تهران - ایرنا. الکساندر فلمینگ تنها یک پزشک نبود. او جزو سرسخت‌ترین و کوشاترین انسان‌های دوران خودش بود که کنجکاوی بیش از حدش باعث شد جایزه نوبل دریافت کرده و در دنیای پزشکی به یک اسطوره تبدیل شود.

الکساندر فلمینگ در آخرین روزهای تابستان (۸ آگوست ۱۸۸۱ میلادی) در شهر ایرشایر واقع در اسکاتلند به دنیا آمد. جالب است بدانید که پدر و مادر الکساندر، هیو و گریس تنها دو کشاورز معمولی بودند که به سختی تلاش می‌کردند تا شکم چهار فرزند خود را سیر کنند. پدر الکساندر قبلا ازدواج ناموفق دیگری نیز داشته و از همسر اولش چهار فرزند به ثمر رسید. هیو فلمینگ درست زمانی که الکساندر تنها هشت سال داشت، از دنیا می‌رود و اوضاع مالی خانواده فلمینگ به شدت ضعیف می‌شود و گریس دست تنها جور فرزندانش را می‌کشید.


الکساندر با تمام اوضاع اقتصادی و معیشتی بد خانواده‌اش توانست در مدارسِ لودن مور (Louden Moor) و دیرول (Darvel) به تحصیل بپردازد و در نهایت رویای خودش (پزشکی) را در دانشگاه کیلمارنوک (Kilmarnock) دنبال کند. الکساندر در سال ۱۸۹۵ میلادی به همراه برادرش توماس به لندن سفر کرده و در دانشگاه وستمینستر (ریجنت استریست پلی‌تکنیک سابق) دوره فیزیوپات را با موفقیت سپری کرد. او قرار بود پله‌های ترقی را خیلی سریع، یکی پس از دیگری سپری کند اما چهره زشتِ جنگ، مسیر زندگی‌اش را به طور کلی تغییر داد.



وقوع جنگ جهانی اول، سرآغازی بر تغییر زندگی الکساندر فلمینگ


فلمینگ در برهه زمانی ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۴ جزو نیروی زمینی ارتش لندن-اسکاتلند در جبهه متفقین به اجبار خدمت کرد. یک سال طول کشید تا فلمینگ مهارت‌های میدانی‌ در جبهه جنگ را در بیمارستان سنت ماری واقع در دانشگاه لندن یاد بگیرد. فلمینگ دانشجوی بسیار زبر و زرنگی بود و به علت نمرات و مهارت‌های ممتازش، به پاس زحماتش یک مدال طلا در سال ۱۹۰۸ اهدا کردند.


با اینکه الکساندر فلمینگ از دید دیگران فردی بسیار باهوش بود، اما در واقع او فردی به شدت جاه‌طلب بود که در ابتدای دوره حرفه‌ای خود به شدت علاقه داشت تا یک جراح حرفه‌ای و پول‌ساز باشد اما مسیر زندگی فلمینگ باری دیگر، آن هم در بیمارستان سنت ماری تغییر یافت.


گسترش بیماری‌های عفونی موجب شد از الکساندر فلمینگ، در بخش مراقبت‌های بیماری‌های عفونی و مسری بهره‌برداری شود. الکساندر زیر نظر باکتری‌شناس مشهور جبهه متفقین، «آلمورث ادوارد رایت» به طبابت پرداخت و این توفیق اجباری موجب شد الکساندر، مهارت‌های پژوهشی‌اش را در حیطه میکروبیولوژی تقویت کند. در حقیقت این شرایط باعث شد فکر واکسیناسیون سربازها به جانِ الکساندر فلمینگ بیفتد تا راهی برای ریشه‌کن کردن بیماری‌های شایع پیدا کند.


فلمینگ فردی به شدت کنجکاو بود و این خصیصه رفتاری‌اش باعث شد از مسیر باکتری‌شناسی غافل نماند. او در تشکیلات ارتش واقع در فرانسه به همراه دکتر رایت، آزمایشگاهی را اداره می‌کرد و عفونت‌های ناشی از زخم‌های مختلف را مورد مطالعه قرار می‌داد.


