تهران- ایرنا- استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب گفت: تلقی ما از فلسفه قاره ای دچار كج فهمی و درست در نقطه مقابل تصور غربی آن است. فلسفه قاره ای در غرب از قضا فلسفه ای رهایی بخش است.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایرنا، به مناسبت انتشار كتاب تازه چاپ «فلسفه قاره ای و فلسفه دین» و در نشست تخصصی ای كه به بهانه این انتشار در دانشگاه علامه طباطبایی و به همت فصلنامه علمی فلسفه لوگوس برگزار شده بود، فاطمه توفیقی استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب قم گفت: نسبت به فلسفه قاره ای یك بدفهمی وجود دارد.

توفیقی در ابتدای سخنان خود گفت: «قهرمان فلسفه قاره ای، شهسوار و پدر ایمان، ابراهیم(ع) است. دیالوگ فیلم هامون را به یاد شما می آورم كه چرا پدر ایمان باید فرزند خود را بكشد؟ در ایران و به ویژه در دهه هفتاد شمسی، نسبت به فلسفه قاره ای یك بدفهمی وجود دارد. در این دهه با تغییر شكل تفكر چپ، نسبت به فلسفه قاره ای این تصور ایجاد شد كه این فلسفه لزوما از ابهام، عدم قطعیت،خشونت و غرب ستیزی حمایت می كند. علت این موضوع شكل دو نوع از ترجمه بود. چه ترجمه كتابی و چه ترجمه به معنای فهم و برداشت و تفسیر این رویكرد فلسفی. در این دوره ها آشنایی با فلسفه قاره ای عموما از دریچه آثار ترجمه ای آل احمد ها، شریعتی، فردید و نظایر آنها بود. فروریختن دیوار برلین، فضای بعد از جنگ و فضای نواندیشی دینی تاثر از كسانی مثل عبدالكریم سروش در این زمینه اثر گذاشت و تلقی ها را دگرگون كرد.»

استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه افزود: این تلقی از فلسفه قاره ای درست در نقطه مقابل تصور غربی آن است. فلسفه قاره ای در غرب از قضا فلسفه ای رهایی بخش است.

او افزود: خشنودم كه ترجمه هایی مثل ترجمه كتاب «فلسفه قاره ای و فلسفه دین» منجر به برداشت صحیح تر از فلسفه قاره ای در فصای فرهنگی داخلی می شود. سنت عقلی دینی ما از قضا نزدیك به فلسفه تحلیلی است. در زبان انگلیسی هم عموم كتاب های حوزه فلسفه دین به زبان تحلیلی نوشته شده اند و این به نوعی به بدفهمی از فلسفه قاره ای دامن زده است. فلسفه قاره ای نزدیك به سنت پدیدارشناسی است، به گونه ای كه پدیدارشناسی را می توان خاستگاه این فلسفه دانست. این ادعا كه فلسفه قاره ای حرف دل یا شعر یا ادبیات است نشانه همین بدفهمی است. اتفاقا كسی مثل هوسرل به عنوان بنیانگذار مكتب پدیدارشناسی دقیقا با انگیزه مقابله با مدعاهای غیردقیق، ناموجه و دلی كوشش های فلسفی خود را پی گرفت.

توفیقی در ادامه سخنان خود به تبیین و تلقی به ظن خود دقیق تر فلسفه قاره ای پرداخت و گفت: « پدیدارشناسی به عنوان یكی از اصلی ترین خاستگاه های فلسفه قاره ای ناظر به زیست جهان و توجه به ادراك و منظر اول شخص است. این فلسفه می كوشد كه دیدگاه اول شخص را در عین فلسفی بودن محقق كند. از همین رو در فلسفه دین قاره ای سخن بر سر این نیست كه براهین اثبات خدا كار می كنند یا خیر، خدا وجود دارد یا نه؟ بلكه صحبت از امكان و شرایطی است كه حضور یا غیبت خدا در انفس خود شخص تجربه می شود. سخن بر سر امكان اثبات یا رد معجزه نیست، بلكه صحبت بر سر این است كه آیا هر انسانی در زندگی اش چیزی مثل معجزه را تجربه می كند یا خیر؟ در اینجا صحبت از تبیین كثرت گرایی دینی و مواجهه با سایر دینداران یا نجات یا عدم كدامیك شان نیست،صحبت از دریافت و تجربه مستقیم و بلاواسطه من از دیگری متفاوت است.»

