حجاب رضاخانی از دنیا رفت. داستان آن چه بود؟
***عبدخدایی: در 1316 خورشیدی هنگامی كه مادرم به همراه زن همسایه به نام خانم آقا به حمام سالار بهادر می روند هنگام بازگشت به خانه پاسبان ها آنها را دنبال می كنند تا چادر از سرشان بكشند خانم آقا به چارچوب در حیاط می خورد و سرش می شكند و پای مادر من به چارچوب در حیاط گیر می‌كند و با شكم به زمین می خورد حامله بود بچه اش سقط می شود و خودش نیز 16 روز بعد از دنیا می رود. به همین دلیل نیز من هیچ خاطره ای از مادرم ندارم. پدرم در مشهد با عمه علم الهدی امام جمعه مشهد ازدواج كرد.

**ایرنا: تحصیلات خود را در چه مدارسی پشت سرگذاشتید؟
***عبدخدایی: كلاس اول و دوم را در دبستان ملی سعادت رفتم از آنجا به دبستانی دیگر رفتم و بعد از اینكه پدرم مدرسه دارالتعلیم دیانتی را درست كرد به آنجا رفتم. فرزندان علما و آیت الله خامنه ای هم در آن مدرسه درس خواندند و من و با برادر بزرگ ایشان همكلاس بودیم. در 1322خورشیدی كه احمد كسروی مطالبی را نشر می داد پدرم در جواب او نشریه تذكرات را منتشر می كرد.

**ایرنا: نخستین دیدار شما با نواب صفوی كجا و چگونه اتفاق افتاد؟
***عبدخدایی: در اسفند 1324 خورشیدی وقتی كسروی را در دادگستری تهران كشتند نواب صفوی برای مخفی شدن از تهران به سمت مشهد حركت كرد. البته من چند روز جلوتر عكس نواب را در روزنامه مردم وابسته به كمونیست ها دیدم كه نوشته شده بود «نواب صفوی و هوچی گری های او در پایتخت». نواب به خانه ما آمد و من در راه برروی نواب باز كردم تا دیدمش آن عكس در ذهنم بود و فهمیدم نواب صفوی است. گفت آقاجون خانه است؟ گفتم بله. به پدرم گفتم نواب است. پدرم گفت در بیرون را باز كن و ببین صبحانه نخورده به مادرت بگو صبحانه آماده كند. ظهر كه از مدرسه آمدم مادر دومم گفت من چهره حضرت علی اكبر(ع) را در این سید دیدم. این گفته برروی من اثر گذاشت پدرم، نواب صفوی را نگه داشت بعد به نیشابور و از آنجا به تهران فرستاد و در قتل علیه كسروی تبرئه شد و نواب صفوی به نجف رفت.

**ایرنا: از چه زمانی به تهران آمدید؟
***عبدخدایی: در 1329خورشیدی و همزمان با غوغای ملی شدن نفت به تهران آمدم. من در خیابان ناصرخسرو ابتدا دستفروشی می كردم بعد شاگرد شخصی به نام حاج كاظم باقرزاده خرسندی شدم كه از خویشاوندان نزدیك باقرزاده تبریزی از ارادتمندان پدرم بود. معمولاً بساطم را ابتدا در مغازه خرسندی می گذاشتم بعد شاگرد او شدم.

**ایرنا: از چه زمانی در متینگ های فدائیان اسلام شركت كردید؟
***عبدخدایی: در 11 اسفند 1329 خورشیدی، فداییان اسلام كه اعلام متینگ كردند من در آن متینگ شركت كردم؛ یعنی همان گردهمایی كه واحدی و كرباسچیان سخنرانی كردند. من به علت سابقه ذهنی كه داشتم شیفته فدائیان اسلام بودم.

**ایرنا: در 16 اسفند 1329خورشیدی، حاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت توسط جمعیت فدائیان اسلام ترور شد. در آن زمان شما جزو این جمعیت بودید و آیا خاطره خاصی از آن روز دارید؟
***عبدخدایی: در 16 اسفند كه رزم آرا را زدند من 14 سالم بود و در مسجد امام حضور داشتم اما وابسته فدائیان اسلام نبودم. آن روز دست فروشان را جمع كرده بودند و من هم به مسجد امام رفته بودم. گفته بودند نخست وزیر می آید. رزم آرا مردم را نگاه می‌كرد یك لحظه چشمانش در چشم من افتاد كه هنوز آن نگاهش یادم است. بعد وقتی وارد حیاط مسجد امام شد صدای سه گلوله آمد. پاسبان ها همه را از مسجد بیرون كردند و من هم كفش هایم را در مسجد جا گذاشتم ظهر به بازارچه مروی رفتم قهوه خانه ای بود كه دیزی را پنج قران می داد 2 تَن شدیم كه یك دیزی بخوریم و خبر هم از رادیو گوش دهیم. آنجا شنیدم كه رادیو گفت امروز سپهبد حاجعلی رزم آرا نخست وزیر در مسجد شاه در موقع شركت در ختم آیت الله فیض كه یكی از مراجع قم بود، به ضرب سه گلوله توسط جوانی به نام عبدالله موحد رستگار مورد حمله قرار گرفت. نخست وزیر را تا به بیمارستان بردند جان به جان آفرین تسلیم كرد. نام قاتل عبدالله موحد رستگار اما شب رادیو اعلام كرد اسم قاتل خلیل طهماسبی است. گفتن چرا نام خودت را عبدالله موحد رستگار گفتی؟ طهماسبی گفته بود بنده خدا هستم یكتاپرست با رفتن به بستر شهادت رستگار شدم.

