تاریخ انتشار: ۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۹

تهران- ايرنا- عليرضا افتخاري خواننده موسيقي در گفت وگو با «ايران» مي گويد: گوش جوان ما به شنيدن موسيقي فاخر عادت ندارد،‌ شايد اگر آهنگ كاروان بنان را بارها و بارها مي‌شنيدند،‌ ماجراي اخير براي من اتفاق نمي‌افتاد و عده‌اي نمي‌ريختند روي سرم. لااقل مي‌دانستند با چه كسي طرف هستند.

عليرضا افتخاري به جوان‌هاي كشور حق مي‌دهد در آشفته بازار هنر، گاهي از مسير درست و هنر فاخر و متعالي خارج شوند. اين هنرمند بيش از هر چيزي به وضعيت اقتصادي كشور نقد دارد و آن را عاملي براي گرايش جوانان به سمت انتخاب‌هاي حشو و زائد مي‌داند. اما در عين حال معتقد است جوانان هم بايد دست از تلاش برندارند و براي رسيدن به تعالي و هدف‌هاي بزرگ رنج بكشند.

**خانواده تا چه اندازه در گرايش جوان به هنر فاخر مؤثر است؟
درست است كه خانواده در علاقه‌مندي فرزند بسيار مؤثر است، اما گاهي هم بايد جوان‌‌ خودش، سايرين را مجاب كند. مثلاً خود من وقتي 9 سالم بود به پيشنهاد آقايي در همسايگي‌مان كه مجري راديو بود، سر از راديو درآوردم و به واسطه زبان مادري‌ام،‌ ترانه‌هاي لري دشتستاني را اجرا كردم. به گروهي كه هماهنگي اين كار را برعهده داشتند، 20 تا يك توماني مي‌دادند اما من از اين رقم هيچ سهمي نداشتم و همين كه ساعت 6 بعدازظهر صدايم در برنامه ارتش يا كارگر راديو پخش مي‌شد، براي من كافي بود. اما از آنجا كه پدرم مخالف سرسخت من در هنر موسيقي بود حتي اين حضور زودهنگام در راديو هم تأثيري نداشت. البته اين را هم بگويم كه آن وقت‌ها،‌ جوان‌هايي كه در ميهماني‌ها و مراسم‌ مختلف مي‌خواندند، سر از جاهاي ناجور درمي‌آوردند و اين موضوع دليلي بود كه پدرم تلاش مي‌كرد مرا از مسير موسيقي دور كند.

**مخالفت‌هاي پدر تا چه زماني ادامه داشت؟
بعد از انقلاب هم همچنان جوان‌هاي علاقه‌مند و مستعد را راحت به راديو و تلويزيون راه نمي‌دادند ضمن اينكه در شهري مثل اصفهان براي من و دوستان خوش صداي من پارتي و اين جور چيزها وجود نداشت. جايي هم نبود كه بخوانيم و صدايمان شنيده شود. در راديو اصفهان هم بيشتر صداي كساني پخش مي‌شد كه در كاباره‌ها مي‌خواندند تا از اين طريق براي آن كاباره‌ها تبليغ شود و مشتري بيشتري پيدا كنند.

استاد‌هاي بزرگ هم كه جوان‌ها را محرم نمي‌‌دانستند؛ آخر نمي‌شد يك جوان نزد استادي مثل استاد تاج آموزش ببيند، بعد برود توي مراسم عروسي و جشن و ميهماني‌ها بخواند. كسي كه رديف مي‌دانست نبايد سر از اين ميهماني‌ها درمي‌آورد كه در آنها بيشتر تصنيف‌‌هاي كوچه بازاري خوانده مي‌شد. من هم كه به خاطر حساسيت‌هاي پدرم و اهدافي كه در سر داشتم، اهل اين طور ميهماني‌ها نبودم، شدم شاگرد استاد تاج و با سختي بسيار و رنج فكري شديد، اوايل انقلاب در آزمون باربد كه با داوري هيأتي متشكل از علي تجويدي، دكتر بركشلي ، دكتر مهدي فروغ، حاج علي اكبر خان شهنازي و داريوش صفوت برگزار شد از بين 154 شركت كننده حائز رتبه شدم و مدرك خوانندگي دريافت كردم.

آن زمان آهنگ‌هايم را با استاد محمدعلي كياني‌نژاد و محمدجليل عندليبي كار كردم. بعد از انقلاب اولين مرتبه‌اي بود كه با مجوز بهمن بوستان از قم كه يك فيلسوف بود، اين امكان براي خواننده‌هاي مرد به وجود آمد كه با خواندن اشعاري از حافظ و مولانا صدايشان از تلويزيون شنيده شود كه خب اولين نفرشان هم من بودم. از آن زمان به بعد پدرم نتوانست با من مخالفت كند و هنرم را پذيرفت. ديگر تشويقم مي‌كرد و از آنجا كه خودش و مادرم اهل موسيقي بودند، در كارهايم نظر مي‌دادند و روز به روز هم موفق‌تر مي‌شدم. كارهايي مثل سرو سيمين، ياد استاد، شور عشق و ترانه‌هايي از اين دست را كه هر كدام در نوع خودشان با اهميت بودند، در همان دوران اجرا كردم.

