تهران-ایرنا- رسانه ها در تاریخ معاصر کشور نقش قابل توجهی در بازنمایی هویتی و شکل گیری نگاه حاشیه - مرکزی ایفا کرده اند و به نظر می رسد «عصر جدید» برنامه ای است که تلاش داشته است که از این روند عدول نماید.

به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های ایرنا، عصر جدید برنامه ای است تلویزیونی با مجری گری «احسان علیخانی». فارغ از چند و چون این برنامه به لحاظ فنی و کیفی، و تقلیدیش از یک برنامه تلویزیونی آمریکایی و کلیت کار و از جمله عنوان آن، می توان به مثابه تجربه ای متفاوت از مدرنیسم در نظر گرفت. خود برنامه بیانگر یک تجربه رسانه ای مدرن است که می توان آن را مرحله ای از تکامل تجربه رسانه و به ویژه تلویزیونی دانست.

علاوه بر این، محتوای برنامه به صورتی است که در آن نشان می دهد که ورود ایران به مدرنیسم، از نظر رابطه حاشیه-مرکز می توانست به صورتی متفاوت از آنچه تاکنون تجربه کرده ایم، باشد. تجربه ای که در آن افراد، گروه ها و مناطق به حاشیه رانده شده می توانستند حضوری فعال در ساخت ایران مدرن داشته باشند.

هر چند، به نظر می رسد جنبه سرگرمی و جذب مخاطبِ بیشتر بر سویه استعدادیابی برنامه عصر جدید می چربد، با این حال حضور افرادی با استعدادها و توانایی های متفاوت و از نقاط مختلف کشور، نقطه قوت این برنامه است. افرادی از روستایی و کشاورز و عشایر گرفته تا راننده تاکسی و بچه های کار ساکن در حاشیه فقیرترین شهرهای کشور امکان حضور در عصر جدید را پیدا کرده و توانسته اند صدا و تصویر خود را به مرکز و مرکز نشینان و همچنین به سراسر کشور برسانند.

تجربه مدرنیته و باز سازی رابطه حاشیه-مرکز

کمی بیش از یک قرن از ورود ایران به عصر جدید می گذرد، و ما در این صد سال مدرنیسم و نوسازی را به گونه خاص خودمان تجربه کرده ایم. به همین خاطر برخی از مدرنیته ایرانی حرف می زنند. این تجربه هنوز هم در حال انجام است و شواهد از این حکایت دارد که ما با شاخصه های یک کشور مدرن و توسعه یافته فاصله داریم.

سوای اینکه فاصله ما تا وارد شدن به جرگه کشورهای توسعه یافته چقدر است و چه مدت و چگونه باید تلاش کنیم تا به این هدف دست یابیم، تجربه ایران از مدرنیسم دارای یک ویژگی بارز و غیر قابل انکار است: بازسازی رابطه حاشیه – مرکز بر مبنایی جدید، ایجاد شکافی بین این دو و مهمتر از آن تعمیق روز افزون آن طی یک قرن گذشته.

در این مدت، تمامی برنامه‌های توسعه به صورتی بوده است که مناطق دور از پایتخت، روستاییان، کشاورزان، گروه‌های قومی و مذهبی، زنان، معلولان و غیره کمترین مشارکت در طراحی برنامه و تعیین خط مشی ها و سیاستگذاری ها داشته اند. این در حالی است که مشارکت حداکثری با حضور همه اقشار و گروه‌های اجتماعی شرط اصلی موفقیت در پیشرفت و توسعه بوده و کشورهای توسعه یافته برای رسیدن به نقطه کنونی از تجربه این مشارکت حداکثری برخوردار بوده اند.

وقتی که یکی گروه اجتماعی نتواند در مرکز برنامه ریزی کشور نماینده ای داشته باشد تا خواسته ها، نیازها، ظرفیت ها و کم و کاستی های خود را به گوش مسوولین و سیاست گذاران برساند، طبیعی است که خواسته یا نا خواسته در سیاستگذاری ها به حاشیه رانده می‌شود.

نخستین تجربه حاشیه-مرکز به حاشیه راندن روستا و به تبع آن کشاورزی باز می گردد. بدین ترتیب شهرگرایی و صنعت گرایی در مرکز برنامه ها قرار گرفته و از نظر جغرافیایی نیز ابتدا جایگاه مرکزیت به شهر تهران و سپس به چند شهر دیگر داده شد. با این حال در تاریخ صد ساله نوسازی و توسعه همواره تسلط و هژمونی با شهر تهران بوده و سایر شهرهای مهم کشور نیز تا حدود زیادی در حاشیه این شهر قرار داشته اند.

