همين نياز به كسب دانش و آگاهي، زمينه راهاندازي وبلاگي با نام «كسبوكار نرمافزار» شد كه نهايتا آن را در سال 86 آغاز كرد. آن زمان نامي از «استارتاپ» در ايران مطرح نبود و حتي در آمريكا، مهد استارتاپها، اگرچه جسته و گريخته از كلمه استارتاپ استفاده ميشد اما هنوز به عنوان نسل جديدي از كسبوكارها مطرح نبود.
در چنين فضايي غانمزاده فعاليت وبلاگي خود را آغاز كرد و نهايتا در همين وبلاگ اولين نوشتههاي فارسي در زمينه استارتاپ منتشر شد. ناصر غانمزاده حالا بعد از 11 سال و گذر از مسير پرفرازونشيب پيشرويش يكي از افرادي شناخته ميشود كه درخصوص استارتاپ و مفاهيم موجود در آن حرفي براي گفتن دارد. او اكنون مديرعامل استارتاپ نيوُ است؛ در كنار آن با مربيگري و آموزش به استارتاپهاي ديگري كه سهامدارشان است كمك ميكند. غانمزاده در گفتوگو با «شرق» كسب دانش و تجربه را گمشده اكوسيستمهاي استارتاپي ايران ميداند.
**يك سؤال كه خيلي رواج دارد اين است كه استارتاپ، كارآفريني و كسبوكار (Business) چه تفاوتهايي با هم دارند؟
فرقي ندارند؛ بلكه زيرمجموعه يكديگرند. شما وقتي استارتاپي راهاندازي ميكنيد در واقع كارآفريني كرديد و خود استارتاپ هم نوع خاصي از كسبوكار و زيرمجموعه آن محسوب ميشود. حدود 10،12 سال پيش كه اين اصطلاح در آمريكا تازه داشت رواج پيدا ميكرد، به هر كسبوكار نوپايي، استارتاپ ميگفتند. اما به مرور زمان، استارتاپ تعريف دقيقتر و جزئيتري به خودش گرفت. در تعريف رايج امروزي، استارتاپ يك نوع كسبوكار است كه اين ويژگيها را داشته باشد:
1- نوپاست؛ اما بايد توجه كرد هر كسبوكار نوپايي، استارتاپ نيست!
2- معمولا نوآوري دارد.
ولي بايد توجه داشت اين نوآوري الزاما در محصول جديدي كه توليد ميكند نيست. ميتواند نوآوري در مدل كسبوكار يا نحوه ارائه خدمتش باشد. مثلا ديجيكالا (كه در آغاز كارش استارتاپ محسوب ميشد) كالاي جديدي توليد نميكرد. بلكه نحوه فروش را در زمان خودش متحول كرد.
3- مسئلهمحور است:
يعني به دنبال حل يك مسئله خاص است. يعني مشكلي را در جامعه تشخيص داده و حالا براي رفع و پاسخگويي به آن محصول خاصي را ارائه ميكند كه ميتواند به شكل كالا يا خدمات باشد.
4- با عدم قطعيت همراه است:
كلا استارتاپها در فضايي خاكستري متولد ميشوند و رشد ميكنند. وقتي يك استارتاپ راه مياندازيم عدم قطعيت زيادي آن را دنبال ميكند. حتي گاهي مدل دقيق كسبوكار يا مشتري نهايي محصول را نميتوانيم دقيقا تعيين كنيم و هرچه موفقتر باشيم اين عدم قطعيتها به كنار رفته و مسائل روشنتر ميشود. شناخت بيشتري از بازار و محصولات خود پيدا ميكند.
مثلا شما وقتي يك پروژه ساختماني را شروع ميكنيد، از بازار اطلاعات زيادي داريد و از الان ميتوانيد پيشبيني كنيد كه دو سال بعد با چه ميزان سود، ميتوانيد پروژه را بفروشيد و معمولا اگر اتفاق خاصي در بازار نيفتاده باشد، با اندكي اختلاف پيشبيني شما درست است! اما در استارتاپ، شما وارد بازاري ميشويد كه حتي در شرايط عادي هم هيچ چيز قطعيت ندارد! بنابراين خيلي طبيعي است استارتاپي كه راه مياندازيد، شكست بخورد. تقريبا هيچ فرد موفقي در فضاي استارتاپي وجود ندارد كه تجربه چند استارتاپ شكستخورده را نداشته باشد.
**پس نهايت يك استارتاپ اين است كه ديگر استارتاپ نباشد؟
بله. در نهايت وقتي يك استارتاپ مسير درستي را طي كند و به رشد و بلوغ كافي برسد، بعد از مدتي ديگر استارتاپ خوانده نميشود؛ بلكه به يك كسبوكار موفق تبديل شده است. مثلا امروزه گوگل، اپل و ديجيكالا ديگر استارتاپ خوانده نميشوند.
