تهران- ایرنا- انسان آزمند چیزی به زمین نداده اما تا چکه‌‬ های بازپسین در حال «مکیدن» شیرهِ جان زمین است، چه با برداشت آب و چه با کشت بی‌رویه و به پایان‌‬ رساندن کامل انرژی زمین. ‏

آن گونه که دکتر فرهادی با نام‌بردن دقیق آدم‌ها و مکان‌ها و سازه‌ها می‌کوشد مو به مو، کنش وری‌ها و واکنش‌ها و پیامدها را به این و آن و گاه با فرافکنی به فرامرزها بستگی دهد، روشی ست که شاید با کار شیوه کلی گوی من متفاوت باشد؛ شاید او این را نپسندد ولی باورم این است که اگر حتی بپذیریم که غرب در مصرف ما گناهکار است (که البته تنها او نیست) باز آنچه بر سر زمین آمده (چه در ایران و چه در افریقا و چه در کشتزارهای غرب) از پیامدهای زیان بارش هم ایران آسیب دیده و هم افریقا و هم امریکای لاتین و هم خود غرب.(بسنده است برنامه مستند قلب امریکا را ببینم که برزگر امروز بومی امریکا با چه چالش‌های بزرگی برای تولید فرآورده‌های کشاورزی ارگانیک رو به روست که تنها یکی‌اش کمبود آب است و دومی، نابارور شدن برخی کشتزارها در برخی ایالت‌های آن کشور.)

لغزشکار نخست؛ دانشگاه

فرهادی دل اش نمی‌آید از همکاران خود گله‌‬ مند باشد ولی انگار او را از این کار گریزی نیست: «اگر زحمتی برای استادان و دانشجویان دانشکده‌‬ های اقتصاد و رشته اقتصاد کشاورزی ایران نیست، لطف کنند حداقل ارزش دلاری و اقتصادی آنچه را که برخی مردمان در این پنجاه سال از بابت حراج ذخایر آبی خود از طریق آب عینی و آب مجازی از دست داده، محاسبه کنند و زیان‌های حاصل از این شبیخون بدتر از مغول و چنگیز و اسکندر را برای جامعه برشمارند.» ‏



‏ «لطفاً روشن کنند ما از فروش حراج‌‬ گونه این ذخایر (غارت آب‌های زیرزمینی) در ۶۰ سال گذشته چه چیزهایی از دست داده‌ایم و در ازای آنچه به دست آورده‌ایم؛ و اینکه ببینیم چه بر سر اقتصاد و فرهنگ خود آورده‌ایم. برای اینکه میزان خسران ما از این مسأله مشخص شود، وظیفه بزرگی بر دوش همه استادان و اندیشمندان از هر رده و راسته‌ای است. برخی دانشجویان هم بهتر است پایان‌‬ نامه‌های اقتصاد و توسعه پایدار و جامعه‌شناسی توسعه خود را بر برآورد زیان‌های اقتصادی ۶۰ سال گذشته اختصاص دهند.» ‏

‏ «البته همان‌‬ طور که می‌دانید زیان‌های ما از این روند فقط اقتصادی و توسعه‌ای از نوع ناپایدار آن نیست؛ زیان‌های اجتماعی، روانی، فرهنگی، اخلاقی، زیبایی‌شناختی و عاقبت / آخرتی ما بیش از این حرف‌هاست و غیرقابل برگشت.» «و سرانجام اینکه ما حداقل از دیدگاه اقتصادی و اقتصاد آب و اقتصاد کشاورزی باید چه کنیم که شرایط‌مان بدتر از آنچه رخ‌داده، نشود.»

لغزشکار دوم؛ دانشگاه

در ادامه ریشه یابی، دکتر فرهادی از بی خلاقیتی دانش‌آموختگان گله‌مند است اما آن را نیز به پای دانشگاه می‌نویسد: «اگر هم ما مهندس و مخترع در رشته‌های ضروری داشته باشیم، با درس‌های خود بیشتر مبلغ بی جیره برای کارخانه‌های جهانیِ سازنده موتور پمپ آب و سم آفت نباتی و ابزار کشاورزی و آشنا به روش مهندسی کشاورزی مناطق پرباران مدیترانه‌ای، غرب و سرزمین هلند می‌سازیم.»

«چرا در دانشکده‌های اقتصاد و اقتصاد آب و اقتصاد زیست‌بوم ما به‌جای این‌همه آموزش نگره های بیگانه با اقلیم ما، کسی سخنانی با ابعاد انسانی و هماهنگ با مقیاس سرزمینی ما به دانش‌پژوهان و مدیران و وزیران نیاموخته و نمی‌آموزد تا «درآمد به هر قیمت» و «هزینه برای هرچه» را به فراموشی بسپارند؟»‌

و راهکاری که دکتر فرهادی ارائه می‌دهد: «شایسته است بر بالای تخته هر کلاس اقتصاد به خط شیوا بنویسند «رستگاری اقتصادی» اما رستگاری اقتصادی چیست؟ برای انسان، مهمتر از افزونی درآمد بر خرج، آن است که ببیند درآمد از کجاست و محل مصرف در کجا.»

