تهران- ایرنا- فضل‌الرحمان یکی از مهم‌ترین متفکران جهان اسلام است. او در سال ۱۹۱۹ در هزاره پاکستان (البته در دورانی که هنوز این کشور از هند جدا نشده بود) به دنیا آمد. مقدمات علوم اسلامی را نزد پدرش مولانا شهاب الدین که از بزرگان فقهای اهل سنت در پاکستان بود، آغاز کرد. برای ادامه تحصیلات خود به دانشگاه آکسفورد رفت و در مقطع دکتری فارغ‌التحصیل شد او سپس در دانشگاه‌های مختلفی چون مک‌گیل، دورهام و… به تدریس پرداخت و بر زبان‌های یونانی، لاتین، آلمانی و فرانسوی تسلط پیدا کرد.

مشروح گفت و گوی روزنامه اعتماد با دکتر مهرداد عباسی در ذیل آمده است:

مدتی پس از جدایی پاکستان از هند و تشکیل این کشور به دعوت مسؤولان در کشور خود سکنی گزید و ریاست مؤسسه تحقیقات اسلامی را بر عهده گرفت، اما نتوانست با پیروان تفکر سنتی اسلامی در پاکستان میانه خوبی برقرار کند و ناچار به بازگشت به نظام آکادمیک غربی شد. او در سال ۱۹۸۸ درگذشت.دو کتاب او با عناوین «مضامین اصلی قرآن» و «اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری» به ترتیب با ترجمه فاطمه علاقه‌بندی و زهرا ایران‌بان در سال گذشته در مجموعه اسلام پژوهی نشر کرگدن منتشر شدند. این مجموعه را مهرداد عباسی سرپرستی می‌کند. عباسی دارای مدرک دکترای رشته علوم قرآن و حدیث است و هم‌اکنون به عنوان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و همچنین پژوهشگر بنیاد دایره‌المعارف اسلامی به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. ازجمله مهم‌ترین کتاب‌های منتشر شده با ترجمه و ویراستاری او می‌توان به «نگرش‌هایی به اسلام در مطالعات ادیان»، «رویکردهایی به تاریخ تفسیر قرآن» و «رهیافت‌هایی به قرآن» اشاره کرد. به مناسبت طرح دوباره اندیشه‌های فضل‌الرحمان در ایران با مهرداد عباسی به گفت‌وگو نشستیم.

مساله سنت و تجدد، یکی از مهم‌ترین مسائل جهان اسلام و متفکران مسلمان در عصر جدید است. این مساله زوایای مهمی را دربر می‌گیرد و در ذیل آن مسائل مهمی چون علل عقب افتادگی مسلمانان از تمدن جهانی هم طرح شده است. برای شروع، بهتر است بحث‌مان را درباره اهمیت نگاه ویژه فضل‌الرحمان به مساله تجدد و مدرنیته آغاز کنیم. نگاه فضل‌الرحمان به مقوله تجدد چیست؟

