تهران - ایرنا- مدینه فاضله، نقطه مشترك خانواده های كه اعتقاد دارند فرزندشان باید به هر وسیله ممكن ناكامی های گذشته آن ها را در نرسیدن به اهدافشان جبران كنند و این عدم دستیابی از سوی روانشناسان به عنوان بیماری موفقیت شناخته می شود.

به گزارش ایرنا، حضور جوانان و نوجوان در كانون اصلاح و تربیت خود خواسته و ارادی نیست و كسی آن ها را مجبور به اعمال غیراخلاقی نمی كند بلكه اتخاذ تصمیمات غلط در وحله نخست از سوی خانواده ها و سپس اطرافیان موجب انحراف در تصمیم سازی های این قشر فعال و آینده ساز می شود از این رو برای تنویر افكار عمومی و آگاهی بخشی برای برطرف كردن اوهام بی ریشه و اساس برخی از خانواده ها برای آینده فرزند در قالب بیماری موفقیت، بیان نمونه ای تلخ از یك خانواده و ریشه یابی علل آن حائز اهمیت است.
براین اساس به سراغ نوجوانی آمده ایم كه اكنون به دلیل آروز های دور و دراز والدینش در كانون اصلاح و تربیت به سر می برد. محمد - 17 ساله به جرم حمل مواد مخدر در بازداشتگاه نوجوانان به انتظار رای دادگاه نشسته كه چه تصمیمی برای آینده او رقم خواهد خورد.
وقتی ماجرا را از زبان این نوجوان شنیدم تصمیم گرفتم كه مطلب را به گوش خانواده ها و مسئولین امر بویژه آموزش و پرورش و انجمن اولیا و مربیان برسانم تا ضمن آگاهی بخشی دست اندركاران و خانواده ها چنانچه امكان داشت راهكاری برای برون رفت از تصمیمات ویران كننده آینده فرزندان كه از سوی برخی از والدین اتخاذ می شود، یافت.
چهره این جوان هیچ نشانی از یك جوان 17 ساله حداقل در مقایسه با هم سن و سالان خود نداشت. پسری رنگ پریده با موی كوتاه و بدن نحیف. در یك كلام رنگ و رخسار نشان می داد از سر درون.
محمد ابتدا با كلمات متقاطع، شروع به صحبت كرد؛ حدود سه سال پیش یك روز پدرم قبل از شروع سال تحصیلی متوسطه دوم به من گفت اگر بتوانی امسال در رشته ریاضی و اگر نتوانستی تجربی موقعیت ممتازی كسب كنی و راه آینده خود را برای ورود به رشته پزشكی كه آرزوی هر پدر و مادری است در دانشگاه ها هموار سازی، قول می دهم یك خودروی مدل بالا برای تو خریداری كرده و تا گرفتن گواهی نامه رانندگی در پاركینگ منزل نگهداری كنم، به شرطی كه حتما به حرفی كه زدم متعهد باشی و قول بدهی كه آرزوی من را برآورده سازی و خانواده را سربلند كنی.
محمد كه تمام وجودش را استرس فراگرفته بود و مدام در بین صحبت كردن به فكر فرو می رفت و آرامش نداشت، می گوید: این سخن پدر و مادرم زندگی من را از آن روز به بعد رویایی و تصورات شگفت انگیزی در ذهنم بوجود آورد. هر روز كه به مدرسه می رفتم و با دوستانم از موقعیتی كه پدرم برای تشویق حضور من در دانشگاه و قبول شدن در رشته پزشكی گرفته بود، صحبت می كردم، جملگی همكلاسی ها می گفتند عجب خانواده 'خفنی داری'، ' بابا تودیگه كی هستی'. همین جملات و اوهام بود كه من را به ناكجا آباد سوق می داد و هر روز بجای اینكه تشویق شوم و درسم را به نحو شایسته دنبال كنم تا به رشته مورد علاقه خانواده دست پیداكنم، فكر ماشین و دكتر شدن، از ذهنم خارج نمی شود.