**ایرنا: كشته شدن رزم آرا چه تاثیری در نهضت ملی نفت ایران گذاشت؟
***عبدخدایی: همان شب سهام شركت بریتیش پترولیوم انگلیس در تمام بورس ها تنزل پیدا كرد و تمام خبرگزاری ها اعلام داشتند بنیادگرایان مذهبی رزم آرا را به خاطر نفت زدند. من بیشتر شیفته فدائیان اسلام شدم معمولاً در بیست و چهارم همان ماه محمد مصدق ماده واحده ای را تقدیم مجلس كرد كه به خاطر سعادت ملت ایران نفت در سراسر كشور ملی اعلام می شود. كه همه معتقد بودند اگر رزم آرا كشته‌ نشده بود، نفت ملی نمی شد. به این ترتیب در 29 اسفند مجلس سنا نیز ملی شدن نفت را تصویب كرد و از آن زمان به بعد 29 اسفند به عنوان روز ملی شدن نفت تعطیل اعلام می‌شود.

**ایرنا: بعد از كشتن رزم آرا چه فردی به عنوان نخست وزیر انتخاب شد و عكس العمل فدائیان اسلام چه بود؟
***عبدخدایی: محمدرضا پهلوی فرمان نخست وزیری حسین علاء را اعلام كرد. در اردیبهشت 1330خورشیدی در روزنامه نبرد ملت به خط نواب صفوی نوشته شد هوالعزیز، حسین علاء زمامداری یك ملت مسلمان در خور لیاقت تو نیست فوراً بركناری خود را اعلام كنید، اعلا چهار روز بعد استعفا كرد. جمال امامی در مجلس پیشنهاد كرد كه مصدق نخست وزیر شود در حالی كه سید ضیاء طباطبایی نیز مدعی نخست وزیری بود. البته در آن زمان محمدرضا پهلوی از نظر فكری تا حدودی دموكرات بود و می خواست ببیند نظر مجلس درباره نخست وزیر چه فردی است بعد او را نخست وزیر كند. چون نظر مجلس روی مصدق بود و او نخست وزیر شد. البته به شرطی كه دوره نمایندگی 2 سال بود تا آخر دوره نخست وزیری، نماینده مجلس هم باشد چون اطمینان نداشت تا آخر دوره وكالتش نخست وزیر بماند.

**ایرنا: داستان اختلاف فدائیان اسلام با محمد مصدق از كجا شروع شد؟
***عبدخدایی: در 22 اردیبهشت 1330 خورشیدی نواب صفوی مصاحبه ای با یوسف مازندی خبرنگار آسوشیتدپرس انجام داد كه من مصدق و جبهه ملی را به محاكمه اخلاقی دعوت می كنم و میان این 2 تَن اختلاف به وجود آمد. نواب صفوی در خرداد 1330 خورشیدی دستگیر و به زندان فرستاده شد. فداییان اسلام شدیداً اعتراض كردند و جلسه های آنها هنوز تشكیل نشده بود عده ای از رهبران فدائیان اسلام سیدعبدالحسین واحدی، آیت الله سیدهاشم حسینی، علی احرار و مهدی عراقی را در فروردین 1330خورشیدی دستگیر و در اوایل تیرماه همان سال آزاد كردند. این افراد اعلام كردند ما به پاس آزادی خود سر قبر حسین امامی در ابن باویه می رویم. امامی فردی بود كه كسروی و عبدالحسین هژیر را كشت و خودش نیز اعدام شد. اینها آمدن بر سر قبر حسین امامی در آنجا فخرالدین حجازی سخنرانی و واحدی سخنرانی كردند.

**ایرنا: از چه زمانی علاقه شما به فدائیان اسلام بیشتر شد؟
***عبدخدایی: من از آن جلسه به فدائیان اسلام بیشتر علاقه پیدا كردم. فدائیان اسلام اعلام كردند شب های چهارشنبه جلسه های علنی دارند كه من هم در این جلسه ها شركت می كردم. نواب صفوی زندان بود و فدائیان هم هر روز در روزنامه نبرد ملت طلب آزادی نواب می كردند.

