بهمن کیارستمی که در مستند «اکسدوس» به سیل مهاجرت معکوس افغانتبارهای ساکن ایران پرداخته در نشست نقد و بررسی این مستند در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، گفت: این فیلم کاتالوگ یا دفترچه راهنمایی است که نسبت به مهاجران کشور همسایه، اطلاعاتی به مخاطب خود ارائه میدهد.
وی دربار اینکه گفته میشود کتابهای عکس «فتو ریاحی» و «گلشهر» نقطه آغاز ایدهی تولید «اکسدوس» بوده؟ گفت: کتاب «فتو ریاحی» جمعآوری آرشیو عکسهایی از افغانتبارهایی بود که در لواسان زندگی میکردند و در دهه ۱۳۷۰ که هنوز نرمافزارهای پیامرسان موبایلی تقریباً همهگیر نشده بود به این عکاسی میرفتند تا به نوعی نامههای تصویری تهیه کرده و برای خانوادههای خود بفرستند.
این مستند ساز افزود: زمانی که برای رونمایی کتاب «فتو ریاحی» به دانشگاه گوهرشاد کابل رفته بودم، با جمعی از استادان دانشگاه علامه طباطبایی همسفر بودم. در هنگام بازگشت از افغانستان سری هم به شهر کوچک گلشهر در اطراف مشهد زدیم؛ جایی که به دلیل تعدد حضور افغانتبارها در این شهر، یک افغانستان کوچک به حساب میآید.
کیارستمی با بیان این اینکه بازدید از گورستان گلشهر که مدفن تعداد زیادی از مهاجران افغان به حساب میآید نیز به چاپ کتاب عکس «گلشهر» منجر شد، ادامه داد: این پژوهشهای میدانی تا سال گذشته که قیمت دلار در ایران صعودی ناگهانی داشت، ادامه پیدا کرد؛ زمانی که سیل مهاجرت معکوس به افغانستان آغاز شد.
وی ادامه داد: در همان دوران به صورت اتفاقی مسیرم به جاده خاوران افتاد و با مرکز بازگشت امام رضا (ع) آشنا شدم که شلوغترین روزهای مراجعه افغانها برای بازگشت به کشور خود را تجربه میکرد. تصمیم گرفتم از وضعیت این مهاجران تصویربرداری کنم و در حالی که امیدی برای انجام این کار نداشتم، درخواست خود را ارائه دادم. این مجوز بعد از چند هفته پیگیری صادر و نتیجهاش فیلمی شد که به نمایش درآمد.
کیارستمی درباره مشاهدهگر بودن مستند «اکسدوس» و استفاده از کتاب عکسهای «فتو ریاحی» و «گلشهر» به عنوان منابع تحقیقاتی خود، توضیح داد: فصلبندی این فیلم بیشتر تحت تأثیر فرم فوتو ریاحی است و من در ساخت آن از تقسیمبندی کاتالوگ آن عکاسخانه الهام گرفتم. در نهایت میتوان گفت این فیلم نیز کاتالوگ یا دفترچه راهنمایی است که نسبت به مهاجران کشور همسایه، اطلاعاتی به مخاطب خود ارائه میدهد.
وی در ادامه با اشاره به اینکه در شرایط فیلمبرداری دیگر یادت میرود که با مهاجرها طرف هستی و آنها را در قالب مراجعهکنندههایی میبینی که کار اداری دارند، بیان کرد: این موضوع برای مستندهایی که به آنها مشاهدهگر گفته میشود موقعیت جالبی است، چون آدمها در شرایطی هستند که باید یک سری اطلاعات ارائه دهند تا کاری انجام شود و این برخوردها میتواند در یکی از مناطق شهرداری هم رخ بدهد.
کیارستمی در بخشی دیگر ادامه داد: ساخت این نوع فیلم به گونهای بود که در زمان تصویربرداری اصلاً نمیدانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در حقیقت میتوان گفت «اکسدوس» یک نوع تحقیق مصور درباره مهاجرت معکوس افغانتبارهاست و من رفته بودم که ببینم چنین چیزی اصلاً میتواند به فیلم تبدیل شود یا نه.
این مستندساز گفت: کسانی که در این فیلم با آنها گفتوگو شده، از حضور دوربین و بوم صدابرداری اطلاع داشتند اما نکتهای که این شرایط را متفاوت جلوه میدهد این بود که این گفتوگوها در لحظهی خروج این افراد انجام میشد نه در زمان ورود آنها.
وی خاطرنشان کرد: نکته جالب این است که مهاجرانی که به این مرکز مراجعه کرده بودند، اغلب موقعیت مقتدرانهای داشتند و به صورت تلویحی به گفتوگوکنندهها میگفتند «ما که رفتیم، شما هم بهتر است برای مملکت خود کاری انجام دهید.» و این وضعیتی بود که مکالمهی مورد بحث را پیچیدهتر و در عین حال جذابتر میکرد.
این مستندساز در پاسخ به پرسش یکی از تماشاگران حاضر در سالن که «اکسدوس» را شبیه آلبوم موسیقی باب مارلی توصیف کرد، گفت: باید اشاره کرد که منبع الهام این دو کار، کتاب دوم تورات بوده که شرح خروج قوم بنیاسراییل است. به نظر میرسید این نکته انطباق زیادی با شرایط مهاجرت گروهی افغانتبارها از ایران داشت و به همین دلیل از این قطعه موسیقی در فیلم استفاده کردم.
کیارستمی همچنین گفت: در هنگام تدوین این فیلم و به دلیل حساسیتهایی که وجود داشت حواسم بود که از تصویر برخی آدمها استفاده نکنم. در این فیلم همه کسانی که در مقابل دوربین قرار گرفتهاند برای خود داستانی دارند و از این نظر «اکسدوس» جزء فیلمهایی بود که تدوین آن خیلی جذاب و لذتبخش بود.
وی در بخش پایانی این جلسه در پاسخ به پرسش یکی از تماشاگران «اکسدوس» درباره زاویه دید خود در این فیلم گفت: این مستند جزء فیلمهایی بود که تا پیش از تصویربرداری، طرحی برای فرم آن نداشتم و از آنجا که با صدها اتفاق جالب روبهرو شده بودم، احساس میکردم در جایی قرار گرفتهام که برای فیلم ساختن عالی است.
کیارستمی خاطرنشان کرد: روز اول تصویربرداری متوجه شدم تصویرهای خیلی زیادی گرفتهام اما بین آنها چیز دندانگیری برای ساخت فیلم وجود نداشت. تا اینکه در پایان آن روز یکی از مسئولان اردوگاه از من خواست کنار او بنشینم و از روی چهارپایهای که پشت پنجره قرار داشت به ماجرایی که برای یکی از مهاجران پیش آمده بود نگاه کنم. همان موقع به نظرم رسید که جای دوربین اینجاست و اگر آن موقعیت را تجربه نکرده بودم، شاید «اکسدوس» شکل دیگری داشت.
فراهنگ **۹۲۴۶**