تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۴

تهران- ایرنا- اگر می‌خواهیم خوب و درست بیندیشیم، نباید گیج و سردرگم بود. با آشفتگی و نداشتن روش نمی‌توان خوب و درست اندیشید. در این جریان باید نکات مبهم و پوشیده را به‌خوبی تشخیص داد. با دقت هرچه بیشتر، آنچه را به نوعی با موضوع مورد نظر مرتبط است، به خاطر سپرد و از موضوعات نامرتبط صرف نظر کرد. آنگاه استدلال‌های معتبر و استوار را مطرح ساخت. البته پیش از همه‌ اینها، شرط نخست برای درست‌اندیشی، شناسایی انواع و اقسام موانع اندیشیدن و عبور آگاهانه و منطقی از آنهاست تا مسیر صحیحی را برای داشتن ذهنی پویا و نقّاد ممکن ساخت.

موانع اندیشیدن

به گزارش روزنامه اطلاعات؛ مهمترین و شاخص‌ترین موانعی که عامل لغزش ما در فرایند اندیشیدن می‌شود، فهرست‌وار عبارتند از: ضعف استدلال و عدم رعایت اصول منطقی، ضعف و خطاهای حواس، ساختمان خاص ذهنی و بدنی افراد، نوع تعلیم و تربیت افراد در کودکی، تحجر و جمود فکری، گرایش‌های قومی و تعصبات نژادی، تأثیرات غالب زبانی، عادات و رسوم و فرهنگ‌ها و سنتها، بافته‌های رایج در حوزه وهم و خیال؛ خاصه توهم توطئه، باورها و عقاید مزاحم، فرضیات ذهنی، علایق و وابستگی‌های دست و پاگیر، تأثیرات سو تبلیغات رسانه‌ای، شعار همرنگی با جماعت، تجددطلبی و مدگرایی، گذشته‌گرایی و میل به قدما، پیش‌داوری و قضاوت‌های دور از منطق، جزئی‌نگری یا کلی‌نگری مفرط، بدبینی‌و منفی‌بافی، خوش‌بینی و مثبت‌اندیشی افراطی، شتابزدگی و بی‌حوصلگی و در نتیجه تسامح و بی‌دقتی در فرایند اندیشیدن، تقدیرگرایی و همه چیز را به امور پنهان واگذاردن، شایعات، سخنان مبهم، نقدگریزی و فقدان رویکرد شکاکانه به پدیده‌های خارجی و نمودهای عینی، گریز از مقوله پرسش و فقدان قدرت پرسشگری، خودخواهی و تأییدطلبی، خطای در دسترس بودن، خطای بیش‌اعتمادی، گروه‌اندیشی، تمایل به گزافه‌گویی و...

اینها و موارد بسیاری دیگر ،۳ در نقش بت‌هایی تأثیرگذار در ذهن و ضمیر ما استوار شده‌اند و به طور کلی مانع از درست اندیشیدن ما می‌شوند. از این‌رو فیلسوفان متکفل بیشترین مباحث در این حوزه بوده‌اند و کوشیده‌اند طرق اندیشیدن و حدود و وسعت شناسایی و مقیاس‌ها و ملاک‌های شناخت را کشف کنند. آنان درصددند تا جایی که در توان دارند، خطاهایی را که در حوزه اندیشه، خرد را به ستیز با خود می‌کشاند، شناسایی نمایند و چگونگی از میان بردن آنها را بیابند. سقراط، ارسطو، بی کن، دکارت، هیوم، کانت و بسیاری دیگر کمابیش در این مسیر گام‌هایی برداشته و هر یک راه‌هایی را رفته‌اند. درحقیقت اینان سرآمدان این مبحث بسیار مهم شناخته می‌شوند. از آن جمله است گفتگوهای موشکافانه سقراط و جستجوی ناتمام او در یافتن تعریف دقیقی از مفاهیم، مباحث منطقی ارسطو (منطق صوریبتهای چهارگانه ذهنی بی کن، شک دستوری و راهبردی دکارت، نتایج شکاکانه دیوید هیوم در حوزه معرفت، و به تبع آن فلسفه و روش نقادی کانت، که جملگی به این امر اشاره دارند. همه آن تلاش‌ها و مجاهدت‌های عقلانی این فیلسوفان هشدارهایی است به ما که خطاهای شناختی را دست‌کم نگیریم و با وقوف بدان، و ایضا تمرین و ممارست، اندیشه را از هر گونه زنگار و آلودگی پاک کنیم تا درست و درست‌تر بیندیشیم.

