ارومیه- ایرنا- مراسم رونمایی کتاب «پیامبر رحمت» چندی پیش ‏با حضور «مجید قیصری» دبیر سومین جشنواره ملی داستان کوتاه خاتم و «طاهره اِیبد» داور این جشنواره در ارومیه برگزار شد تا نتیجه چندین ماه قلم فرسایی سه نوجوان عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آذربایجان غربی معرفی شود.

«پیامبر رحمت» عنوان کتابی دربردارنده سه داستان کوتاه با موضوع حضرت محمد (ص) است؛ «پیامبر رحمت»، «تنها کلمه» و «یک سطل شیر شتر» عناوین داستان‌های این کتاب ۳۶ صفحه‌ای است که به ترتیب توسط دنیا احمد بابوری، معصومه علیزاده صدقیانی و سپیده شیخلو خلق شده‌اند.

اولین داستان این مجموعه حکایت یک نابیناست که در اشتیاق خواندن نماز جماعت به امامت پیامبر اکرم (ص) راهی مسجد می‌شود و به علت نابینایی و نداشتن راهنما از صدای اذان برای رسیدن به مسجد کمک می‌گیرد ولی در رسیدن به هدفش ناکام می‌ماند. جالب اینجاست که این داستان از زبان عصای فرد روشندل نقل می‌شود.

پیامبر در خروج از مسجد این فرد نابینا را می بیند؛ در قسمتی از داستان در این رابطه می‌خوانیم: «ناگهان صدایی از پشت تو را به خودت آورد: پدر جان پدر جان! سال‌ها بود که کسی تو را به این مهربانی صدا نکرده بود»، در ادامه می‌خوانیم: «پیامبر به سمتت آمد. دستان خاکی ات را گرفت و از زمین بلندت کرد و خودش با نشانی که خودت به او دادی تو را به خانه برد»

مخاطب این کتاب در ادامه می‌خواند: «در را که باز کردی باز صدای پیامبر بود. قبل از اینکه حرفی بزنی با صدای مهربانش گفت: دنبالت آمده‌ام که با هم به مسجد برویم. از شدت خوشحالی نمی‌دانستی چه کار کنی. پایت را که گذاشتی پیامبر دستت را گرفت و به طنابی که کنار در بود چسباند و گفت: از این به بعد دیگر گم نمی‌شوی. دستت را که به این طناب بگیری درست به مسجد می رسی»

این داستان به این شکل خاتمه پیدا می‌کند که «مرا به دیوار تکیه دادی. این جدایی را دوست داشتم. به من نیازی نداشتی. خوشحال بودم بدون کمک من می‌توانستی راه بروی.»

داستان پیامبر رحمت به این شکل خاتمه پیدا می‌کند که «مرا به دیوار تکیه دادی. این جدایی را دوست داشتم. به من نیازی نداشتی. خوشحال بودم بدون کمک من می‌توانستی راه بروی»

کتاب را ورق می زنیم؛ «تنها کلمه» عنوان دومین داستان این مجموعه است که به نحوه آشنایی «حلیمه سعدیه» با آمنه، مادر حضرت محمد (ص) می‌پردازد. حلیمه سعدیه را جز مادران رضاعی پیامبر اکرم و در شمار بانوانی قرار داده‌اند که به رسول خدا شیر داده است.

در قسمتی از این داستان می‌خوانیم: «گهواره ای توجهم را جلب کرد. در آن کودکی دست و پا می‌زد. نزدیک گهواره شدم. دستش را بیرون آورد و روی قلبم گذاشت. لحظه‌ای حسی از جنس آرامش تمام تنم را دربرگرفت. دستان کوچکش را گرفتم و بوسیدم.»

در بخش دیگر این داستان می‌خوانیم: «در حالی که اشک‌هایم یکی پس از دیگری از چشمانم سرازیر می‌شد مشغول شیر دادن به آن بچه شدم. مادرش نزدیک شد. دستش را بر شانه‌ام گذاشت و گفت: من از شوق اشک می ریزم. تو چرا گریه می‌کنی؟ رو به نگاه مهربانانه اش گفتم: این سینه‌ام شیر نداشت اما تا به دهان گرفت از آن هم شیر آمد!»