**هنوز هم نقش والدين در موفقيت جوان‌ها تأثير دارد؟
امروز هم نقش پدر و مادرها در انتخاب‌هاي فرزندان‌شان بسيار پررنگ است،‌ اما جوان‌ها هم بايد تلاش كنند،‌ مطالعه داشته باشند، قدما و پيشينيان هر رشته و هنري را بشناسند و با آموختن از آنها،‌ ‌اين امكان را به خودشان بدهند كه از تجربه‌ها و سبك زندگي‌شان استفاده كنند. يك انتخاب درست آينده‌شان را مي‌سازد. مثلاً يادم هست وقتي صداي من به عنوان اولين خواننده مرد بعد از انقلاب از تلويزيون پخش شد،‌ خوانند‌ه‌‌هاي قديم راديو و تلويزيون بازنشسته شده بودند و من به دوستان اصفهاني‌ام در حوزه خوانندگي مي‌گفتم بياييد برويم تهران. آنجا از خواننده‌هاي جوان دعوت به همكاري شده است، اما آنها اصلاً جدي نمي‌گرفتند، يكسري هم كه مي‌گفتند مي‌گذارندت سينه ديوار. سال‌ها از آن زمان گذشت و همان‌هايي كه مي‌خواستند مرا از ادامه كار منصرف كنند‌،‌ الان حسرت مي‌خورند كه چرا نيامدند. غير از اين نه تنها هنوز مرا سينه ديوار نگذاشته‌اند كه همچنان براي مردمم مي‌خوانم و باور دارم خداوند اين توانايي را در وجودم به وديعه گذاشته تا به كمك آن مردم كشورم را از ناراحتي و غم و نااميدي دور كنم.

**تفاوت دنياي موسيقي امروز را با گذشته در چه مي‌بينيد؟
موسيقي سابق مثل نگيني بود كه روي انگشتر قرار مي‌گرفت، اما امروز در ظاهر نگين است ولي نگيني پلاستيكي. مثل ظروف ملامين كه امروز در بازار مشتري بيشتري دارد يا ماشين‌هاي جديد كه با ماشين‌هاي قديم قابل قياس نيست. به قول معروف يك جورهايي نازكي نان را گرفتند و كلفتي كار را. براي همين دنياي موسيقي امروز خيلي تغيير كرده. جوان‌ها با ارگ، گيتار و همين سازهاي راحت، آهنگ‌ ضبط مي‌كنند در صورتي‌كه براي ساختن يك موسيقي اصيل حداقل 20 نوازنده درگير كار مي‌شوند و از آنجا كه امروز آهنگسازي بسيار پرهزينه است جوان‌ترها كه امنيت اقتصادي ندارند ترجيح مي‌دهند سراغ موسيقي‌هاي پيش پا افتاده بروند.

آن زمان كه من كار را شروع كردم بابت يك ساعت استوديو نهايت 20 تومان پول مي‌داديم درحالي كه الان 250 هزار تومان بايد پول داد. اين همه رشد در همين يك قلم را بگيريم برويم تا انتها ببينيم چه خبر است؟ آن وقت از اينكه صداي اعتراض معلم ما بالا مي‌رود ناراحت مي‌شويم. خب مگر چه مي‌شود لنگر بودجه كمي هم به اين سمت بيفتد. خب بالاخره يك نفر بايد بگويد كه جوان‌هاي ما به موسيقي، تئاتر و ساير هنرها نياز دارند و وقتي اين زمينه‌ها فراهم نيست چطور مي‌توان از اين جوان انتظار پختگي داشت؟

يك آزمون درست و حسابي هم كه برگزار نمي‌‌شود. فكرش را بكنيد سال 57 با جايزه آزمون باربد مي‌شد يك قطعه زمين خريد، حالا اما جوايزي كه در آزمو‌ن‌ها يا جشنواره‌هاي موسيقي اهدا مي‌شود، نهايت يك سكه بهار آزادي است.

آن وقت‌ها علي تجويدي براي ياد استاد و 8 آهنگ، ‌يك ميليون تومان گرفت درحالي‌كه الان 8 آهنگ حداقل 40 ميليون تومان آب مي‌خورد گرچه باور دارم آهنگ‌هاي استاد تجويدي به گنبد مسجد شيخ لطف‌الله مي‌ماند و با نقوش روي گنبد در يك وزن ارزشي قرار مي‌گيرد و نمي‌توان براي هيچ ‌كدام‌شان قيمتي تعيين كرد.