بتهای ذهنی

بی کن در پاسخ به این پرسش که: چگونه می‌توان درست اندیشید و خود را برای خواندن کتاب طبیعت به شکل شایسته و صحیح آماده کرد، رهایی عقل را از هرگونه پیشدستی و پیش‌داوری توصیه می‌نماید. از نظر او تنها پس از پاک کردن ذهن است که می‌توان درست و مصون از خطا اندیشید و خواندن هوشمندانه کتاب گشوده طبیعت و حقیقت را آغاز نمود. از نظر وی جستجوی حقیقت، جز با پیمودن راه درست ممکن نیست؛ لذا شرط نخست در مقوله تفکر درست، شناسایی موانع معرفتی و پالودن ذهن از انواع بت‌هایی است که پنهان و آشکار در ذهن انسان خانه گزیده‌اند. این امر به این غزل مولانا ناظر است:

صورتگر نقاشم، هر لحظه بتی سازم

وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگذارم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم

چون نقش تو را بی نم، در آتشش اندازم

تأمل در حوزه ذهن، بی کن را به تشخیص گرایش‌های قبلی انسان تحت عنوان بتهای چهارگانه ذهنی رهنمون ساخت. توضیح اینکه وی خطاهای ذهن را «بت» (Idol) نامیده و از آن به بتهای ذهنی یاد کرده است. همچنان که در آیینه معوج و ناهموار، تصاویر زشت و ناهنجار دیده می‌شود، وجود این بت‌ها نیز در ذهن نیز مانع از آن می‌شود که سازوکار تفکر به‌درستی و بی‌خطا انجام گیرد؛ بنابراین باید آنها را به طریقی شکست. بنا بر نظر او چهار بت قابل احصاست که در ذهن خودنمایی می‌کند. وی موانع مختلف در طریق اندیشیدن را به دقت طبقه‌بندی نموده است. این چهار بت به گونه‌ای تنظیم شده‌اند که می‌تواند بسیاری از خطاهای شناختی را پوشش دهد و دربردارندة بسیاری از موانع ریز و درشت در حوزه اندیشیدن باشد:

۱ بتهای طایفه‌ای یا قبیله‌ای: این نوع بت‌ها در طبیعت و ذات آدمیان، طایفه و نژاد و نیز کشور و شهر ریشه و مأوا دارد. انسان هر آنچه جامعه و گروه در دوران کودکی به او القا می‌کند، می‌پذیرد. هر چه در قوم و قبیله یا حزب و گروه خودش است، درست می‌داند و آن را در فرایند اندیشیدن و قضاوت‌های خود به‌کار می‌بندد. اصالت‌های قومی مانع از آن می‌شود که در موضوعات مربوط به اقوام دیگر درست بیندیشد. به بیان دقیق‌تر قوّة فاهمه آدمی مستعد آن است که نظم و ترتیبی بیش از آنچه واقعاً در طبیعت وجود دارد، برای آن قائل شود و شتابزده حکمی را عمومیت دهد و بر ارزش نمونه‌ها و مصادیق مؤید آرای خویش غلو و تأکید بیش از اندازه کند؛ برای مثال یک بار خواب و رؤیایش را که با واقعیت منطبق بود، در تحقیقات خود مأخذ می‌گیرد و آن را ملاک تصمیمات خود قرار می‌دهد. از باب آنکه عقل انسان بیشتر با امور مثبت تحریک می‌شود تا امور منفی.

ناتوانی و فریب حواس نیز منشأ دیگری است که اندیشه را دچار خطا می‌سازد. حس چندان که باید قابل اعتماد نیست. اعتماد صد درصد به آن موجب می‌شود انسان محسوساتش را حقایق پندارد؛ زیرا «اشیای بسیاری وجود دارند که حس از ادراک آنها ناتوان است، حتی موقعی که به‌خوبی ترتیب یافته و هیچ‌یک از راههای آن بسته نباشد. علتش هم یا ظرافت کل جسم است، یا کوچکی اجزای آن، یا بعد مسافت، یا کندی و تندی حرکت، یا مشابهت موضوعات، یا امور دیگر ».۴