سومین داستان این مجموعه «یک سطل شیر شتر» نام دارد؛ این داستان ماجرای تحویل دادن پیامبر اکرم (ص) در دوران نوزادی به حلیمه را بازگو می‌کند. در سطرهای آغازین این داستان می‌خوانیم: «گرمای هوا طاقتم را کم کرده بود. عرق از کل بدنم سرازیر بود. دیگر نای حرف زدن نداشتم. مگر این طفل معصوم چه گناهی دارد؟»

در قسمت دیگر این داستان نیز آمده است: «برایم سخت بود ولی فرزندم را در آغوش زن گذاشتم. صدای گریه محمد مانند تیری بود که در دلم فرو رفت. دلم لرزید. اشک‌هایم بی اختیار جاری می‌شدند.»

در قسمت پایانی داستان نیز می‌خوانیم: «محمد گرسنه اش بود و شیر تو برای سیرکردنش کافی نبود. حارث پسرت را در آغوش گرفت و تو محمد را در بغل گرفتی و به راه افتادید…خسته راه بودی ولی با این حال سطل شیر را برداشتی. برق امید در چشمانت دوید و در طویله را باز کردی. آهی کشیدی. شاید برای اینکه شتر هر روز لاغرتر می‌شد. سطل را زیر پستان‌های شتر گذاشتی و شروع کردی به دوشیدن شیر. عجیب بود که شیر با دوشیدن بیشتر می‌شد.»

«دنیا احمد بابوری» که نخستین داستان این مجموعه با عنوان «پیامبر رحمت» توسط وی خلق شده است، گفت: در کتاب دینی پارسالم درباره کمک پیامبر به یک مرد نابینا خوانده بودم و تصمیم گرفتم آن را بنویسم؛ تا به حال در هیچ رقابتی برنده نشده بودم و حتی به احتمال یک صدم هم فکر برنده شدن را نمی‌کردم.

وی اضافه کرد: من هیچ وقت به آخر داستانم فکر نمی‌کنم و آخرش را هر جور که پیش بیاد می‌نویسم که در این مورد نیز همین کار را کردم.

معصومه علیزاده صدقیانی نیز که داستان «تنها کلمه» را نوشته است، گفت: «وقتی خواستم پیامبر (ص) را با کلمه‌ها و در قالب داستان توصیف کنم همه سوژه‌ها می‌توانستند بهترین باشند چون جمله و کلمه‌ها را با عشق روی کاغذ می‌خواستم بنویسم‌؛ انتهای داستان می‌توانستم همان لحظه‌ای را که توصیفش کرده بودم با تمام جرئیاتش حس کنم».

سپیده شیخلو هم که داستان «یک سطل شیر شتر» از اوست، با ابراز خوشحالی از نگارش این اثر گفت: وقتی که این داستان را شروع به نوشتن کردم احساس خیلی خوبی داشتم که این سعادت نصیب من شده است تا داستانی در مورد پیامبر بزرگوارمان بنویسم.

وی با اشاره به اینکه سوژه این داستان را با همکاری مربی و نظر دوستان خود انتخاب کرد، افزود: هنگام نوشتن خودم را در فضای داستان احساس می‌کردم و زمانی که تمام شد حال و هوای دیگری داشتم چون واقعاً با شخصیت‌های داستان زندگی می‌کردم.

مربی این سه نویسنده آینده دار نیز با اشاره به اینکه از ۱۶ سال گذشته به فعالیت در زمینه‌های مختلفی فرهنگی به ویژه ادبیات مشغول است، بیان کرد: این نوجوانان قبل از کسب مهارت نوشتن داستان طی سال‌های گذشته کلاس‌های مربوط به پرورش حواس پنجگانه، آشنایی با کلمات و جملات و کارگاه‌های ادبی را پشت سرگذاشته اند و برای کسب دامنه واژگان قوی همواره با کتابخوانی مانوس هستند.

