به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی؛ آن زمان شهید بهشتی دبیر آموزش و پرورش بودند و خودشان نیز مدرسهای را تحت عنوان "دین و دانش" تاسیس کردند و دقیقاً میخواستند تلفیقی میان علوم قدیم و علوم جدید را در این دبیرستان به وجود آورند و در این زمینه هم بسیار موفق بودند، زیرا اولین دورههای دروس تجربی و ریاضیات و زبان انگلیسی را برای طلاب در آنجا تاسیس کردند که فارغالتحصیلان آن دورهها برخی حتی به مقام مرجعیت رسیدهاند و هنوز از آن کلاسها و مفید بودن آنها یاد میکنند.
بعد از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و حساسیت ساواک بر روی شخصیتهایی مانند ایشان که میتوانست منشاء تغییر و تحول در میان نسل جوان باشد، ایشان را به تهران تبعید کردند به این امید که در شهر بزرگ و شلوغی مانند تهران دیگر نتواند فعالیت سیاسی- اجتماعی داشته باشد. اما در همان زمان ایشان به تهران منتقل شده بودو با هیئتهای موتلفه اسلامی ارتباط پیدا کرده و جلسات هفتگی تفسیر قرآن را در منازل دوستداران برقرار میکنند، زیرا از وعظ و خطابه در مساجد و محافل مذهبی منع شده بودند. این جلسات تفسیر قرآن برکات زیادی داشت زیرا خانوادهها نیز در این جلسات شرکت میکردند و بهره میبردند.
در همان زمان شهید بهشتی، شهید مطهری و یکی دونفر دیگر از علماء به عنوان رابط امام خمینی با اعضاء هیئتهای موتلفه انتخاب شده بودند. در سال ۴۳ بود که بار دیگر به خاطر فعالیتهایی که شهید بهشتی در تهران داشتند و شامل سخنرانیهای مختلف و جلسات موتلفه و نیز ارتباط ایشان با مبارزین آن زمان در مجامع مهندسین و پزشکان مجدداً ساواک ایشان را احضار کرد و حضور در این جلسات برایشان ممنوع شد. چون رژیم گذشته مانع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان میشد و تحت نظر ساواک بودند، علمایی مانند آیتالله خوانساری و میلانی پیشنهاد کردند که ایشان و تعدادی از روحانیون که به درجه اجتهاد رسیده بودند و نیز مدارج دانشگاهی را هم طی کرده و مسلط به زبانهای انگلیسی، عربی و یا فرانسه بودند و در حد مطلوبی با جامعه اسلامی آشنایی داشتند و اطلاعات مفید و نیز از سطح بینالملل داشتند را به مناطق مختلف دنیا اعزام کنند تا آنها در آن مناطق به تبلیغ اسلام بپردازند. در نتیجه امام موسی صدر برای لبنان و شهید بهشتی برای هامبورگ آلمان انتخاب شدند و به آنجا اعزام شدندکه در مرکز اسلامی هامبورگ مستقر شدند و در طول اقامت ایشان در اروپا بسیار تاثیرگذار بوده و میتوانست از این جهت کل اروپا را پوشش دهد.
در آن دوران در اروپا نسل جوان میخواست تمامی قید و بندهای یک جامعه ماشینی زده و صنعتی را از بین برده و آن نسل به یک نوع عرفانی گرایش پیدا کرده بود که آنرا در اروپا و مسیحیت که به شکل کلیشهای در آمده بود، نمییافت. در دهه ۷۰ میلادی نسل جدید اروپا که از جامعه صنعتی دلزده شده بود به مذاهب شرقی گرایش پیدا کرده بود و به هندوئیسم و بودیسم رویآورده بود و از اینرو حتی در لباس پوشیده و آرایش سر و زینتآلات نیز گرایش به فرهنگ شرق نشان میداد.
بنابراین گرایش به معنویت در آن جامعه هم بوده و هست، ولی نمیدانستند که کجا آنرا بیابند و بعدها که اسلام شناختهتر شد، میبینیم که این گرایش در آنها محکمتر شده است، چون افراد در آنجا نه به صورت سنتی و موروثی بلکه با استدلال و مطالعه مسلمان میشوند و این گونه نیست که روزی خوشش بیاید حجاب بگذارد و روزی دیگر نه، یا میپذیرد و محکم پای آن میایستد و یا اصلاً نمیپذیرد.