این پژوهشگر مطالعات زنان افزود : « در این كتاب جز دو نفر از فیلسوفان مطرح شده، بقیه در عین بهره گیری از ایده های دینی در طرح های فلسفی خود، خداناباورند. این كتاب نشان می دهد كه این فیلسوفان قاره ای عموما خداناباور درباره مفاهیم دینی چه چیزهایی را مطرح كرده اند و چگونه از آن سخن گفته اند.»

دانش آموخته دكتری دین و ادبیات دانشگاه گلاسكو افزود: «به نظر من با توجه به پیچیدگی و تنوع محتوا در مضامین كتاب، چیزی كه می توانست كتاب را برای خوانندگان قابل استفاده تر كند، آمدن پانوشت هایی بود كه چهارچوب اندیشه گی فیلسوفان سخت فهم كتاب را به خواننده مبتدی بهتر بنماید. معادل گذاری ها خوب است، اما در كل شكل فعلی كتاب به گونه ای است كه بیشتر به درد متخصصانی می خورد كه آرای این فیلسوفان از قبل آشنایی داشته اند.»

توفیقی ادامه داد: « عموما دین پژوهان كه برای مطالعه دین از روش نقد تاریخی بهره میگیرند با آرای فیلسوفان قاره ای همدلی ندارند. آنها مدعی اند كه این فیلسوفان اطلاعاتشان از ادیان كم و مبتدی است. اما در عین حال از قرائت ها و باریك اندیشی های آنان در مطالعه دین استفاده می كنند.»

استاد دین پژوهی دانشگاه ادیان و مذاهب قم خاطر نشان كرد:« من سوال نخست را بار دیگر تكرار می كنم. آیا فلسفه قاره ای كه با قهرمانی حضرت ابراهیم، آغاز میشود، آیا فلسفه قاره ای كه در ایران قهرمانش هایدگر است كه درمقطعی مدافع نازی هاست، آیا فلسفه قاره ای كه به تلقی شایع از عدم قطعیت و ابهام حمایت می كند، در كلیتش به نوعی از خشونت دفاع نمی كند؟ به نظر من اینگونه نیست و ترس و تعریف برخی ها مبنی بر توجه به خشونت در این مكتب، خصوصا در وادی فلسفه ورزی دینی وارد نیست.

توفیقی در پایان سخنان خود دوباره با نقد كج فهمی از فلسفه قاره ای گفت: «هم كلام با واسازی دریدا (فیلسوف فرانسوی ) در اینجا باید بپرسیم كه چرا ما همیشه در مقوله هایمان باید در زمین دوگانه ها بازی كنیم؟ آیا در خود این مقوله ها نباید بازنگری كنیم؟ چرا نباید از سه گانه ها و چهارگانه ها سخن بگوییم؟ چرا در نسبت با هم یك مكتب را بر دیگری ترجیح می دهیم و نسبت به گونه دیگر داوری غلط میكنیم؟ چرا جهان نتواند همزمان با وجود مقوله هایی كه لزوما دو تا نیست، بگردد؟ چرا همزبان با فوكو نگوییم كه خیلی از مقوله ها خودشان ساخته دوران مدرن هستند. باز من اینجا به یك فهم غلط ارجاع می دهم. این فهم غلط كه چون مكتب پساساختارگرایی به روشنگری غربی انتقاد وارد كرد، مدافع بازگشت به سنت است. بله این مكتب منتقد غرب و مدرنیته هست، اما می گوید روشنفگری غربی كه رسالتش آزادسازی انسان بود را به خوبی ایفا نكرده است. فلسفه قاره ای و پساساختارگرایی از همین موضع اصلا ایده بازگشت به سنت را ندارند، اتفاقا مدافع آزادی و رهایی بیشتر انسان ها هستند و اصلا تعجبی نیست كه در مكتب های رهایی بخش، در بسط و پرورش ایده ها همیشه كاربرد داشته اند. در پایان خوشحالم كه این كتاب تازه چاپ به برخی كج فهمی از برخی فلسفه های اروپایی پایان می دهد.»
**9222**1601**