اين را گفتم كه بگويم آن زمان‌ها راحت مي‌شد 8 ترانه موسيقي آقايان ضرابيان و كياني نژاد را ضبط كرد و كار موسيقي ارزان‌تر بود اما الان اگر پول باشد مي‌تواني روي سبيل شاه نقاره بزني و اگر نه، نمي‌تواني پايت را هم دراز كني.

اين شرايط براي جوان‌ها اصلاً قابل تحمل نيست، به همين فراخور موسيقي‌ها هم ماندگار نيست براي اينكه آهنگساز فكر آزاد و ذوق چنداني براي كار ندارد، اكثر ملودي‌ها هم كه در گام مينور نواخته مي‌شوند در صورتي كه سابق بر اين خواننده رديف‌دان بود، گام موسيقي را مي‌شناخت، نت مي‌دانست و متوجه مي‌شد آهنگساز كارش را به درستي انجام داده يا خير. يك جورهايي در كار آهنگساز دخل و تصرف مي‌كرد.

**بحث مالي به كنار، دليل اين كه جوان امروز گرايش چنداني به شنيدن موسيقي فاخر ندارد، در چه مي‌بينيد؟
موسيقي استاد تجويدي را هفته‌اي يك مرتبه از راديو پيام يا آوا مي‌شنوند و بقيه هفته را به ترانه‌هاي پيش پا افتاده‌اي گوش مي‌دهند كه آرامش ندارد هيچ،‌ به خاطر تاپ‌تاپ‌‌شان، به سلول‌هاي مغزي هم آسيب مي‌‌زند و سال‌هاي بعد متوجه آثار مخربش مي‌شوند. از طرفي گوش جوان ما به شنيدن موسيقي فاخر عادت ندارد،‌ شايد اگر آهنگ كاروان بنان را بارها و بارها مي‌شنيدند،‌ ماجراي اخير براي من اتفاق نمي‌افتاد و عده‌اي نمي‌ريختند روي سرم. لااقل مي‌دانستند با چه كسي طرف هستند. البته من به اين جوا‌ن‌ها خرده نمي‌گيرم. اگر اينها مي‌دانستند افتخاري 40 سال در غم و شادي آنها شريك بوده و سال‌ها تا پيچ راديو را كه باز مي‌كردند صداي او را مي‌شنيدند ديگر اين‌طور نمي‌شد كه خستگي‌شان از زندگي را بر سر من تلافي كنند.

خودم را كه جاي آنها مي‌گذارم مي‌بينم اين جوان‌ها اگر زندگي خوبي مي‌داشتند روي هنرمندشان دست بلند نمي‌كردند. خب وقتي وضعيت تا اين حد آشفته و درهم است چطور انتظار داشته باشيم جوان‌مان به موسيقي فاخر گرايش داشته باشد؟

**اين مشكل را چطور مي‌شود برطرف كرد؟
در اين شرايط كه تنها دو سه نفر از پيشكسوت‌ها مانده‌اند و به اين زودي‌ها كسي نمي‌تواند جاي آنها را بگيرد بايد براي هنر موسيقي بودجه خوبي در نظر گرفت وگرنه از جواني كه درآمد خاصي ندارد نمي‌شود انتظار بالايي داشت، همين طور هم به مردمي كه خريدن چند كيلو پياز را به كنسرت عليرضا افتخاري ترجيح مي‌دهند بايد حق داد. در اين شرايط ديگر تأمين غذاي روح چندان مورد توجه نيست و نمي‌توان از مردم انتظار داشت حمايت از هنرمند و توجه به موسيقي را وظيفه خودشان بدانند.

**در مورد جوان‌ها چطور؟
دل جوان مثل برگ گل مي‌ماند. نبايد دلش را شكست. بايد به جوان بال داد تا پرواز كند وگرنه چشم به هم بزند 40 سالگي‌اش از راه مي‌رسد. بايد براي جوان زمينه‌هايي را فراهم آورد كه فرصت رفتن به سمت انتخاب‌هاي حشو و زائد را نداشته باشد.

با بازخواني ترانه‌هاي قديمي كه رستاخيزي براي اين ترانه‌ها خواهد بود تا حد زيادي مي‌توان جوان‌ها را به سمت ترانه‌هاي فاخر و موسيقي فاخر سوق داد.

البته وقتي در كنسرت من كه اين همه سال روي صحنه حاضر شده‌ام و كم سن و سال نيستم كه نتوانم خودم را رعايت كنم، عده‌اي مي‌آيند تا به قول خودشان امر به معروفم كنند و يك‌جوري تا مي‌كنند كه انگار هم بايد آواز بخوانم هم توهين بشنوم، ديگر حسابش را بكنيد نحوه برخورد با جوان‌ها چگونه است و مسلم بدانيد اگر تغيير رويه داده نشود، اين وضعيت ادامه پيدا مي‌كند و جوان‌هاي ما همچنان سراغ انتخاب‌هاي پيش پا افتاده مي‌روند.

منبع: روزنامه ايران؛ 1398.03.02
گروه اطلاع رساني**9370**1732