ایرناپلاس در میزگردی با حضور كارشناسان حقوق، جامعهشناسی و جرمشناسی به علل و عوامل گسترش خشونت به عنوان یك آسیب اجتماعی در كشور ناظر به ترورها و قتلهای اخیر و راههای مهار آن پرداخته كه بخش اول آن منتشر شد.
در بخش اول میزگرد، كارشناسان به این سؤال پاسخ دادند كه آیا جامعه ایرانی خشن است؟ عمادالدین باقی معتقد است كه جامعه ما خشن است نه خشنترین. احمد بخارایی هم پاسخش به این سؤال مثبت است و معتقد است جامعه ما فعلاً خشن است. شیرین ولیپوری اما نظر دیگری دارد و میگوید: از منظر جرمشناسی جامعه ما خشونتزده نیست.
حالا قسمت دوم میزگرد را در ادامه میخوانید.
**روحیه انتقام همچنان در جامعه وجود دارد
ایرناپلاس: خیلیها معتقدند گروههایی كه دست به خشونت میزنند، در سالهای اخیر تغییر كرده و بازه سنی آنها هم عوض شده است. در گذشته فرهنگ انتقام حتی در فیلمهای سینمایی هم به نحوی تقدیس میشد یا برای مثال، قبلاً گروه خاصی مانند قمهكشها و لاتهای سرمیدان و... رفتارهای خشونتزا داشتند، اما امروز این رفتارها و كنشها به همه اقشار تسری پیدا كرده است. نظر شما درباره تغییر این الگوهای خشونت چیست؟
عماالدین باقی: حدود 20 سال پیش نیروی انتظامی بولتنهای محرمانهای برای مسئولان تهیه میكرد كه جرایم و خشونتها را با جزئیات و تفكیك سنی و محل در تهران ارائه میداد. آن چیزی كه من از آن روزها به خاطر دارم و آنچه امروز میبینم، این است كه خشونت همیشه در گروههای مختلف بوده است. یعنی نمیشود گفت كه یك گروه خشنتر بودند. اما میزان خشونت نسبت به گذشته بالا رفته است ولی معنایش این نیست كه قبلاً در این گروهها نبوده است. چیزی كه به نظر من مهم است این است كه بپرسیم چرا این حجم از خشونت رواج پیدا كرده است.
**نماد بیرونی خشونت پروندههای قوه قضاییه است
البته همان موقع هم كه ما این آمارها را میدیدیم، سال به سال روند افزایشی نشان میداد. نمود بیرونی این امر هم پروندههای موجود در قوه قضاییه است. برای مثال سال 83 -84 آمار ورودی پروندههای قوه قضاییه شش میلیون بود و امسال به 16 میلیون رسیده است. یعنی طی یك دوره حدوداً 20 ساله، 10 میلیون پرونده اضافه شده است؛ بنابراین فقط آمارش بالا رفته نه اینكه در گروههای مختلف گسترش یافته.
از آنجایی كه من با این پروندههای اعدام و قصاص خیلی سروكار دارم و توجیهات اولیای دم را میبینم، فكر میكنم روحیه انتقام همچنان در جامعه ما وجود دارد. حالا پیوندی كه در بحث دكتر بخارایی با بحث خود میبینم این سؤال است كه آستانه تحمل یا تحریكپذیری چرا اینقدر پایین آمده است؟ چرا خودكنترلی ضعیف شده است؟ یكی از دلایل اصلی بالا رفتن آمار خشونت همین است كه خودكنترلی پایین آمده است. در مورد این حالت به دو صورت میشود بحث كرد. یكی از منظر روانشناسی كه به علل فردی میپردازد. یعنی آنچه به منش و شرایط خصوصی زندگی افراد برمیگردد. از منظر جامعهشناختی هم به علل و عوامل ساختاری در سطح كلان توجه میكنیم كه من گفتم كه در چهار بخش اخلاقی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی به این مسئله باید توجه كنیم.
**خودكنترلی در جامعه از بین رفته است
در حوزه اخلاقی من معتقدم كه تزلزل اخلاقی در جامعه یكی از عوامل از بین رفتن خودكنترلی در جامعه است. در نگاه ساختاری هم بیشتر آن را محصول نظام سیاسی میبینم. حدود 25 سال پیش هم در كتاب روحانیت و قدرت بحثی تحت عنوان مثلث مذهب، روحانیت و اخلاق داشتم. گفتم این مثلث كه دو پایه آن روحانیت و مذهب هست، چون در جامعه سنتی ارزشهای اخلاقی آن از نهاد مذهب گرفته میشود و روحانیت هم مروج این ارزشهاست، به میزانی كه روحانیت منزلتش در جامعه كاسته میشود، پایه اعتقادی آن جامعه هم به عنوان منبع آن ارزشها سست میشود. این محصول ساختار سیاسی ما است.