۲ بتهای غار یا بتهای شخصی: اصطلاح غار احتمالاً مأخوذ است از تمثیل غار افلاطون که در کتاب «جمهوری» از آن یاد می‌شود. چنان‌که افراد محبوس در غار در تمثیل افلاطون، سایه‌ها را حقیقت می‌پندارند، وضع ساختمان بدنی و روانی افراد نیز که در واقع حکم همان غار و سیاهچال را برای انسان دارد، موجب خطای شناختی می‌شود و آدمی را در جریان تفکر دچار اشتباه می‌سازد. تعلیم و تربیت افراد، عادات و اتفاقات روزمره و نیز ساختمان خاص ذهنی و بدنی افراد از مجموعه عوامل تشکیل‌دهندة بتهای غار یا بتهای شخصی است که احیاناً به برخی گرایش‌های افراطی و تفریطی افراد آدمی می‌انجامد؛ مثلاً: گرایش برخی افراد به مشابهت‌ها و مشترکات یا به‌عکس به اختلافات، گرایش به جزمیت یا به عکس به شکاکیت و نسبیت در امور، عشق برخی افراد به قدما و گذشتگان یا به عکس به متجددان و معاصران، گرایش عده‌ای به جزئیات یا به عکس به امور کلی، میل دسته‌ای از افراد به بدبینی و بدگمانی در امور یا به عکس به خوش‌بینی و خوش‌گمانی در کارها، همچنین است تمایل برخی افراد به ظواهر، یا به عکس عدم تمایل عده‌ای به ظواهر و...

۳بتهای بازاری: به انحرافاتی گفته می‌شود که در پی استفاده از معانی کلمات در نازل‌ترین سطح مشترک نامگذاری در محاورات عامیانه و نشست و برخاست مردم، پدید می‌آیند و به این ترتیب مانع از مفهوم‌سازی علمی می‌شوند. این نوع خطای در اندیشه بر اثر تأثیر زبان پیدا می‌شود؛ از آن حیث که آنها را مردم عامی وضع کرده‌اند و از روی تحقیق و پژوهش نبوده است. بدین‌سان «انسان‌ها عقیده دارند که عقلشان بر کلمات حکومت می‌کند، درصورتی که کلمات هم به نوبه خود در فاهمه تأثیر دارند… از اینجاست که علم‌الالفاظ به جای علم‌الاشیاء می‌نشیند، و مباحثات عالی و رسمی دانشمندان غالباً به منازعات لفظی و اسمی می‌انجامد .»۵ بتهای بازاری به دو نوع‌تقسیم می‌شوند: الف) کلماتی که وجود خارجی ندارند، اما به کرات در محاورات عامه به‌کار می‌رود و اتفاقاً یکی از مصادیق خطاهای شناختی انسان را همین کلمات تشکیل می‌دهد. مانند بخت و اقبال، سعد و نحس، و…؛ ب) الفاظی که معانی مبهم و مشوش دارند و فاقد تعریف درست و دقیق‌اند. همچون پاره‌ای از کلمات که فیلسوفان بر زبان جاری می‌سازند و تعریفی نارسا و مبهم از آنها می‌کنند؛ برای نمونه: جوهر و عرض و...

۴ بتهای نمایشی: به خطاهایی گفته می‌شود که از طریق استدلال‌های غلط و مبتنی بر فرضیات موهوم و اصول و عقاید جزمی وارد ذهن بشر می‌شوند. در تمثیل همچون نمایشنامه‌هایی هستند که برای نشان‌دادن دنیاهای خیالی در صحنه نمایش به اجرا درمی‌آیند. بتهای نمایشی شامل نظام‌های بزرگ فلسفی گذشته می‌شود که به صورت تعلیماتی منجمد نمودار شده‌اند. این دسته از بت‌ها سه قسم‌اند: قسم نخست «فلسفه سفسطی» نامیده می‌شود. بدین معنا که بدون اینکه در حقیقت و درستی امور دقت شود، آن را بنیان قرار داده و بر آن اساس خیالبافی شود. قسم دوم «فلسفه تجربی» نام دارد. مراد از آن فلسفه‌ای است که فقط به تجربیات معمولی توجه دارد و از تعقل و استدلال و سنجش بی‌بهره است و حاصل کار کسانی است که در جمع‌آوری داده‌های تجربی، اهتمام ویژه می‌ورزند و با بررسی چند نمونه جزئی، به کلی‌ترین داوری‌ها می‌پردازند. قسم سوم را «فلسفه خرافی» گویند که اساسش منقولات و احساسات و باورهای غلط است. مانند این‌که کسانی بخواهند از ارواح و جن و پری نقد معلومات نموده و پیوسته آن را در تحلیل‌های خود به‌کار گیرند.

اگر این بت‌ها بر سر راه قرار گیرند و ما را درگیر خود سازند، نخواهیم توانست به‌درستی بیندیشیم. در جریان اندیشیدن باید توجه داشت که در این دام‌های گسترده قرار نگرفت و تا آنجا که می‌توان خود را از ترکش کاری آنها در امان نگاه داشت. در آن صورت است که می‌توان درست اندیشیدن و اندیشیدن درست را آزمود و بهره‌های عملی آن را در زندگی خود و دیگران مشاهده کرد.