مصرف گرایی از شمار پدیده هایی‌ست که از سوی دکتر فرهادی مورد نکوهش است؛ ولی او در برابر پرسش من که اگر خودش وزیر اقتصاد می‌بود، باز سخن‌اش همین بود، پاسخ روشنی نداد: «برای شکوفایی اقتصادی، واژه «هرچه بیشتر مصرف کنید» از زبان هرکس دربیاید (مالتوس، کینز، هویدا یا وزرای اقتصاد امروز ما) برای واداشتن مردم به «زورکاری» است و هدایت مردم جهان سوم به ناکجاآباد؛ در حالی که تشویق مردم به پس‌انداز و تبدیل آن به سرمایه و ریل‌گذاری برای کار و تولید ملی راهگشاست؛ زیرا خواست‌ها و نیازهای انسانی تمام‌ناشدنی و مواد و امکانات ملی تمام‌شدنی است؛ پس بهتر که بر تنور آزمندی و معاش بی‌تلاش دمیده نشود.»‏

فرهادی بر آموزش دانشگاهی خلاقیت ‎زا پافشاری دارد: «اینک در دانشکده‌های علم و صنعت و فیزیک و شیمی و برق و آب و «اقتصاد آب‌نداشته‌مان» چقدر دانشجویان را تشویق می‌کنیم با انرژی پاک و به کمک روش‌های زیستی و کشت گیاهان و موجودات تک‌سلولی، به فکر شیرین‌سازی و بازیافت آب‌های آلوده و شور و تلخ باشند؟ برای این کار چند هزار کیلومتر سواحل جنوب چشم به راه دانشجویان است.» «آیا از دولت‌هایمان گرفته تا نمایندگان ملت و شهروندان و روستا-وندانمان دست در دست هم داده‌ایم که میهن خود را کویرستان کنیم؟ باید دید چه شد که واقعیت از چشم ما افتاد و کار بر روی واقعیت سبک شد و کار با واقعیت اعتبار خود را از دست داد. چرا ارزش‌ها تغییر یافت و هر چقدر دورتر از واقعیت بهتر و هر چه مجازی‌تر جایزتر شد؟» ‏

‏ «با همه آگاهی‬ ‏‎بخشی مطبوعات و مشورت‌پذیری وزرا و مدیران وزارتخانه‌ها و دیگر سازمان‌ها و نهادهای درگیر با مسأله آب، ما در شصت‌سال گذشته درگیر اقتصاد آزارمند و شاهد کاستی‌‬ های بسیار بوده‌ایم.» ‏

‏ «هم کاستی در آموزش و پرورش و آموزش عالی در نگهبانی از آب و منابع آن؛ و هم کاستی در شیوه‌‬ های درست بهره‌وری از آب و سستی در بهداشت و تصفیه آب از سوی صنعت؛ و هم کوتاهی در شیوه‌های تولید آب از ترکیبات و گازهای اکسیژن دار و نیتروژن.»

«همان گونه که بسیاری از جوانان افغانی، امروز به فکر اختراع وسایلی کم‌خرج تر و خودکار برای مین‌روبی مملکت خود هستند، به همان اندازه جوانان دانشکده‌های صنعت ما نیز باید در مورد آب کار کنند تا بلکه بتوانیم به یاری همه دانشگاه‌ها مین‌های نظری و عینی کاشته‌شده در سرزمین خود را کشف و خنثی کنیم.» «در باره بحران آب و زیست‌بوم کشور، به ورود همه رشته‌های علمی و شاخه‌های معرفت فراتجربی (دینی) و هنری و زیباشناختی، شناخت فلسفی و منطق و اخلاق نیاز است.»

«مسأله آب دارای جنبه‌های گوناگون فیزیکی، صنعتی، زیستی، فرهنگی، فلسفی، حقوقی، دین‌شناختی و جامعه‌شناختی، مردم‌شناختی و به ویژه زیباشناختی و اخلاقی است و ما به اندیشمندان همه این رشته‌ها نیازمندیم.»