در آن زمان در دبیرستانی که میرفتم در مورد اسلام زیاد سوال میشد بهویژه آنکه با حجاب به دبیرستان میرفتم. سوال عمده این بود که خانوادهها همگی میگویند مسلمان هستیم ولی برخی از دانشآموزان دختر با حجاب و برخی دیگر بیحجاب هستند. یک معلم دینی جوان و خوشفکر داشتیم که پیشنهاد کرد یک روز کل دانشآموزان کلاس را برای بازدید از مسجد هامبورگ ببریم، چون من قبلاً گفته بودم که ما مسجدی داریم که کتابخانهای مجهز به واحد سمعی - بصری دارد و بحثهای مختلف در آنجا برگزار میشود. قرار گذاشتیم که تمام کلاس برای بازدید به آنجا برویم.
شهید بهشتی که در آن زمان بواسطه تسلط به زبان انگلیسی، خیلی سریع به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بودند، خودشان به زبان آلمانی با دانشآموزان بحث میکردند و به سوالاتشان پاسخ میدادند و این موضوع بسیار تاثیرگذار بود که یک چنین دینی بوده و آنها از آن اطلاع نداشتند. از این قبیل بازدیدهای دانشآموزی و دانشجویی در مسجد بسیار برگزار میشد.
این موضوع آنقدر پیشرفت کرد که ایشان جلسات ماهانهای را با دانشآموزان آلمانی زبان که بسیاری فرزندان خانوادههای مسلمان مقیم آلمان بودند و عملاً فقط زبان آلمانی میدانستند برگزار کرده و شهید بهشتی در جلساتی با آنها بحث و گفتگو و پاسخ به سوالات روزمره و مرتبط با جامعه آلمانی بود که نه فقط مسائل حجاب اسلامی بلکه بهطور کل پوشش، روابط دختر و پسر، رفتن به اردوهای دانشآموزی از طرف مدرسه، شرکت در پارتیها، خانه جوانان و کلاً مراسمی که در آنجا ازسوی مدارس برای روشنگری نسل جوان خودشان انجام میدادند را نیز شامل میشد.
در این جلسات دانشآموزان خودشان مدیریت جلسه را به عهده میگرفتند و گرداننده جلسه بودند و با نظارت شهید بهشتی برگزار میشد. و هر نوع سوالی در ارتباط با خانواده و جامعه ایرانی و مذهبی را مطرح میکردند. این نوع جلسات نیز بسیار پربار و اثربخش بود، زیرا خانوادهها اکثراً فاقد اطلاعات کافی در این زمینه بودند و نمیتوانستند مشکلات فرزندانشان را حل کنند.
خانوادههای ایرانی مقیم اروپا هنوز هم قیودی دارند و در کل خانوادههای مسلمان حتی آنهایی که ظاهراً مسلمان نبودند بلکه از لحاظ فرهنگی به فرهنگ ایرانی علاقهمند بودند. ابعاد مختلف فرهنگ غرب برای دانشآموزان مشکلاتی را بوجود میآورد و برای خانوادهها نیز مسائلی وجود داشت که نمیدانستند با فرزندانشان در موقعیتهای مختلف اجتماعی چگونه باید رفتار کرد. بنابراین شهید بهشتی در این ارتباط جلسات منظمی را برای بحث و گفتگو با خانوادههای مقیم آلمان در مسجد برگزار میکردند و ضمن ارائه مباحث مختلف خانوادگی به سوالات و ابهامات در ارتباط با دین اسلام جواب میدادند.
در کنار این، افراد از همه مذاهب و ملیتهای مختلف به مرکز اسلامی هامبورگ میآمدند و این یکی از ویژگیهای شهید بهشتی بود که با استدلال قوی که داشتند، سعی میکردند همه آنها را جذب کنند و معتقد بودند که در جامعه اسلامی باید با همه مذاهب و ملیتها منصفانه برخورد کرد و وحدت ایجاد نمود. در نتیجه خانوادههای عرب زبان، ترکزبان، اردو زبان و… نیز به این جلسات میآمدند و در حین این جلسات احساس آزادی، غرور و سربلندی میکردند که زن مسلمان نیز در همه جوامع و جلسات میتواند شرکت کند و سخن بگوید و اشکال بگیرد و ابراز وجود کند، اظهار نظر و انتقاد کند. دختران چنین خانوادههایی که خود تحصیلکرده اروپا بودند برایشان بسیار غرورآمیز بود.