**عوامل موفقيت يك استارتاپ چيست؟
از نظر من اين عوامل براي موفقيت يك استارتاپ خيلي كليدي هستند:
اول تيم. درخصوص تيم به دو نكته بايد توجه جدي داشت. يك اينكه تيم تا چه اندازه يكپارچه است؟ و دو اينكه اين تيم يكپارچه واقعا چقدر اراده جدي دارند كه استارتاپشان به موفقيت برسد؟ چقدر چشمانداز روشن و جدي براي اعضاي تيم وجود دارد؟
دوم، مسئلهمحوري استارتاپ است. يعني توجه به اينكه مسئلهاي (Problem) كه اين استارتاپ درصدد رفع آن است تا چه اندازه واقعا مشكلي را براي مردم برطرف ميكند. بسياري از استارتاپهايي كه امروزه ميبينيم فانتزي هستند و مسئلهاي جدي را حل نميكنند و نميتوان اميد داشت كه آنها در بلندمدت موفق باشند.
سوم، بازار است. اينكه بازار هدف اين استارتاپ تا چه اندازه بزرگ و قابل دستيابي باشد. بنابراين تيم، مقصود و بازار سه موضوعي هستند كه بايد مورد توجه ويژه هر استارتاپي قرار بگيرند.
با اين حال برخي از عوامل موفقيت يا شكست هستند كه در ايران خودشان را بيشتر نشان ميدهند كه مهمترين آنها عطش يادگيري است! در ايران متأسفانه نه تنها عطشي براي يادگيري وجود ندارد، بلكه اتفاقا يادنگرفتن تشويق ميشود! خيلي رايج است كه در ايران ميگويند كتابخواندن براي آدمهاي بيكار است. درحاليكه در كشورهاي پيشرفته يادگيري يك پيشفرض است و نيازي به توضيح ندارد. اينكه بزرگان سيليكونولي حداقل 50 كتاب در سال بخوانند، يك امر عادي محسوب ميشود. يا مثلا يك اشتباه بزرگ ديگر اين است كه ميگويند ديگر نبايد كتاب خواند بلكه بايد مقاله مطالعه كرد و موارد ديگر كه مختص جامعه ايران است. به هر حال اين مقاومت در برابر آموختن يكي از پاشنهآشيلهاي اكوسيستمهاي استارتاپي در ايران است.
**شما در اين عوامل از خلاقيت و نوآوري صحبت نكرديد، درحاليكه به نظر ميرسد نوآوري بخش مهمي از استارتاپهاست.
واقعيت اين است كه خلاقيت به معني نوبودن يك ايده خيلي هم مهم نيست و حداقل مسئله اصلي امروز ايران نيست! اگرچه در طول زمان اين موضوع اهميت بيشتري پيدا خواهد كرد. مثل چين كه روز اول در برابر نوآوريهايي كه شركتهاي آمريكايي مانند اپل داشتند، به دنبال يك نوآوري بهتر و بالاتر نرفت. اما در نهايت آنقدر در كار خود پيشرفت كرد كه حالا بعد از سالها وارد فضاي نوآوري هم شده و نه تنها صرفا تقليد نميكند، بلكه در برخي موارد شاهد هستيم سيليكونولي آمريكا، از نوآوريهاي چيني پيروي ميكند.
**پس مسئله اصلي اكوسيستم استارتاپ ايران چيست؟
به نظر من مسئله اصلي، كوچكبودن اكوسيستمهاي ايراني است. در حال حاضر اكوسيستمهاي استارتاپي كشور ما بسيار كوچك هستند و در اين مرحله توقعي نداريم كه ايدهپردازي كنند اما توقع داريم بزرگ فكر كنند تا بزرگ شده و وارد بازار جهاني شويم. ما حتما بايد وارد بازارهاي جهاني شويم و براي اين كار يا بايد ايدههاي نويي داشته باشيم يا ايدههاي پيشين را به شكل بهتري ارائه دهيم. پس بيش از كپي بودن يا نبودن يك ايده، يك معضل اصلي اكوسيستمهاي استارتاپي ايران، كوچكبودن آنها و بزرگفكرنكردن بازيگران آن است.