وقتی یك نظام سیاسی نمیتواند كشورِ گل و بلبل درست كند و خیل مسائل و آسیبها، ناشی از سوءمدیریت هم در جامعه وجود دارد، اگر همه چیز را از چشم روحانیت ببینند تأثیر مستقیمی در باورها و ارزشهای اخلاقی آن جامعه دارد. ما در جامعهای سنتی زندگی میكردیم كه ارزشهای اخلاقی در آن نقش پلیس باطن را داشت. این برای حكومت مذهبی پیامدهایی دارد. این روزها اینقدر اخلاق بیاعتبار شده كه حتی سخن گفتن از اخلاق هم مشمئزكننده است. در حالی كه اخلاق یك عامل كلیدی برای كنترل است.
**كشتن، كشتن است
یك نمونه دیگر از بحث، مسأله انتقام است و این تخم نفرتی كه توسط اپوزیسیون و پوزیسیون پراكنده میشود. روزهای اخیر دیدید كه وقتی خبر كشته شدن آن طلبه آمد یك عدهای در فضای مجازی شادی كردند. این خوشحالی بیانگر همان روحیه انتقام است و این نیست كه فقط آنها دارند این روحیه انتقام را و این تخم نفرت را میپراكنند، چراكه در مقابل هم این اتفاق افتاده است. یعنی رفتاری كه از طرف حكومت یا صاحبان قدرت صورت گرفته به این دامن میزند. این درست شبیه دوره قبل از انقلاب است كه وقتی مخالفی را ترور میكردند، شادی میكردند، بیانیه میدادند و در زندان جشن میگرفتند كه فلانی ترور شد. این نفرت یا انتقام در هر دو طرف بود و نمیشود، چه در ساختار رسمی و چه در جامعه روشنفكری، خشونت را به عنوان یك عمل آرمانی و انقلابی تقدیس كنید و با آن عمل موافق باشید، اما با ترور این طلبه مخالف باشید. كشتن، كشتن است. یك بام و دوهوا نمیشود. یا هر دو بد است یا هر دو خوب است.
**منبع پنهان خشونت، احساس ناتوانی جامعه از تغییر وضعیت
یكی دیگر از منابع خشونت، سرخوردگیهای سیاسی است. قبلاً هم این نكته را مطرح كردهام كه یكی از منابع پنهان و قدرتمند خشونت، احساس ناتوانی افراد جامعه از تغییر وضعیت و سرنوشت خودشان است؛ یعنی وقتی مردم احساس عجز میكنند. به همین جهت است كه دموكراسی یك مسأله سیاسی نیست. چون صرفاً در یك انتخابات خلاصه نمیشود. دموكراسی جنبه درمانی دارد و مهاركننده خشونت است. وقتی شما از آن استفاده عكس میكنید و از نردبان دموكراسی بالا میروید و مردم را دعوت میكنید كه در انتخابات شركت كنند، به تصور اینكه الان مردم میخواهند سرنوشت خودشان را تغییر بدهند، در انتخابات شركت میكنند، وقتی كه به نتیجه دلخواه میرسند خوشحال میشوند، اما بعد شما تمام سیاستهای خلاف انتظار مردم را دیكته میكنید. برای مثال، مردم میآیند در یك انتخابات شركت میكنند و چندین كاندیدا نشستهاند و حرفهای آنها را میشنوند و بعد به یكی از آنها رأی میدهند، بعد كه رأی دادند شما میآیید و نقطه نظرات آن كاندیدای مخالف را بر مردم تحمیل میكنید. این حالت در مردم احساس سرخوردگی، یأس و شكست ایجاد میكند.