آگاهی نسبی

فرهادی، به نسبتی از آگاهی نزد دانش‌آموختگان و مردم باور دارد: «اگرچه چشمان وطن خواهان داننده و مردم اهل مطالعه به تدریج بر تأثیرات زیان‌بار خام‌فروشی نفت باز شده است اما در میان اهل اقتصاد و توسعه و استاد و وزیر و وکیل و شاعر و روزنامه‌‬ نگار مطرح، کمتر کسی یافت می‌شود که در این کمبود اندیشه، به شکل جدی به پیامدهای برداشت بی‌رویه آب‌های زیرزمینی بیندیشد؛ در حالی که آب، مستحق اندیشه بیشتری نسبت به نفت، گاز، اورانیوم، طلا، نقره‌، مس، فیروزه و معادن کشور است؛ غارت آب‌های فسیلی سرزمین ما، بسا فاجعه‌بارتر از تاراج سوخت‌های فسیلی بوده است.»‏ و در ادامه از سخنان استاد باستانی پاریزی نمونه می‌آورد: «از چهار دهه پیش باستانی پاریزی گفته بودتا روزگاری که اختیار ابر و باد و باران را در دست نداریم، حق نداریم نسبت به ریزش باران سالیانه، آب بیشتری از سفره‌های زیرزمینی استحصال کنیم اما کدام وزیر آب و برق و کشاورزی این مملکت به حرف یک استاد روستازاده پیر دیر تاریخ، گوش داده است.»

او همچنین در ادامه گله ‎مندی به روزنامه نگاران می‌رسد: «مطبوعات و رسانه‌های گروهی که روزنامه‌نگارانش پرورده دانشگاهای ما هستند، در ۷۰ سال گذشته نپرسیده‌اند که در برابر این آتش زدن بر طبیعت و مکیدن زالووار خون زمین و حراج آنچه خریده‌ایم و چه خواهیم خرید؛ و با تکنولوژی وارده چه بلایی بر سر صنایع ملی و توسعه ملی خودمان می‌آوریم.»

«من از چهار دهه قبل کوشیده‌ام از خطرات روند مصرف، به جامعه هشدار دهم؛ برای نمونه با تک‌نگاری نامه کَمره و توصیف اثرات اقتصادی اجتماعی تغییر نظام بهره‌برداری از آب و همچنین تغییر در نظام مالکیت آب و نیز خلاصه آمار چشمه‌ها و کاریزهای منطقه و تغییرات در میزان آب‌دهی آن‌ها تنها در دهه پنجاه. تجربه نشان می‌دهد که این شیوه تک‌نگاری میان‌رشته‌ای با موضوعات و روش‌های گوناگون، در روزگار ما تا چه اندازه برای فهم جامعه و علوم اجتماعی می‌تواند مفید باشد.»

مَکل مکل مَکی نگِی

فرهادی پیرامون بار معنایی واژه برساخته خود می‌گوید: «نباید منتظر ماند که «آزار-آب» را نیز فرنگیان برای ما نامگذاری کنند و پیامدهای آن را بشکافند و برای ما دل بسوزانند.» یکی از پرسش‌های بنیادی واژه دکتر فرهادی (که بستگی‌اش با آب است) این است که آیا زیان‌های آزار «مکل‌مکل مکی‌نگی-یا دیوک چاهی» ما کمتر از آزار- هلندی (آزار-نفت) بوده است یا بیشتر؟»‌

و خود پاسخ می‌دهد: «مکیدن خون زمین مانند خوردن خون گاو قوم ماسایی آفریقاست. نزد بیشتر تیره‌های گاودار آفریقا، گاو مقدس است از این‌رو سر بریده نمی‌شود. ولی مکیدن خون از زمین به مرگ زمین و جنگل‌ها و مراتع می‌انجامد و در نهایت به مرگ انسان‌ها و حیات منجر می‌شود.»

«آزارِ مکل مکل مکی نگی، همچون آزارِ هلندی و آزارِ یارانه خوری، به ویژه نوع خشکه (نقدی) خوارانه، همگی زیرگونه‌های «اقتصاد بادآورده» است و متأسفانه اولی خطرناک‌ترین و در عین حال پوشیده‌ترین نوع این بیماری‌ست.» ‏ «خطرات اقتصاد بادآورده آزارِ هلندی و آزارِ مَکِل مَکِل مَکی نگی، مهمترین تاثیرش در روان‌شناسی اجتماعی و دورکردن توانایان از فضای کار و تولید و نیز بیمارکردن آنان است.»

او به سخنانش می‌افزاید: «تا این‌جا کوشیده‌ام به نیمی از یک پرسش کوتاه اما بیش از حد گهربار و حکیمانه در اقتصاد برسیم و آن اینکه بیش از میزان درآمد، مهم آن است که بدانیم درآمد از کجاست؟ بررسی «اقتصاد بادآورده- نفت» و اقتصاد «آب‎آورده-کشاورزی» برای این است که بدانیم از کجا توانسته‌ایم در یکصدوپنجاه سال گذشته به قول علی‌اکبر داور (وزیر مالیه رضاشاه) بیش از تولیدمان مصرف کنیم.»