يك معضل ديگر هم كمبودن تجربه و دانش در اكوسيستمهاي ايراني است. افرادي كه در مقام مشاور و همراه استارتاپها قرار ميگيرند، معمولاحرفهايي ميزنند كه غلطبودن آن در متون انگليسي مدتها پيش مطرح و اثبات شده است! بنابراين در مقياس جهاني دانش ما بسيار پايين و عقبافتاده است. البته در سطح فردي خوب هستيم؛ يعني كدنويسهاي خوبي داريم، اما اينكه چطور خودمان را رشد دهيم، چطور در تيم كار كنيم يا ساير مسائلي كه شايد در جهان بديهي باشند، براي ما موضوعاتي ناشناخته باقي مانده است.
مانند اكوسيستمهاي چين كه روزي از اكوسيستمهاي سيليكونولي عقبتر بودهاند اما امروزه خيلي از آنها به بلوغ رسيده و حتي جلو زدهاند، ما نيز ميتوانيم بزرگ شويم به شرط آنكه بزرگ فكر كنيم و آموزش را جدي بگيريم. تا زماني كه گردش دانش و تجربه اتفاق نيفتد، نميتوان به جهانيشدن فكر كرد. بچههاي استارتاپي بايد براي رشد خودشان هزينه كنند. دورههاي مجازي خوب را ببينند. اگر ميتوانند، به ساير كشورها سفر كرده و تازههاي دنيا را فرا بگيرند و آن را به داخل ايران بياورند. به همان چيزي كه دارند و به دست آوردهاند، اكتفا نكنند.
**يعني هماكنون استارتاپي نداريم كه در حد و اندازههاي جهاني باشند يا به صورت بينالمللي فعاليت كرده باشند؟
مواردي از استارتاپها را داشتهايم كه با جذب سرمايه از كشور رفتهاند. يعني كلا استارتاپ خودشان را در ايران متوقف كردند و با مهاجرت به كشور ديگري آن را دوباره راه انداختهاند. يعني نه تنها ديگر در ايران فعاليتي ندارند كه حتي تجربه جديد آنها هم به ايران منتقل نميشود. اين نه تنها مفيد نيست، بلكه براي كشور ضرر هم دارد.
اما مواردي بوده كه بدنه اصلي و اجرائي استارتاپ را در داخل كشور نگه داشتهاند، اما ساختار مديريتي و ارتباطات بينالمللي خود را در خارج از كشور دنبال ميكنند. اين افراد اگر تلاش كنند كه تجربههاي خودشان را هم به داخل منتقل كنند، در رشد اكوسيستم استارتاپي ايراني نقش مهمي ميتوانند ايفا كنند.
در كشورهاي توسعهيافته هم، افراد دانش و تجربهاي را كه در يك اكوسيستم مانند گوگل يا سيسكو فراگرفتهاند با رفتن به جاي ديگر با خود ميبرند اما اين تبادل دانش در ايران وجود ندارد و رشد اكوسيستمهاي داخل كشور كم است. البته افرادي با سابقه و دانش خوبي از خارج از كشور بازگشتهاند اما اين افراد عموما در سطوح بالاي مديريتي فعال بوده و چندان شاهد آن نيستيم كه نيروهاي مياني كه نقش بسيار مهمي در پيشرفت و موفقيت شركتها ايفا ميكنند و سابقه كار در شركتهاي بزرگ داشته باشند، به كشور بازگشته باشند و حالا با تجربه و دانش خود در يك استارتاپ داخلي مشغول به فعاليت شوند.
**به يك سرمايهگذار سنتي كه ميتواند سرمايه خود را مثلا در صنعت ساختمان هزينه كند، توصيه ميكنيد روي استارتاپها سرمايهگذاري كند؟
ببينيد در كشورهاي توسعهيافته، استارتاپها و محصولاتشان وارد اقتصاد كلان آن كشورها شدهاند اما در ايران اين اتفاق نيفتاده و سرانه توليد ناخالص داخلي خيلي كم است. سرمايهاي كه در كل اكوسيستم استارتاپي ايران وجود دارد، به اندازه سرمايهگذاري روي تنها يك پروژه ساختماني است! و اين براي كشوري به بزرگي ايران بسيار ناچيز است.
اما اگر با شناخت و بهرهگيري از توان و ظرفيت شركتهاي سرمايهگذاري جسورانه اين اتفاق رخ دهد بسيار خوب است. داشتن پول به خودي خود براي سرمايهگذاري كافي نيست و بايد انتخابهاي درست داشت تا هم به كمك سرمايهگذار بيايد و هم به كمك شركتهاي استارتاپي. من اگر بخواهم به يك فرد سرمايهگذار در صنعت ساختمان پيشنهاد سرمايهگذاري بدهم، ميگويم پنج درصد سرمايهاش را با تكيه بر سواد تيمهاي متخصص شركتهاي سرمايهگذاري جسورانه، وارد اكوسيستمهاي استارتاپي كشور كند.