شرایط سختی داشتم و این افكار كم كم داشت فشار مضاعفی به من وارد می كرد و اینكه اگر نتوانم در این مسیر موفق شوم همه آن چیزهایی را كه برایش نقشه كشیده شده از دست خواهم داد.
محمد ادامه می دهد: یك روز سیامك از دوستان هم محلی كه از وضع مالی خوبی هم برخوردار بودند، در راه مدرسه به خانه، پس از حال و احوال پرسی خواست كه در میهمانی دوستانه شان شركت كنم. با توجه به حال و روزی كه داشتم دیدم بهترین موقعیت است كه برای آرامش افكارم در این میهمانی شركت كنم. البته خانواده ام را در جریان حضور در این میهمانی قراردادم.
محمد حضورش را در این مراسم نقطه عطفی در زندگی 17 ساله اش عنوان می كند و می گوید: حضور در این جشن همانا، سر از كانون اصلاح و تربیت درآوردن همانا!
محمد ادامه می دهد: در آن شب میهمانی با كسانی آشنا شدم كه از من بزرگتر بودند و از سخنانشان همانطور كه برمی آمد می گفتند كه بین آنان با خانواده هایشان قول و قرارهایی رد و بدل شده ولی ما خودمان و در تصمیم گیری برای آینده سازی خود مختار هستیم. هرگونه كه بخواهند رفتار خواهند كرد. از من سوال كردند تو چطور؟ تو چه تصمیم برای خود داری؟ وقتی از هدف من مطلع شدند به تصمیمی كه پدرم برای من گرفته بود، خندیدند و همگی گفتند تا هرچه بخواهی پزشك و مهندس در جامعه ریخته، ول كن این حرف ها را و از این گوش بگیر و ازآن یكی به در كن.
محمد كه آه و تاسف را می توانستی در چشمانش بخوانی، از ادامه ماجرا منصرف شد ولی به اصرار من توضیح می دهد: از آن شب به بعد نگاهم به آینده ای كه خانواده برایم متصور بود تغییركرد و رسیدن به آنها را محال دیدم. وقتی نتوانستم در درس های مدرسه آن چنان موفقیت در حد ممتاز كسب كنم، كم كم برخوردها و حرف های خانواده نیز با من طور دیگری شد و تاكیدات پدرم كه اگر در تصمیمی كه برایت گرفته ام قصور كنی و آنچه كه من می خواهم نشوی، نه ماشینی در كار خواهد بود و نه پول توجیبی به تو خواهم داد.
رفت و آمد با سیامك و شركت در میهمانی ها برای فرار از نگاه های خانوده ام بیشتر شد و فكر می كردم دوستان واقعی من آن ها هستند و با من همدردی می كنند. پدرم كه به من پول نمی داد و اصلا حضور من را در خانه اضافی می دید. از این رو سیامك شده بود راهنمای من و هرچه او می گفت من برای اینكه به پول برسم، انجام می دادم.
محمد ادامه می دهد: سیگار كشیدن را در این مجالس یاد گرفتم و كم كم از كشیدن آن لذت می بردم. یك روز كه عجیب دنبال سیگار بودم و پولی هم نداشتم رفتم خانه سیامك و قصه مواد از آنجا شروع شد. حدود یكسال بود مصرف می كردم و پول توجیبی برخی وقت ها برای بچه های همسن و سال خودم شده بودم.حدود سه ماه پیش توسط پلیس بازداشت و به این مكان منتقل شدم.

** خانواده های پردرآمد افسرده تراند
ژیلا آهنگرزاده متخصص روانشناس در گفت و گو با ایرنا درباره توقعات والدین از فرزندان شان در برآوردن آروزهای دوران كودكی و نوجوانی آن ها، گفت: تصور بیشتر كودكان از دوران گذشته خود به توصیه پدر و مادر تحصیل برای ورود به دانشگاه بوده و همچنان این طرز فكر وجود دارد.
وی ادامه داد: استعداد و توانایی انسان یك منحنی شبیه شكل زنگوله وجود دارد كه بیشتر افراد از این نظر در قسمت وسط آن جا می گیرند. اما بسیاری از والدین این نكته را درك نكرده اند كه بیشتر انسان ها افرادی معمولی هستند و وقتی بچه ها صرفا برای رضایت و خوشحال كردن دیگران كار می كنند از استعدادها و مهارت های اصلی خود دور می مانند و در نتیجه عاقبت خوبی نمی توان برای آنان تصور كرد.
