کردستان که از استانهای حاشیهای کشور محسوب میشود تولید و صنعت آن نیز در حاشیه قرار گرفته و برای کشاندن آنها به متن در راستای ایجاد توسعه پایدار نیاز به فکرهای بزرگ، سرمایههای بزرگ و شعور اقتصادی مردم است.
از این رو این سوال که این فکرها و سرمایههای بزرگ را چه کسانی باید به استانی که دارای ۱.۲ میلیون هکتار اراضی کشاورزی، ۶۰۰ میلیون تُن ذخایر مواد معدنی، بیش از یک هزار پتانسیل گردشگری ملی و جهانی و برخورداری از ۲ مرز رسمی است، تزریق کنند؟ و شعور اقتصادی مردم یعنی چه؟ سوالهای است که ذهن را مشغول میکند که پاسخ به آنها میتواند راه گشای توسعه استان در مسیر صنعتی شدن باشد.
سوال دوم به نوعی جواب سوال اول است به این معنا که چون به ندرت فکرهای بزرگ، سرمایههای بزرگ و شعور اقتصادی مردم در حوزه اقتصادی این استان در یک راستا قرار گرفتهاند پس زمینه فرهنگ تولید و ایجاد صنایع در حوزه پتانسیلهای کردستان در این استان آنگونه که باید شکل نگرفته است.
تزریق فکرهای بزرگ به اقتصاد هر منطقهای بر دوش مسئولان دولتی، واریز سرمایههای بزرگ برای صنعتی شدن و توسعه هر منطقه بر دوش سرمایه داران بزرگ آن منطقه بوده و گام برداشتن در راستای استفاده علمی از پتانسیلهای هر منطقه توسط مردم به شعور اقتصادی آنها بر میگردد از این رو باید دید کدام پای این ماجرا می لنگد که کردستان تاکنون نتوانسته در زمره استانهای صنعتی قرار بگیرد؟
به طور حتم چالش به این بزرگی نمیتواند فقط یک عامل داشت باشد بلکه این مساله حاصل مجموعه عوامل و کاستیهایی از سوی سرمایه داران، دولت و مردم است بطوریکه در چشم سرمایه داران، کردستان استانی پر از ضعفها و چالشهای زیرساختی است و در نگاه دولتها استانی حاشیهای و مهمتر از این ۲ مورد، گرفتار شدن مردم این دیار در چنگ باورهای مریضی چون حالا که از سایر استان در مسیر توسعه و پیشرفت عقب ماندهایم دیگر نمیتوانیم به آنها برسیم پس تلاش مان در این راستا بی فایده است.
از این رو جای خالی یک تلنگر در کردستان احساس میشود تا این سه را از خواب غفلت بیرون بیاورد و آنها را در مسیر درست رسیدن این استان به توسعه و پیشرفت هدایت کرد؛ پس این تلنگر چه میتواند باشد؟
این تلنگر میتواند ایمان و آگاهی به پتانسیلهای کردستان باشد یعنی همان عامل مهمی که تاکنون سدی محکم بر سر راه پیشرفت و توسعه کردستان بود یا بهتر بود بگوییم حلقه مفقود شده توسعه کردستان است.
از آنجا که مشوق انسان برای انجام هر کاری ایمان حداکثری به نتیجه گرفتن از آن کاریی است که میخواهد انجام دهد پس میتوان گفت بخش مهم عدم رغبت سرمایه داران بومی برای سرمایه گذاری در استان خود نداشتن ایمان به پتانسیلهای کردستان است.
بخش دوم این داستان نیز بر میگردد به دولتها که آنها نیز به دلیل نداشتن یقین به پتانسیلهای این استان یا داشتن برخی موارد حاشیهای در داخل استان که مهمترین عامل آن گروههای معاند بود، برای توسعه آن در راستای فراهم کردن زیرساختها و مشوقهای ویژه برای سرمایه گذاران تاکنون آنگونه که باید عمل نکردهاند.
اما از همه مهمتر عدم آگاهی مردم کردستان نسبت به پتانسیلهای این استان برای توسعه و پیشرفت است به صورتی که این عدم آگاهی موجب عدم مطالبه گر بودن ما و مطالبه گر نبودن ما باعث راکد ماندن تمام پتانسیلهای استان شده است.
در قرن بیست و یکم کردستان هنوز از پتانسیلهای بزرگ خود در حوزه کشاورزی، معادن، سدها و گردشگری به مانند قرنهای پیشین استفاده میکند و هنوز آنگونه که باید این حوزهها با علم و سرمایه عجین نشده تا با صنعتی شدن و بهره برداریهای تجاری از آنها صنایع برای ورود به دل این استان راهی پیدا کند.
دیگر مساله مهم در این راستا این است که باید صنایع و صنعتی شدن را به ساختن کارخانهها و کارگاههای تولیدی بزرگ محدود نکنیم بلکه استفاده علمی از یک قطعه زمین کوچک کشاورزی و یک خانه بومگردی را با چشم صنعتی شدن باید دید.
باشد که افزایش آگاهی مردم از پتانسیلهای استان موجب ایمان مردم و سرمایه داران و ارتقای توجه دولت به این پتانسیلهای میشود تا با ورودی جدی تر به بخش سرمایه گذاری این استان را با مشارکتی گستردهتر و همراهتر به سمت توسعه هدایت کنند.
**خبرنگار ایرنا سنندج