همانگونه که گفته شد، شهید بهشتی برای جوانان دختر و پسر زیر ۲۰ سال به زبان آلمانی مباحث دینی و اخلاقی ازجمله احکام را به بحث و گفتگو میان آنها و خود میگذاشت. چون کسانی که در اروپا بزرگ شدهاند خیلی صراحت لهجه دارند و صادقانه همه مشکلات و مسائل به ظاهر کوچک را مطرح میکردند و شهید بهشتی بدون مترجم و واسطه به سوالات آنان پاسخ میداد و با آنها به بحث و گفتگو میپرداخت. این فعالیتها تا زمانی ادامه پیدا کرد که تلویزیون آلمان درخواست کرد که با حضور در این جلسات از آنها فیلمبرداری و پخش کند. و این برای ما خیلی جالب بود که در آن زمان اسلام که کمتر شناخته شده بود این اتفاقات میتوانست بسیار موثر باشد. بنابراین ایشان که بسیار دقیق گوش میدادند و سپس به سوالات با استدلال قوی به پشتوانه مطالعات چندین ساله خود جواب میدادند میتوانستند در حوزه گستردهتری در جامعه آلمان تاثیرگذار باشند. و این خود موجب شد که اسلام به عنوان یک دین پویا و پیشرفته در جوامع آلمانی بلکه در اروپا مطرح شودو بسیاری از افراد علاقهمند شده و به مطالعه اسلام و آثار مرتبط با آن بپردازند.
ارتباط شهید بهشتی با علمای دین مسیحیت و یهودیت به گونهای بود که ایشان جلسات مختلفی را در مراکز علمی اروپا و نه فقط هامبورگ با روحانیون این ادیان داشتند و در آنها با سران این ادیان در رابطه با مسائل مختلف میان ادیان بحث میکردند و چون از استدلال قوی برخوردار بودند همه ایشان را میشناختند و دعوتشان میکردند. از جمله این جلسات، میتوان به جلسهای که دانشجویان مسلمان ایرانی در آمفی تئاتر دانشگاه وین / اتریش میان کاردینال اعظم مسیحی اتریش و شهید بهشتی تشکیل دادند، اشاره کرد که پس از ساعتها گفتگو میان این دو نفر، به دلیل تسلط بالای شهید بهشتی به زبان آلمانی و استدلال قوی ایشان در مباحث اسلامی، در نهایت در آن بحث برنده اصلی مناظره ایشان بودند و آن دانشجویان میگفتند که برای اولین بار است که میبینیم اسلام تا چه حد استدلالش قوی است و این مایه سرافرازی و غرور آنان شد.
از زمانی که شهید بهشتی به مرکز اسلامی هامبورگ آمده بودند، نه تنها ایشان به ساختمان مسجدو مسائل اداری و اجرایی آن توجه میکردند، بلکه تلاش میکردند تا از لحاظ فرهنگی نیز در آنجا برنامهریزی دقیقی داشته باشند. و بر همین اساس جلسات ماهانه متعددی را در آن برنامهریزی کردند که یکی از آنها جلسات منظم تفسیر قرآن بود که تاکید بسیار داشتند که حتماً خانوادهها هم در آنها شرکت داشته باشند و اکثراً خانمها و فرزندانشان که زبان فارسی میدانستند و معمولاً دانشآموز و یا دانشجو بودند نیز در این جلسات شرکت کنند. در آن جلسات در کنار تفسیر آیات قرآن کریم، مباحث روز و مبتلا به خانوادههای مسلمان در یک جامعه غربی مطرح میشد و آن هم برای خانوادهها و هم برای فرزندانشان جلسات بسیار پر بار و مفید بود.
شهید بهشتی تا سال ۱۳۴۸ در آلمان بسر میبردند و به فعالیتهایشان ادامه دادند و در این مدت میبینیم که ایشان رویکردشان به تربیت جوانان زیاد بود. ازسوی دانشجویان ایرانی که به ویژه در رشتههای مهندسی و پزشکی در شهرهای مختلف اروپا مشغول به تحصیل بودند، درخواست میشود که جلساتی به صورت انجمن اسلامی داشته باشند و ارتباطشان با مرکز اسلامی هامبورگ نیز پیوسته برقرار باشد.
ایشان با تاکید خودشان به همراه خانواده بویژه همراه همسرشان به شهرهای مختلف سفر میکردند و حضور یک خانم با حجاب در آن دورانی که حجاب اصلاً مطرح نبود، الگویی برای بقیه زنان مسلمان بود و این پیام را داشت که در جامعه اروپا نیز میتوان با حجاب بود و در عین حال در فعالیتهای اجتماعی و در جوامع شرکت کرد. مادر نیز همواره همراه و همفکر و پشتیبان ایشان بودند.