حاشیه رانی و شکل گیری دوگانه های هویتی

نخستین نتیجه این حاشیه سازی و حاشیه رانی ایجاد دوگانه های شهری-روستایی از یک طرف و تهرانی - شهرستانی از طرف دیگر بوده است. این دوگانه ها از مهمترین بنیان های شکل بندی هویت اجتماعی در تاریخ معاصر ایران بوده اند. مهم تر آنکه، دوگانه های هویتی یاد شده همواره با نوعی ارزش گذاری و قضاوت ارزشی همراه بوده اند. طوری که زندگی و فرهنگ شهری در مقابل شیوه زندگی روستایی خوب‌تر، بهتر و مدرن تر و در سطح ملی نیز زندگی و فرهنگ تهرانی در مقابل زندگی شهرستانی‌ها برتر و مدرن تر معرفی شده است.

نکته قابل توجه، نقش رسانه‌ها در ایجاد و بازتولید این دوگانه های هویتی است. هر چند ارائه آماری دقیق در این مورد سخت به نظر می رسد اما به جرأت می توان گفت که در سریال ها و برنامه‌های تلویزیونی، مستندها و حتی فیلم‌های سینمایی بازنمایی‌های هویتی اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی به صورتی بوده است که هر چقدر به مرکز نزدیک تر می‌شویم با آدم‌ها و سبک‌های زندگی مدرن تر و بهتر مواجه هستیم و در مقابل حاشیه را سنتی‌تر و به طور تلویحی عقب مانده و بد می‌بینیم.

مرکز و نگاه شرق شناسانه

به طور کل نوعی نگاه شرق شناسانه بر محتوای برنامه‌های رسانه ای در باره حاشیه حاکم بوده و هست. شرق شناسی به این معنا که مناطق، نواحی و گروه‌هایی که در حاشیه هستند به عنوان مکان‌هایی سنتی و بدور از دنیای تمدن مدرن معرفی می‌شوند که نیاز به کشف و شناسایی دارند. انگار خارج از تهران شهرستان‌ها و شهرستانی‌ها مکان‌ها و آدم‌های ناشناخته‌ای هستند که باید در موردشان به مخاطب اطلاعات لازم را بدهند. بدون شک این اطلاعات گزینشی است و بیشتر شامل جنبه‌هایی از زندگی در حاشیه می‌شود که برای انسان شهری و مدرن جذاب باشد. در بخش‌ها و عناصر سنتی و محلی هویت و سبک زندگی آنها برجسته و در قالب داستانی جذاب و تماشایی روایت می‌شود. البته این بازنمایی سنتی تنها محدود به شهرستانی‌ها نیست و ساکنان حاشیه تهران را نیز شامل می‌شود. در واقع، حاشیه نشینان شهر تهران همان شهرستانی‌ها و روستاییانی هستند که در تهران نه تنها از نظر اقتصادی و اجتماعی بلکه از نظر هویتی نیز در حاشیه هویت تهرانی قرار دارند.

کمترین تبعات رویکرد و نگاه حاشیه مرکز در برنامه‌های توسعه و سپس بازنمایی هویتی شهری-روستایی و تهرانی-شهرستانی در رسانه‌ها، گرایش به فرار از حاشیه به مرکز است که در قالب مهاجرت‌های گسترده از شهرها به روستاها و یا از شهرستان به تهران مصداق پیدا کرده است.

تجربه برنامه عصر جدید بیانگر نگاهی متفاوت به حاشیه و پیرامون است. اساساً تصویر مرکز-حاشیه در آن کم رنگ تر بوده و شاید حتی به چشم هم نمی‌آید. در عصر جدید آدم‌ها از سراسر ایران حضور دارند. آدم‌هایی که این بار به جای اینکه دوربین‌های صدا و سیما به منظور اکتشاف و شناسایی به دیارشان برود، خود به واسطه «عصر جدید» در مرکز حضور پیدا کرده‌اند تا نشان دهند ایران تنها تهران نیست و راه توسعه کشور نه در مرکزگرایی، که در تمرکززدایی و رهایی از نگاه حاشیه-مرکزی نهفته است.

پژوهشم**س-م **۱۵۵۲