افراد کنجکاو اغلب با دید بازتری به شرایط نگاه می‌کنند. فلمینگ در طی پژوهش‌هایش کشف کرد مواد ضدعفونی‌کننده آن طور که دیگران انتظار دارند عمل نکرده و این مواد با کاهش سطح دفاعی دستگاه ایمنی، آسیب‌های جبران‌ناپذیری به بدن انسان‌ها وارد می‌کنند. فملینگ جزو اولین پزشکانی در دنیا بود که متوجه شد زخم‌های سطحی نیاز مبرم به استفاده مکرر مواد ضدعفونی کننده مثل بتادین و الکل ندارد. تنها کافیست جای زخم خشک و تمیز باشد.


زمانی که کسی فکرش را نمی‌کرد، فلمینگ قدرت گرفت. در سال ۱۹۱۸، درست کمی پس از خاتمه جنگ جهانی اول، فلمینگ به عنوان معاون بخش عفونی بیمارستان سنت ماری منصوب شد. فلمینگ علاوه بر پذیرش این پست، مسیر باکتری‌شناسی را نیز در دانشگاه لندن دنبال کرد.


در ماه‌های آخر سال ۱۹۲۱ بود که فلمینگ بر حسب یک اتفاق ساده، آنزیم لیزوزیم را کشف کرد. الکساندر فملینگ در حین سرماخوردگی خود به یک نکته حیرت‌برانگیز پی برد. همان حلقه مفقوده که از زمان جنگ به دنبالش بود تا به نحوی ایده واکسیناسیون را پیاده‌ کند. فلمینگ مشغول کار روی محیط کِشتی بود که قطره‌ای از مخاط بینی‌اش به صورت سهوی به درون محیط کشت افتاد. الکساندر متوجه این رویداد شد و همان ویژگی کنجکاویِ ذاتی‌اش باعث شد مخاطش را با محیط کشت ترکیب کند تا بلکه تاثیر قابل توجهی رویت شود. چند هفته طول کشید تا فلمینگ دریافت باکتری‌های درون محیط کشت ناپدید شدند. فلمینگ از این رویداد نتیجه گرفت آنزیم لیزوزیم موجود در مخاط هیچ تاثیری روی مخرب‌ترین باکتری عصر حاضر ندارد.



پنی‌سیلین، آنتی‌بیوتیکی که سهوی کشف شد


در سپتامبر سال ۱۹۲۸ میلادی، فلمینگ پس از یک ماه وقفه در پروسه تحقیقاتی خود به آزمایشگاهش برگشت و محیط کشت باکتری استافیلوکوکوس اورئوس را مشاهده کرد که کپک زده بود. بعدها مشخص شد این کپک در حقیقت قارچ پنی‌سیلیوم نوتاتوم است. همچنین او دریافت تجمعات استافیلوکوک که اطراف قارچ حضور داشته از بین رفته است.


جالب است که الکساندر فلمینگ هیچوقت ادعا نکرد پروسه کشف پنی‌سیلین ابداع خودش بوده یا ماه‌ها برای کشف آن برنامه‌ریزی کرده. فلمینگ می‌گوید: «زمانی که در سحرِ بیست و هشتمین روزِ ماه سپتامبر سال ۱۹۲۸ از خواب بیدار شدم، قطعا برنامه‌ این موضوع را نداشتم با اختراع اولین آنتی‌بیوتیک در جهان، دنیای پزشکی را دگرگون کنم اما به نظرم دقیقا همان چیزی شد که انتظارش را نداشتم». فلمینگ ابتدا این ماده آنتی‌بیوتیک را «مایع کپکی» و پس از مدتی پنی‌سیلین نامید. چرا که قارچ پنی‌سیلیوم، آنتی‌بیوتیک را تولید می‌کند.


انیشتین معتقد بود عشق افراد به حرفه‌شان، اسبابِ موفقیت‌هایشان را شکل می دهد. فلمینگ نیز دیگر آن جوانِ تشنه قدرت نبود که به یک جراح مشهور تبدیل شود. در واقع فلمینگ تصمیم داشت در همین مسیر باکتری‌شناسی، مرزهای بیشتری از علم را بشکافد. او مدام به این موضوع فکر کرد اگر وی توانسته آنزیم قوی‌تری از لیزوزیم کشف کند، پس تحقیقات بیشتری می‌توان پیرامون این ماده در دستور کار قرار بگیرد. او بالاخره درک کرد ساختار ماده‌ای را که کشف کرده، اصلا آنزیم نیست. فلمینگ دو پژوهشگر جوان را استخدام کرد تا پنی‌سیلین را خالص‌سازی کنند اما فلمینگ و گروه کوچکش در این پروسه پژوهشی ناکام ماندند.