**جابهجایی خشم؛ یك مكانیسم دفاعی
مردم میگویند: «ای بابا! فایده نداره در انتخابات شركت كردن». این به مردم القا میكند كه توانایی تغییر سرنوشت خود را ندارند و این باعث واكنش میشود. از فردای انتخابات جریانهای تندرو شروع به تخریب سیاستهای مسالمتآمیز مثل برجام میكنند. یا همین افایتیاف را به كما بردند و در نتیجه شرایط اقتصادی را به اینجا میرسانند. در جامعهشناسی به آن جابهجایی خشم میگویند و بهعنوان یك مكانیسم دفاعی از آن یاد میكنند؛ انتقال خشم به فرد یا شیای كه عامل اصلی وضعیت نیست. وقتی یك پدر به پسرش سیلی میزند، از آنجایی كه موازنه قوا وجود ندارد و پسر قدرت مقابله ندارد، در نتیجه با سنگ شیشه را میشكند. مردم نمیتوانند سرنوشتشان را تغییر بدهند، عصبی هستند، استرس دارند و به شیوه دیگری آن را بروز میدهند.
**آنجا كه عشق و عقلانیت به حداقل برسد
احمد بخارایی: ابتدا باید به این نكته اشاره كنم كه تعریفمان از خشونت خیلی مهم است. ببینید در حوزه جرمشناسی تعریف خاصی از خشونت وجود دارد؛ آن چیزی كه جلوه بیرونی و شكل كلاسیك دارد، مانند نزاعهای خیابانی. اما امروز جامعه پیچیدگی خاصی دارد و سیال است، در نتیجه تعاریف باید مورد تجدیدنظر قرار بگیرند و ریزتر و جزئیتر شوند. 16 میلیون پرونده در قوه قضاییه داریم و هر كدام از این پروندهها طرفینی دارد كه دو نفر هم درگیر باشند، میشود 32 میلیون؛ یعنی نزدیك به نیمی از جمعیت كشور. تازه این پروندههایی است كه بهصورت مكتوب درآمده است. یا وقتی میشنویم كه در مرداد سال 96، یك میلیون و 200 هزار چك برگشتی داریم، این خود یك خشونت اقتصادی است. ممكن است بگوییم اینها جرایم اقتصادی است و خشونت اقتصادی نیست، اما ما جامعهشناسانه میخواهیم بحث كنیم. اول باید تبیین كنیم تا به علل مشترك برسیم.
شما فكر میكنید این هفت میلیون ایرانی كه در خارج زندگی میكنند، به خاطر عشقی كه به خارج دارند، مهاجرت كردهاند؟ یعنی همه شرایط مهیاست، اما میخواهند بهجای دیگر بروند؟ خیر! این تعریف من از خشونت است؛ آنجا كه عشق و عقلانیت به حداقل برسد. اینجا جنبه سلبی دارد نه ایجابی. چونكه یا عشق است یا غضب است یا عقلانیت. از این سه قوه دو تا نباشد خشونت حتماً هست. آدمهایی كه آواره مهاجرت میشوند تا به یك جای امن برسند، بر اساس یك خشم میروند. درواقع یك خشم پنهانی دارند.
تفاوت زیادی بین رفتار و كنش وجود دارد. من گاهی میبینم كسانی كه خشونت را در قالب آمار و ارقام تعریف میكنند، رفتارگونه نگاه میكنند. برای مثال، توصیه میكنند با فلان زندانی در زندان اینطوری برخورد كنید كه دوباره جرمش را تكرار نكند، اما این كنش است، رفتار نیست. یك كنش دلایل و علل دارد. علل در سطح كلان، میانه و خرد. علل ساختاری، سازمانی تا گروهی و پیرامون.
**الگوهای فرامرزی و فرافرهنگی خشونت
وقتی علل بیرون مساعد است تا فرد خروشان، اكشن و ریاكشن و رفتار كند، پس خشم جنبه عكسالعملی هم پیدا میكند. جوانی كه از خانه جدا میشود و زندگی مجردی برای خودش تشكیل میدهد، بخشی از آن خشمی است كه بین او فضای خانواده وجود دارد، حالا آن الگوهایی كه شما اشاره كردید به دلایل خاصی برمیگردد. برای مثال خشونت جنسی در فرهنگ ریشه ساختاری دارد. خیلی از رفتارهای مرد علیه زن در فرهنگ پذیرفته، توصیه و تجویز میشود. از تعدد زوجات بگیر تا تقسیم میراث و حضانت. این جنبه ساختاری دارد و مشخص است كه در جوانان بازتولید میشود.
بله الگوها تغییر میكند در نظام نوینی كه مبتنی بر ارتباطات است و الگوها گاهی اوقات فرامرزی و فرافرهنگی شده است، علاوه بر اینكه الگوهای سنتی خودش را تحمیل میكند، چونكه فرد نمیتواند از سنت ببرد، خواهناخواه قربانی یك جریان ناقص فرهنگی است. علاوه بر آن، الگوهای دیگری پا به صحنه میگذارند. برای مثال، این افراط در مصرفگرایی حتی در خود كشورهای سرمایهدار هم به این شیوه دیده نمی شود. این خشونت فرد با خودش است. خشونت را حتی در پوشش افراد میتوان دید.