با توجه به اینکه در اساسنامه اتحادی انجمنهای اسلامی اروپا هم مطرح شده است، اگر حداقل ۳ الی ۴ نفر دانشجوی ایرانی مسلمان در یک شهر مشغول به تحصیل باشند، میتوانند انجمن اسلامی تشکیل بدهند و بر همین اساس میبینیم که در سراسر آلمان و در شهرهای مختلفی که دانشجویان ایرانی مسلمان چه دختر و چه پسر بودند گردهم آمده و این انجمنها را تشکیل میدادند. زیرا قبل از آن ایرانیها با عقاید و افکار مختلف جلساتی را برگزار میکردند و از هر قشر و گرایش مکتبی اعم از با دین و بیدین در آنها حضور داشتند. شهید بهشتی معتقد بودند که دانشجویان مسلمان ایرانی باید انجمنهای مستقل داشته باشند که پیرو اسلام باشد و براین مسئله اسلامی بودن از همان ابتدا تاکید فراوان داشتند. به تدریج این انجمنها در فرانسه، اتریش، ایتالیا، و بعدها در هلند و دانمارک، نروژ وسوئد و ازسویی دیگر در انگلستان شکل گرفته و گسترش یافت. و زمانی میرسد که ازسوی دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا و کانادا نیز درخواست میشود که این انجمنها را تشکیل دهند و مستقیماً با خود شهید بهشتی ارتباط برقرار کنند.
در نتیجه ایشان یک سلسله سفرها به انجمنهای اتریش و ایتالیا داشتند و در جلساتی که در آنجا تشکیل میشد، دانشجویان غیر مسلمان و غیر ایرانی هم شرکت و سوالاتشان را مطرح میکردند. شهید بهشتی از آنجا که به منابع دست اول و اصلی متفکران مکاتب دیگر تسلط داشتند و آثار آنها را مستقیم مطالعه کرده بودند و کتابهای مارکس و انگلس و.... را درباره کمونیسم و مارکسیسم به زبان اصلی مطالعه کرده بودند و از حافظه قوی هم برخوردار بودند مستقیماً و بیواسطه به سوالات دانشجویان پاسخ میدادند و با آنان بحث میکردند.
به همین شکل میبینیم که در سالهای اول پس از پیروزی انقلاب در میزگردهایی که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی تشکیل شد، شرکت کردند و مستقیماً با سران احزاب مانند حزب توده و مکاتب غیر اسلامی و ملحد به بحث و گفتگو پرداختند. در آنجا نیز به علت تسلط ایشان به این متون پیروز میدان بودند.
از نظر شهید بهشتی، جوانان باید در زمینه پرداختن به مقوله کتابخوانی و اطلاع از مبانی دینی و عقیدتی و مباحث فکری دیگر مطالعه بسیار زیادی داشته باشند و دیگر آنکه به منابع اصلی مراجعه کنند. به طور مثال ابتدا بر منابع اصیل اسلامی تسلط یافته و سپس به مطالعه مکاتب دیگر بپردازند. همین شیوه را هم در ارتباط با انجمنهای اسلامی به کار میگرفتند و سیر مطالعاتی دقیقی را پیرامون مکتب اسلام و دیگر مکاتب دنبال میکردند تا با وجود آنکه مسلمان بودند به دلیل ضعف در مطالعات در مکتب اسلام، در دفاع از آن سست نشوند و قوی عمل کنند.
ملوکالسادات بهشتی
*در دهه ۷۰ میلادی نسل جدید اروپا از جامعه صنعتی دلزده شده و به مذاهب شرقی گرایش پیدا کرده بود ولی به هندوئیسم و بودیسم روی آورده بود، گرایش به معنویت در آن جامعه بود اما نمی دانستند آن را کجا بیابند، شهید بهشتی در آن زمان بواسطه تسلط به زبان انگلیسی خیلی سریع به زبان آلمانی تسلط یافته و مستقیم به سوالات دانشآموزان پاسخ می دادند و این موضوع بسیار تاثیرگذار بود
*افراد از همه مذاهب و ملیت های مختلف به مرکز اسلامی هامبورگ میآمدند و این یکی از ویژگیهای شهید بهشتی بود که با استدلال قوی همه را جذب می کردند و معتقد بودند در جامعه اسلامی باید با همه مذاهب و ملیتها منصفانه برخورد کرد.