آهنگرزاده افزود: فرزندان خانواده های پردرآمد و متمول یعنی افرادی كه درآمد ماهیانه و سالیانه شان از بسیاری خانواده های متوسط و سطح پائین بالا است، احتمال بروز اضطراب و افسردگی در بین نوجوانان این دست خانواده ها سه برابر بیشتر است.
این مدرس دانشگاه گفت: همین امر، خطر اعتیاد و مشكلات دیگر را در میان این نوجوانان افزایش می دهد. بیش از 70 سال است كه در دنیا وضع خانواده ها رو به بهبودی گذاشت و متاسفانه میزان خودكشی نیز بخصوص در بین نوجوانان هم چهار برابر شده است.
آهنگرزاده افزود: زندگی برای فرزندانی كه خانواده آن ها تنها به فكر مادیات یا آینده مبهم و دور از دسترس هستند، بسیار سخت و طاقت فرسا است. درست است كه وضعیت مادی فرزندان این دست خانواده ها تامین است ولی عشق و عاطفه در این نوع زندگی ها كمرنگ و یا اصلا وجود ندارد.

**جلوی رشد بچه ها را نگیریم!
آهنگرزاده افزود: مادر و پدری كه فكر می كنند با انجام تكالیف درسی برای بچه ها، دفاع از جوابی كه در امتحان داده یا پركردن پرسشنامه ای كه باید خود پر می كرد، است و به خیال خود به فرزند شان كمك می كنند، در واقع بچه را از پیدا كردن تجربه ای كه برای رشدش لازم است، محروم می كنند.
وی افزود: خانواده ها باید بپذیرند ثروت و رفاه و منزلت اجتماعی، هیچ گاه سلامت عاطفی و روان بچه ها را تضمین نمی كند و در واقع برخی جنبه های دارندگی و رفاه احتمالا در ناشادی و شكنندگی نوجوانان نقش بسزایی دارد.
این مدرس دانشگاه توصیه كرد: پدر و مادر گاهی اوقات اجازه دهند بچه ها حوصله شان سربرود. چرا كه از این طریق زندگی آنان معنی پیدا می كند. معنای زندگی به جای برنامه ریزی های بی پایان برای فعالیت های مختلف، در خندیدن و خوش بودن با یكدیگر سر میز شام است.
وی گفت: پدر و مادر اگر مهر و محبت خود را از بچه ها دریغ كنند، دیگر برای فرزندان مهم نیست كه به كدام مدرسه و دانشگاه خواهند رفت یا در آینده به سمت كدام شغل باید گام بردارند.
این متخصص روانشناس گفت: آن چه ثابت شده نتیجه فشار، ناسازگاری فرد را در پی خواهد داشت. والدین نباید این احساس را به كودكان انتقال دهند كه بخاطر توانایی های او دوستش دارند. بلكه كودك باید احساس كند كه ارزش او بخاطر وجود خود اوست.
آهنگرزاده با بیان اینكه متاسفانه بیشتر بچه خانواده های مرفه دچار افسردگی هستند، افزود: فرزندان این دست خانواده ها احساس می كنند مهر و محبت والدین آنان نسبت به بچه ها مشروط به موفقیت در درس است و اگر او را بخاطر خودش دوست نداشته باشند، كمترین اتفاقی كه می افتد این است كه شخصی با روحیات متزلزل و عصبی تربیت می شود.
وی افزود: تا اندازه ای درگیر بودن در درس بچه چیز بد نیست اما فشار آوردن بیش از حد بر آنها ممكن است تاثیر كاملا متفاوتی بر روحیات فرزند گذارد. فرزندان باید بدور از فشار های والدین به خوبی بتوانند فشار اداره امور خود را تحمل و مسیر درست و یا غلط را انتخاب كنند.
گزارش از سید مهدی حسینی
اجتمام* 1417*9105