یک جایزه نوبل، سه نفر مدعی


در همین اثنا بود که گروهی از محققین دانشگاه آکسفورد به رهبری «هاوارد فلوری» و «ارنست چِین» توانستند پنی‌سیلین را خالص کنند تا آنتی‌بیوتیک پنی‌سیلین در داروسازی مورد استفاده قرار بگیرد. به خصوص که آمار تلفات در جنگ جهانی دوم بدون کشف پنی‌سیلین به شدت افزایش می‌یافت.


چه کسی فکرش را می‌کرد الکساندر، آن بچه یتیم که آرزویش این بود روزی بتواند تحصیل درست و حسابی داشته باشد، یک روز برنده جایزه نوبل می‌شود؟ در سال ۱۹۴۵ جایزه نوبل پزشکی به سه تن اهدا شد: فلمینگ، چِین و فلوری.


البته در آن دوران کمتر کسی می‌دانست «چِین» به تنهایی متد خلوص پنی‌سیلین را کشف نکرد. بلکه او به همراه یک شیمی‌دان دیگر به نام «ادوارد پنلی آبراهام» متد صحیح خالص‌سازی را شناسایی کرد. تنها کافی بود pH محیط کشت کنترل شده و سپس دمای نمونه کاهش می‌یافت تا با پروسه تبخیر، محصول نهایی به دست بیاید. اما به دست آوردن ماده موثره با این روش، از لحاظ کمی به درد صنعت داروسازی نمی‌خورد؛ شاید چون تعداد فراوانی از قارچ‌های پنی‌سیلیوم برای خالص‌سازی مورد نیاز بود. نورمن هیتلی، بیوشیمی‌دان دیگری که جزو همکاران فلوری بود، توانست این فرآیند را از این حیث بهینه‌سازی کند.


همانطور که متوجه شدید چِین و فلوری به تنهایی کمکی به حالِ انبوه‌سازی آنتی‌بیوتیک پنی‌سیلین نکردند و آنها اصلا لایق دریافت جایزه نوبل نبودند. جایزه نوبل تنها به علت سرگروه بودن آن دو در گروه‌های تحقیقاتی به آنها اعطا شد. این مسئله موجب شد تا فلمینگ هیچوقت در طول زندگانی خود به آنها روی خوش نشان ندهد. چرا که الکساندر فلمینگ اعتقاد داشت امتیاز اصلی کشف پنی‌سیلین تنها به خودش تعلق دارد.



ریاست و مدیریت، واپسین فعالیت‌های حرفه‌ای الکساندر فلمینگ


الکساندر فلمینگ در واپسین سال‌های حرفه‌ای خودش توانست موسسه «رایت-فلمینگ» را به عنوان یک بخش ثابت و پر اهمیت در بیمارستان سنت ماری احداث کرده و به پاس زحمات‌های استادش، آلمراث ادوارد رایت را به سمت ریاست این موسسه منصوب کرد. فلمینگ همچنین به عنوان رئیس انجمن میکروبیولوژی و عضوی از آکادمی علوم لندن، به تحقیقات گسترده پیرامون باکتری‌شناسی پرداخت. فلمینگ راه و رسم ریاست را آموخت و به بهترین نحو ممکن اجرا کرد. او در سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ به عنوان رئیس دانشگاه ادین‌برگ به فعالیتش ادامه داد. و در نهایت با ۷۴ سال سن، در تاریخ ۱۱ مارس ۱۹۵۵ میلادی در شهر لندن درگذشت.


بیل گیتس جمله زیبای و ماندگاری بیان کرده: «اگر فقیر به دنیا بیایی مقصر نیستی اما اگر فقیر از دنیا بروی تقصیر خودته». الکساندر فلمینگ در فقر و نداری رشد پیدا کرد. پدرش را در ۸ سالگی از دست داد. بهترین روزهای زندگیش را از بخت بدش در گیر و دارِ جنگ جهانی اول سپری کرد اما در نهایت توانست با وجود افت و خیزهای متعددی که دست سرنوشت برایش رقم زد، رویایش را برآورده کرده و همچنین مسیر علوم پزشکی را در جهان تغییر دهد.


او توانست رویای بچگی‌اش را محقق کند؛ آیا شما نیز می‌توانید؟



نویسنده: رسول خردمندی


منبع:sciencehistory ، biography


انتشار: تارنمای دیجیاتو، 


** ایرنا مقاله_1043