**دچار ابربحران ناكارآمدی هستیم
اگر یك خرده فرهنگ تحكمی آدرس غلط به خرده نظام اجتماعیاش بدهد، خرده نظام اجتماعی هم آدرس غلط به خرده نظام سیاسی میدهد. در نتیجه، یك نوع بخشینگری بهجای كلنگری اتفاق میافتد و یك بخشی نادیده گرفته میشوند. در یك جایی یا اداره میبینید كه شما لیاقت و شایستگیاش را دارید در شرایط برابر قرار بگیرید و فرصت یكسان برای استخدام شما باشد، اما فرد دیگری به دلایلی نظیر رانت، ارتباط و غیره استخدام میشود و شما كنار زده میشوید. شما فكر میكنید كه بهراحتی از این قضیه میگذرید؟ آرامآرام در درون، یك نوع عصبیت و خشم نسبت به سیستم موجود شكل میگیرد؛ كه در نتیجه به انزوای اجتماعی، بیتفاوتی اجتماعی، بیاعتمادی و فرار مغزها منجر میشود و در سطح كلانتر به یك ابَر بحران منجر میشود.
**جامعه دچار بحران مشروعیت سیاسی نیست
من معتقد نیستم كه جامعه ما دچار بحران مشروعیت سیاسی است، به اعتقاد من در این شرایط فرهنگی اگر رفراندوم سیاسی برگزار شود، 50 درصد بهعلاوه یك نفر نظام سیاسی حاضر را تأیید میكنند. مسأله این است كه ما دچار ابربحران ناكارآمدی هستیم. این بدترین حالت ممكن است. ما دچار یك انفعال و پذیرش هستیم؛ بنابراین این ابربحران طبیعتاً ریشه در خرده نظام فرهنگی ما دارد كه این خرده نظام در نظام سیاسی بازتولید شده است و خرده نظام اقتصادی ما را هم جهت داده است. چیزی كه این روزها در بازار ارز میبینیم، یك نوع «خشونت ارزی» است. این فراز و فرودهای ارزی با عصبیت مواجه است. خروجی این وضعیت است كه معیشت مردم را تحتالشعاع قرار داده است.
**قوه قضاییه به آمار پروندهها بالوپر میدهد
شیرین ولیپوری: نكتهای كه در سخنان اساتید، مشترك بود، بحث آمار پروندههای قوه قضاییه است. من به عنوان یك عضوی كوچك از این خانواده میخواهم درباره این رقم 16 میلیون پرونده یك توضیح بدهم. اگر یك طلاق غیرتوافقی را در نظر بگیرید، پرونده این طلاق در كنار خودش 17 پرونده دیگر ایجاد میكند، به این معنی كه از نفقه گرفته تا ضربوشتم، مهریه و الی آخر. متأسفانه در خود قوه قضاییه به دلایل عدیده دارند به این آمار بالوپر میدهند. یكی از دلایلش هم این است كه ایجاد كار و اشتغال كاذب كنند. این همه پرونده مسئول دفتر میخواهد و چند كارشناس كه رسیدگی كنند. ما یك پیشنهادی را مطرح كردیم مبنی بر اینكه اگر كدگذاری شود، قطعاً با یك حساب سرانگشتی این آمار به پنج میلیون میرسد. به این شكل كه وقتی این دو نفر به عنوان خواهان و خوانده برای طلاق میروند، به آنها یك كد بدهیم. برای مثال 1-1، 1-2 و 1-3. با همین كار، كل آمار پایین میآید، اما به دلایلی نمیخواهند این اتفاق بیفتد.
**جابهجایی خشم را به حالت تصعید برسانیم
نكته دیگر اینكه، خشن بودن جامعه از دیدگاه جرم و جزا تعاریف متفاوت دارد. ما چك برگشتی را نهتنها جرم حساب نمیكنیم، بلكه باید شروط آن وجود داشته باشد تا بحث كلاهبرداری و موضوع فرار از دَین مطرح شود. تعریفی كه ما از خشونت در جزا و جرمشناسی داریم با تعریفی كه اساتید ارائه كردند خیلی متفاوت است. اگر قرار است صرفاً بحث جامعهشناسی باشد بفرمایید من خداحافظی كنم. چون من سوادش را ندارم و به عنوان جرمشناس اینجا حاضر شدهام.