«سمیه حاضر وظیفه» با بیان اینکه این اعضای کانون برای خلق آثار خود با بارش فکری روی سوژه‌های مختلف کار کردند، افزود: این دختران ۱۵ و ۱۶ ساله علاقه مند چند روایت مربوط به پیامبر اکرم (ص) را خواندند و طی مدت ۲ ماه که مراحل انتخاب سوژه تا ویرایش را شامل می‌شد، برای اتمام داستان‌های خود به بهترین شکل ممکن سخت کوشی کردند.

دبیر سومین جشنواره ملی داستان کوتاه خاتم نیز با اشاره به اینکه شروع زندگی کاری یک نویسنده جوان با موضوع پیامبر یک سعادت است، گفت: این نویسنده های نوجوان چون نهال‌هایی هستند که باید پرورش و به درخت تنومند تبدیل شوند و در این وسط خانواده‌ها نقش مهمی دارد.

مجید قیصری با تاکید بر اینکه توجه و حمایت‌های مالی به این نوجوانان سرمایه گذاری محسوب می‌شود و نباید به چشم هزینه به آن نگاه کرد، افزود: مسئولان محلی و استانی، آشنایان این نویسندگان و نهادهای فرهنگی در زمینه پرورش این فرزندان ایران زمین مسئولیت دارند.

وی با بیان اینکه در طول تاریخ ادبیات داستانی کشور آثار بسیار معدودی درباره پیامبر (ص) وجود دارد، اضافه کرد: قرار نیست ما روایتگر صرف از تاریخ باشیم و باید در داستان نویسی با موضوع پیامبر به سمتی حرکت کنیم تا نقش رسول اکرم را در شرایط امروز زندگی و جامعه خود به خوبی نشان دهیم.

داور سومین جشنواره ملی داستان کوتاه خاتم نیز بیان کرد: مردمی که کتاب نمی‌خوانند فرهنگ و هویت خود را از دست می‌دهند و این جشنواره فرصتی است تا نوجوان مستعد کم سن و سال همگام با نویسندگان حوزه کودک قلم بزنند.

«طاهره اِیبد» از اینکه سه اثر برگزیده این جشنواره از آذربایجان غربی است ابراز خوشحالی و از این جهت که فعالیت دیگر استان‌ها در این زمینه پررنگ نبود، اظهار تعجب کرد.

خالق «داستان های یه قل، دو قل» با انتقاد از اینکه برخی مربیان کانون در این جشنواره به دنبال تغییر نثر اعضا بودند، به این قشر توصیه کرد به آموزش تکنیک‌های داستان نویسی به اعضای کانون اکتفا کنند و از اینکه ردپای آنان در آثار اعضا دیده شود، خودداری کنند.

مدیرکل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آذربایجان غربی نیز با بیان اینکه محورهای فعالیت‌های کانون شامل موضوعات فرهنگی، هنری، علمی، ادبی و دینی است، گفت: از ظرفیت حوزه ادبیات می‌توان برای معرفی و ماندگار کردن شخصیت‌های مهم منطقه استفاده کرد و «انجمن آفرینش‌های ادبی» کانون با هدف شناسایی استعداد و توانایی اعضا در حوزه‌های شعر و داستان در استان فعال است.

جواد زاهدی افزود: این سه نویسنده آینده دار اعضای مرکز شماره ۲ کانون ارومیه هستند و آثار این سه عضو از میان ۲۱۰ اثر متعلق به کودکان و نوجوانان در سطح کشور انتخاب شده است.

وی اضافه کرد: آذربایجان‌غربی با ارسال ۳۴ اثر از آثار اعضای مراکز کانون به دفتر نشر فرهنگ اسلامی در این جشنواره ملی شرکت کرده بود.

وی ادامه داد: موضوع داستان‌های این جشنواره که ویژه پیامبر رحمت برگزار شد از ویژگی‌های شخصیتی و سیره حضرت رسول اکرم (ص) با توجه به شرایط امروز جهان و مستند به اسناد و روایت‌های معتبر انتخاب شده بود.

۷۱۲۹/۳۰۷۲