**چرا روي بهرهگيري از توان شركتهاي سرمايهگذاري جسورانه تأكيد داريد؟
چنديپيش يكي از دوستان سرمايهگذار تعريف ميكرد كه ادبيات بچههاي استارتاپي را نميداند. حق هم داشت، اين حوزه حوزه تخصصي است و فردي كه ميخواهد سرمايهگذاري كند، يا بايد خودش وقت گذاشته و دانش كافي به دست آورد يا به تجربه شركتهاي معتبر اعتماد كند. شركتهاي سرمايهگذاري جسورانه تمام سرمايه را روي يك استارتاپ سرمايهگذاري نكرده و سبد سهام استارتاپي تشكيل ميدهند و آن را هم با دانش و اشراف كامل بر نحوه كسبوكار استارتاپي مديريت ميكنند درنتيجه ميتوانند ريسك سرمايهگذاري را بهتر مديريت كنند. اما كسي كه با ديدگاه سنتي وارد اين عرصه ميشود، شانس چنداني براي يك سرمايهگذاري موفق نخواهد داشت.
**نقش افكار جمعي و رسانهها را در توسعه اكوسيستمهاي استارتاپي كشور چه ميدانيد؟
اكوسيستم سيليكونولي به عنوان بالغترين و فعالترين اكوسيستم دنيا مبناي كارياش بر اعتماد است. در اين اكوسيستم اگر استارتاپ يا سرمايهگذاري از اعتماد سوءاستفاده كند با انتقادات همهجانبه رسانهها روبهرو ميشود و حتي مرز انتقادات به جايي ميرسد كه ناچار به استعفا و عذرخواهي ميشوند.
رسانههاي ما نيز بايد نقش گلبول سفيد را در اكوسيستم ايفا كرده و اجازه خطا و اشتباه به هيچ فرد و جايگاهي را ندهند. اما ميبينيم كه چنين نيستند! رسانههاي عمومي، وقتي از استارتاپها حرف ميزنند، عمدتا چند جوان را معرفي ميكنند كه در گوشهاي موفق شدهاند. حتي در رسانههاي تخصصي هم شاهد تحليل عميق و آسيبشناسي فعاليتهاي اكوسيستم استارتاپي نيستيم. چقدر خوب است كه حالا سرويس استارتاپ «شرق» بتواند در اين مسير پيشگام باشد.
**چه توصيههايي ميتوانيم به استارتاپهاي جديد يا موجود، براي فعاليتشان در سال 98 داشته باشيم؟
سال 98 سال سختي خواهد بود. استارتاپهاي فانتزي و زيبا از اين ميدان حذف خواهند شد و تنها استارتاپهايي بقا خواهند يافت كه مسئله جديتري را از مردم حل كرده باشند. بنابراين به افرادي كه ميخواهند وارد اين حوزه شوند، پيشنهاد ميكنم مسئلهشان را با دقت بسيار زيادي انتخاب و فرضيات خودشان را اعتبارسنجي كنند. گاهي بنيانگذاران بر اساس تصورات خودشان به مهمبودن مسئلهاي كه به آن پرداختهاند احساس اطمينان زياد دارند. اما در عمل ميبينند كه چنين نبوده است.
شرايط سخت ما را محتاج به انتخابهاي درست و بهتر ميكند و اين هم تنها با دانش بهروزشده محقق ميشود. پس كسب دانش را خيلي جدي بگيرند. ذهن يك استارتاپي، بايد مطابق با ذهنيت رشد باشد. يعني دائما دنبال رشد خود و كارش باشد. اميدوارم با بهروزشدن دائمي دانش استارتاپي كشور، روزهاي خوبي را پيشرو داشته باشيم.
**چه آرزويي براي اكوسيستم استارتاپي كشور داريد؟
من هميشه آرزو داشتم يكي از اكوسيستمهاي استارتاپي ايران جزء 10 اكوسيستم برتر جهان باشد و اميدوارم با بالابردن سطح و نخبگي خودمان و بهروزكردن قانون تجارتي كه فكر كنم نزديك به 90 سال قدمت دارد و بهبود رتبه اشتغالمان در دنيا، بهزودي به اين آرزو برسيم.
منبع: روزنامه شرق؛1398.03.01
گروه اطلاع رساني **9280**9131
تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۲
تهران- ايرنا- يكي از باسابقهترين فعالان عرصه استارتاپي ايران ناصر غانمزاده است. او پس از اتمام تحصيلات آكادميك در رشته مهندسي كامپيوتر و بعد از راهاندازي يكي، دو كسبوكار كه با شكست مواجه شد، در پي آن برآمد تا ايرادات كار خود را پيدا كند.