در صحبتهای اساتید بحث جابهجایی خشم مطرح شد. در آلمان یك ضربالمثلی هست كه میگویند: «اگر خشمت را فروبخوری، در جایی دیگر به شكل مثبتی تو را به اوج میرساند.» در جامعهشناسی به آن تصعید میگویند. یعنی ما باید جامعه را تربیت كنیم كه این جابهجایی خشمی كه وجود دارد را به حالت تصعید برسانیم. حالا با این مقدمه بحثم را شروع میكنم. سؤال مطرح كردید كه آیا گروههای خشونت تفاوت پیدا كردهاند. پاسخ من مثبت است، بله! در جرمشناسی مطالعات متفاوتی داریم كه این گروهها تغییر كردهاند؛ همانگونه كه سن بلوغ، سن اعتیاد، سن مواجه با خشونت هم كاهش پیدا كرده است، دلایل متعددی هم دارد. یكی بحث دهكده جهانی و رسانه و اطلاعاتی است كه در دسترس دیگران قرار میگیرد. بچهها هنوز زبان باز نكردهاند در دستشان گوشی است و بازیهای خطرناك و خشونتزا.
**جرمشناسی وضعی خشونت
در سطح كلان اگر به این سؤال پاسخ بدهیم كه من در دایره جرمشناسی وضعی آن را بررسی میكنم، برمیگردد به وضعیت زیستی، یعنی جرمشناسی زیستی، وضع فرهنگی یعنی جرمشناسی فرهنگی، وضع اجتماعی یعنی جرمشناسی اجتماعی. حالا وضع زیستی چگونه است؟ یكی از مباحث وضع تغذیه است. محصولات تراریخته یك مثال است. تمام آن چیزی كه ما به عنوان الگوی نامطمئن تغذیه استفاده میكنیم، قطعاً روی اعصاب و روان ما تأثیر دارد.
**خشونتِ ناشی از مكانمندی و زیستبوم
مثال بحث زیستبومی و مكانهای زندگی پروندهای است كه سال 1382 خیلی سروصدا كرد، پرونده معروف به «بیجه» كه حدود 21 نفر را كشت. این مجرم یكی از مسائلی را كه مطرح میكرد بحث زیستبومش بود؛ یعنی مكان زندگیاش اینقدر راحت و فراهم بود كه بهآسانی این قتلها را مرتكب شود. این بحث مهمی است بهویژه با این وضعیت ساختوسازی كه وجود دارد، همسایه، همسایه را نمیشناسد، در حالی كه در یك ساختمان هستند. نمیداند این فردی كه از این خانه بیرون آمد، چه نسبتی با آن خانواده دارد. چطور حالا میخواهیم پیشگیری وضعی نداشته باشیم؟ جرمشناسی از منظر وضعی یعنی همین.
در بحث آبوهوا ما با جغرافیای جنایی هم سروكار داریم. بدین معنا كه در مناطق حارهای، آمار نشان میدهد كه آمار جنایت علیه اشخاص از جمله قتل و ضرب و جرح بیشتر است، یعنی برعكس مناطق سردسیر و كوهستانی كه جرایم علیه اموال مشهودتر است. اینها را گفتم تا روشن شود كه عوامل شكلگیری جرم میتواند از تغذیه تا آب و هوا را شامل شود.
**در حال حاضر پناهنده فرهنگی داریم
در جرمشناسی اجتماعی آنقدر فضا از منظر فرهنگی، اخلاقی و مذهبی دچار تشتت و تحول شده است كه حتی افراد مذهبی هم با مذهب درگیر شدهاند. افرادی كه مقید هستند، یك زمانی میگفتند جنگ نرم نشانه هجوم فرهنگی بیگانگان است، اینقدر این مسأله را برجسته كردند كه ما در حال حاضر پناهنده فرهنگی داریم. ایرانی است اما هیچ شباهتی به فرهنگ ایرانی ندارد و از نظر هویت شهروندان را بههمریختهاند. از نظر روحی، روانی، ذهنی و عصبی مردم را بههم ریختهاند و تكلیفشان با خودشان مشخص نیست.
ادامه دارد...
تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۲
تهران- ایرناپلاس- كارشناسان میگویند وضعیت آسیبهای اجتماعی كشور به مرز بحرانی رسیده؛ مسألهای كه تا حد زیادی امنیت اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. این در حالی است كه در حوزه قانونگذاری حتی در حد یك لایحه هم به آسیبهای اجتماعی توجه جدی نشده است.