«آزار- هلندی، بخشی از جواب را به ما می‌دهد، اما بخش‌های پنهان‌تر و نادیده‌تری نیز وجود دارد که «آزار-یارانه‌ای» و «آزارهای تحریک تقاضای کینز-یانه» و از همه مهم‌تر آزار «مکل‏‎مکل مکی‌نگی» را باید به آن افزود. حقیقت تلخ اینکه آزار مَکِل مَکِل مَکی‌نگی، سرزمین سوخته است؛ آن‌هم از گونه اسکندر گجسته (ملعون) و چنگیز مغولی.»

«فردگرایی و رقابت و ستیزه‌های تمام‌نشدنی و نابودی محیط‌زیست، برآیند آموزش‌های جامعه‌های مصرف‌گرا است و دور باطل و مدار بسته توسعه‌نیافتگی برای کشورهایی نظیر ما. پیوسته سخن‌گفتن از رفاه بی‌تلاش و جامعه مصرف انبوه و فرامصرف و یکبارمصرف و بلاهت و اوقات فراغت منفعلانه، کشورهای توسعه‌نیافته را حتی به خرابه‌ها هم رهنمایی نخواهد کرد، چه رسد به توسعه‌پایدار.

ملت‌های مشرق زمین با چنین نسخه‌ها و امامزاده‌های چشم کورکن، به بینایی نخواهند رسید؛ به گفته مولوی- که علاج درد هر شهری جداست.»

«این دم به دم دمیدن به تنور اقتصاد بیگانه در اقلیم ما سبب شده که تنها غارت یک قرنی نفت و گاز، کفاف خواسته‌های نامحدود ما را ندهد و پای آن به دیگر معادن و ذخایر معدنی و مهم‌تر از همه ذخایر زیرزمینی آب‌های ما نیز باز شود.»

«ما در یک غفلت تاریخی و همگانی هفتادسالگانی، در برابر نور مکتب نوسازی دچار کورچشمی شده‌ایم و در برابر زرق و برق ماشین و زیر سایه خنک دکل‌های نفت، دچار افت سطح هشیاری در حد نباتات شده‌ایم.»

«در محوشدن تماشای سحر ساحران، نه برآمدن آتش از دهانه چشمه را دیده‌ایم و نه برخاستن دود از کاریز را و نه خاک بر سرریختن دریاچه‌ها و تالاب‌ها را و نه فروشدِ دشت‌ها را و نه آوای شکستن استخوان‌های سرزمین پدری را شنیده‌ایم. مهم است که پیام هشدار در شروع آتش‌سوزی باشد نه پایان خودبخودی آن و تمام‌شدن سوخت.» ‏

افسوس گذشته
فرهادی افسوس خود را از گذشته نیاکانی پنهان نمی‌دارد: «دانشمندان علوم اجتماعی ما می‌باید در باره تعریف توسعه پایدار بکوشند و از دنبال‌کردن تکامل‌گرایی تک‌خطی (مکتب نوسازی) دست بشویند و به جغرافیا و فرهنگ و تاریخ خویش بازگردند و بکوشند مردم بر ریشه‌های خود استوار شده و برویند و ببالند.»

«امروز با دک و پُز مراکز مطالعاتی و سازمان و وزارتخانه و معاونت پژوهشی و دانشکده و دانشگاه، آنچه پیشینیان رشته‌اند، پنبه می‌شود. چرا آنان نباید با مهندسی آب و آبیاری و کشاورزی در سرزمین کویری و نیم‌کویری ایران آشنا شوند؟ (که حتی گیلان و مازندرانش با کمبود نسبی آب روبروست) چرا نباید ایرانیان قدیم را بشناسند که حداقل از ده هزارسال پیش، پیشاهنگ تولید غذا (کشاورزی و دامداری) در جهان بوده‌اند.»

‏ «چشمه‌ها و کاریزهایی که کم و بیش به اندازه بارش‌های آسمانی سال آبی پیشین، آب سرریز را در اختیار ما می‌گذاشت، خشکاندند (و خشکاندیم).

گام دوم در این زمینه چپاول ذخایر آبی سرزمین بود که در هزاره‌ها و میلیون‌ها سال فراهم شده بود. از سال ۱۳۵۴ برداشت از آبخوان‌ها هر سال از ۵ هزار میلیون مترمکعب شروع و در سال ۱۳۸۷ به ۵۰ هزار میلیون مترمکعب رسید. بی‌شک این آب‌فروشی میهن، کلان‌ترین فاجعه و پربسامدترین دستبرد و زیانمندترین گونه به نام توسعه بوده است.»‏



منبع: روزنامه اطلاعات؛ ۱۳۹۸،۰۳،۱۹


گروه اطلاع رسانی **۹۱۱۷**۲۰۰۲