دکارت و روش درست اندیشیدن

دکارت همچون بی کن در جریان شک روشی خود بر انواع خطاهای ذهنی بر سر راه اندیشیدن اذعان دارد. مکانیسم شک دکارتی چیزی جز زدودن انواع خطاهای شناختی در فرایند اندیشیدن نیست. وی خطاهای شناختی را به مثابه شیطان خبیثی می‌خواند که تمام همّ خود را مصروف آن می‌دارد که انسان را با فریبکاری‌های خود به اشتباه اندازد: «فرض می‌کنم که نه یک خدای واقعی که سرچشمه اصلی حقیقت است، بلکه شیطانی شریر و بسیار مکار و فریبکار تمام مهارت خود را در فریفتن من به کار بسته است. فرض می‌کنم که آسمان، هوا، زمین، رنگ‌ها، اشکال، صداها، و تمام اشیای خارجی که می‌بینم، اوهام و فریب‌هایی باشد که این شیطان برای صید خوش‌باوری من از آنها استفاده می‌کند و فرض می‌کنم که خود من دست، چشم و گوش خود و هیچ‌یک از حواس را ندارم و به خطا خود را واجد آنها می‌دانم …»۶

دکارت همچون بی کن به پیش‌داوری‌های آدمی که از روی بی‌دقتی و تسامح انجام می‌گیرد، می‌تازد و بر آن است که همه اعتقادات را، جز آنها که خود دریافته است، باید در حرکت شناسایی به دور افکند تا بدین‌وسیله زمینه سالم اندیشیدن را عاری از هرگونه کژی و ناراستی فراهم آورد. او برای انسداد منافذ خطا در فرایند اندیشیدن و اجتناب از افتادن در ورطه جزم‌گرایی، به شک روشی روی می‌آورد و با شیوه‌ای دقیق و سازمان‌یافته به تشکیک در آرا و عقاید و احکام و قضاوت‌هایی که از پیش قائل به صحت آن بود، می‌پردازد؛ از این‌رو درست‌اندیشی یگانه هدف او در اتخاذ این روش است. وی رعایت چهار اصل را در روش درست اندیشیدن و مصون ماندن از عوامل خطابرانگیز، در بخش دوم از رساله «گفتار در روش» لازم می‌شمرد که به‌طور خلاصه عبارتند از:

۱ پرهیز از شتابزدگی در داوری‌ها: که مهمترین اصل و نخستین دستور از دستورهای چهارگانة دکارت است و در واقع منطق او را در کسب معرفت و علم به حقایق تشکیل می‌دهد. وی در تشریح این اصل چنین تصریح می‌دارد: «هیچ چیز را حقیقت نشمارم جز آنچه درستی‌اش بر من بدیهی شود؛ یعنی از شتابزدگی و پیش‌داوری بپرهیزم و چیزی را به تصدیق نپذیرم مگر آن‌که در ذهنم چنان روشن و متمایز گردد که جای هیچ‌گونه شکی باقی نماند.»

۲ تقسیم هر یک از دشواری‌های مورد بررسی به اجزای ممکن: دکارت در توضیح این اصل چنین بیان می‌دارد: «هر یک از دشواری‌های مورد بررسی را تا حد امکان به اجزا و تا جایی که برای حل آن لازم است تقسیم کنیم.»

۳ طبقه‌بندی امور از ساده تا پیچیده: دکارت می‌گوید: «اندیشه‌های خودم را در یک نظم رهبری کنم، با آغاز از موضوع‌هایی که ساده‌ترین و آسان‌ترین برای دانستن‌اند، گام به گام به فهمیدن آنچه پیچیده‌تر است، بالا روم، حتی گونه‌ای نظم را در میان آنهایی فرض کنم که در تسلسل طبیعی بر یکدیگر پیشی ندارند.»

۴ دقت در تکمیل شماره‌ها و بررسی یکایک آن: این اصل بازنگری اصول دیگر برای حصول اطمینان بیشتر است: «در هر مرحله شماره امور را چنان کامل نمایم و بازدید مسائل را به اندازه‌ای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است.» با عمل به همین اصول چهارگانه دکارتی کافی است تا ثمرات درست‌اندیشی را در موضوعات مختلف تجربه کنیم؛ چراکه بسیاری از خطاهای ما در اندیشیدن از بی‌توجهی به این اصول برمی‌خیزد.

پی‌نوشت‌ها:

۳ برای اطلاعات بیشتر رک: «هنر شفاف اندیشیدن» اثر رولف دوبلی، ترجمه عادل فردوسی‌پور، بهزاد توکلی و علی شهروز. در این کتاب به ۹۹ خطای شناختی اشاره شده است.

۴ جهانگیری، محسن، احوال و آثار و آرای فرانسیس بی کن، ص ۱۰۹

۵ همان، ص ۱۱۵

۶ دکارت، رنه، تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، ص ۴۲