**ایرنا: در همین زمان شما با عده ای دیگر به دادگاه رفتید. داستان آن چه بود؟
***عبدخدایی: در یكی از همین جلسه های چهارشنبه شب بود كه سیدعبدالحسین واحدی بعد از سخنرانی گفت 30 تَن داوطلب می خواهیم كه پیش دادستان بروند و با او صحبت كنند كه یا نواب صفوی آزاد شود یا دادستان استعفا دهد. اولین فردی كه دست بلند كرد من بودم. گفت: اسمت چیست؟ گفتم محمدمهدی. گفت: فرزند چه فردی هستی؟ گفتم آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی. گفت همان كه در مشهد است؟ گفتم بله. گفت بیا جلو روی منبر و اعلام كرد پسر یك مجتهد فردا می خواهد برود زندان.

**ایرنا: فردا چه اتفاقی افتاد؟
***عبدخدایی: من به همراه بقیه افراد قرار گذاشتیم كه فردا در مسجد باب همایون باشیم. در آنجا جمع شدیم و به دادگستری رفتیم. در آنجا شعار دادیم به نحوی كه همه از اتاق هایشان بیرون آمدند. به اتاق دادستان رفتیم، نبود نشستیم تا آمد. نماینده ما هم شیخ محمدرضا نیكنام بود كه بعد از انقلاب قاضی دادگاه ارتش شد. او شروع به صحبت كرد و گفت یا استعفا دهید یا نواب صفوی را آزاد كنید. دادستان گفت من كه نمی توانم آزاد كنم گفت پس استعفاء بدهید تكلیف ما را مشخص كنید داستان یك مقدار صحبت كرد من گفتم آقای دادستان چرا این شاخه به آن شاخه می پرید یا استعفاء یا آزاد، حرف را تمام كن. گفت بچه جون چند سالته؟ گفتم 15 سال گفت به اندازه سن و قدت حرف بزن گفتم من به اندازه عقلم حرف می زنم. نیكنام گفت هرچه او می‌گوید حرف ماست ما حرف نوجوان 15 ساله با مرد 80 ساله یكی است.

**ایرنا: آیا بالاخره دادستان نواب صفوی را آزاد كرد؟
***عبدخدایی: دادستان ما را پیچاند گفت تا فردا یا استعفا می دهم یا نواب را آزاد می‌كنم. فردا نه استعفا داد و نه نواب را آزاد كرد. در همین زمان اختلاف میان مصدق و فدائیان اسلام بالا گرفت و میان مصدق و محمدرضا پهلوی وحدت ایجاد شد.

**ایرنا: این اختلاف ناشی از چه چیزی می دانید؟
***عبدخدایی: قبل از اینكه فدائیان اسلام رزم آرا را بزنند رهبران جبهه ملی به همراه فدائیان اسلام در منزل حاج محمود آقایی جلسه ای تشكیل داده بودند. در آنجا حسین فاطمی گفت من اصالتاً از طرف دكتر مصدق هستم و نیابتاً آن از طرف خودم. در آن جلسه پشت قرآنی را امضا كردند كه با رفتن رزم آرا ما حكومت را اسلامی اعلام كنیم چون نواب صفوی می‌گفت اگر حكومت اسلامی شود نفت هم ملی ‌شود همه اینها در مبارزه با استعمار انگلیس در گرو اسلامی بودن حكومت است. بنابراین همه رهبران جبهه ملی پشت قرآن را امضا كرده بودند و حالا كه نواب صفوی دستگیر شده بود اعضای جبهه ملی برسر قول خود نبودند. حتی آیت الله سیدمحمود طالقانی در 14 اسفند 1357خورشیدی بر سر قبر محمد مصدق گفت من با نواب صفوی ملاقات كردم نواب می گفت جبهه ملی قول دادند حكومت ملی اعلام كنند این كار را انجام ندادند اما برادران من را آزاد كنند من هم سكوت می كنم كه این كار را انجام ندادند.

**ایرنا: یعنی فدائیان اسلام از محمد مصدق درخواست حكومت اسلامی داشتند و اگر اینطور بود جواب مصدق به آنها چه بود؟
***عبدخدایی: بله. مصدق گفت من آخرین دولت نخواهم بود اینها درخواست حكومت اسلامی را برای بعد از من بگذارند چون او به لحاظ فكری لائیك بود. به هرترتیب میان آنها اختلاف افتاد. رابط وحدت میان محمدرضا پهلوی و مصدق در این زمان فاطمی بود و تا به بیمارستان نرفت این وحدت وجود داشت.

ادامه دارد . . .

گفت وگو از: مهدی احمدی
پژوهشم9370**9131