فضل‌الرحمان در زمره شخصیت‌هایی در جهان اسلام است که با ابرمساله «سنت و تجدد» یا به تعبیری دیگر «اسلام و مدرنیته» دست به گریبان بوده است. پاسخ‌های او به این ابرمساله را باید بخشی از جدی‌ترین و روش‌مندترین پاسخ‌ها در میان پژوهشگران و کنشگران این حوزه در قرن بیستم میلادی دانست. فضل‌الرحمان را می‌توان به‌عبارتی یک «متکلم مدرن» هم خواند؛ متکلم از آن جهت که همچون هر متکلم کلاسیک درصدد عرضه یک نظام اعتقادی منسجم برای پیروان یک دین خاص و مرزبانی از باورها و عقاید آنان بوده است و مدرن هم از آن رو که طراحی این نظام را با عنایت به حضور دستاوردهای مدرن و بر اساس مقتضیات جدید انجام داده و در واقع نوعی «کلام جدید» عرضه کرده است. شاید بتوان محمد عبده مصری را آغازگر این جریان دانست که با تألیف کتاب «رسال[ التوحید» در پی چنین آرمانی بود. پروژه فضل‌الرحمان و عبده و بسیاری دیگر تدوین چارچوبی نظری و تثبیت قوانینی عملی برای مسلمان زیستن در دنیای مدرن بوده است. این پروژه تقریباً در همه کشورهای اسلام ی در اواخر قرن نوزدهم و سراسر قرن بیستم در حال انجام بود و به یک کشور یا منطقه خاص محدود نبود. در دوره مدرن در جوامع اسلامی پرسش‌هایی جدی پدید آمدند مثل اینکه در دوره مدرن قرآن و تفسیر، حدیث و تاریخ، فقه و اصول، فلسفه و کلام، تصوف و عرفان چه جایگاه و وزنی دارند؟ جوامع مسلمان و کشورهای اسلامی باید به دست چه کسانی و با چه ساز و کاری اداره شوند؟ در برابر مسائل مربوط به حقوق زنان، حقوق خانواده و کنترل جمعیت چه موضعی باید گرفت؟ این پرسش‌ها کنجکاوی‌هایی صرفاً نظری از جنس سوالات تحقیق در مقاله‌ها یا پایان‌نامه‌های دانشگاهی نبودند. بلکه پرسش‌هایی بودند که با هویت فردی هر شخص مسلمان و هویت جمعی هر جامعه اسلامی در عصر حاضر پیوند می‌خوردند. بی‌جهت نیست که می‌بینیم آثار او در بسیاری از مناطق جهان اسلام، از کشورهای عربی گرفته تا ترکیه و همچنین مالزی و اندونزی طرفداران زیادی پیدا کرده و به زبان‌های بومی جهان اسلام ترجمه شده است. ایران را هم طبیعتاً نمی‌توان از جهان اسلام مستثنی کرد. به واقع همین که کتاب‌های او تا به امروز برای بسیاری از محققان اندیشه اسلامی و مسائل جهان اسلام معاصر در کشور ما ناشناخته یا کم‌شناخته مانده جای تعجب دارد. یکی از انگیزه‌های من برای ترجمه و نشر آثار مهم‌تر فضل‌الرحمان به زبان فارسی جبران این کمبود و پر کردن این خلأ بود. اگرچه به موضوع ضرورت شناخت آثار فضل‌الرحمان می‌توان از زاویه شباهت‌های فرهنگی ایران و هند هم نگاه کرد.

آیا اهمیت طرح بحث فضل الرحمان در پاسخ اسلام به مدرنیته، تأثیری در رشد مباحث نسبت میان سنت و تجدد در ایران نیز خواهد گذاشت؟

اصولاً مقایسه تجربه‌های کشورهای مختلف جهان اسلام در مواجهه با دنیای مدرن در این ۱۵۰ سال اخیر از جمله کارهای شایسته و بایسته در پژوهش‌های اسلام‌شناختی و جامعه‌شناختی می‌تواند باشد. در یک کلام، می‌توان گفت این تجربه‌ها در عین تفاوت‌های بسیار، شباهت‌های قابل‌توجهی هم دارند. تجربه‌های هند و ترکیه و مصر به عنوان کشورهای سرآمد فکری در جهان اسلام برای ما بسیار مغتنم است و مطالعه آنها می‌تواند بسیار بصیرت‌بخش باشد. در مقایسه تجربه ایران با کشورهای مهم جهان اسلام، از مصر و ترکیه که بگذریم که در اینجا مجال سخن گفتن از آنان نیست، هند به سبب سابقه فرهنگی و ادبی و زبانی مشترکی که با ما داشته، باید بسیار محل توجه باشد. مطالعه برنامه‌های فکری و عملی شخصیت‌های بزرگ تاریخ هند، همچون شیخ احمد سِرهندی، شاه ولی‌اللّه دهلوی، سید احمدخان، ابوالاعلی مودودی و محمد اقبال لاهوری که فضل‌الرحمان نیز در امتداد آنها قرار دارد به‌لحاظ علمی و عملی بسیار ثمربخش خواهد بود. برای هر یک از این شخصیت‌ها، به‌لحاظ کارنامه فکری و سیاسی، می‌توان نظیرها و بدیل‌هایی در کشور خودمان یافت. فرآیند جدایی پاکستان از هند و تشکیل کشوری بر مبنای دین اسلام با فرآیند رخداد انقلاب ایران و تشکیل جمهوری اسلامی شباهت‌های زیادی را به ذهن می‌آورد. اقبال لاهوری و فضل‌الرحمان هر دو آرمان تشکیل کشوری بر مبنای آموزه‌های اسلام و نوعی «جمهوری اسلام ی» در سر داشتند و نظریه‌پرداز و ایدئولوگ این جریان محسوب می‌شدند. اجل به اقبال مهلت نداد و تشکیل کشور پاکستان را به چشم خود ندید. اما فضل‌الرحمان چند دهه بعد از تشکیل پاکستان نیز به تکاپوی فکری خود ادامه داد؛ هر چند در اوج نشاط فکری و علمی‌اش با مشکلات و مصائب حضور در کشور پاکستان از نزدیک مواجه شد. آثار فضل‌الرحمان از این جهت نیز می‌تواند به عنوان تجربه‌ای زیسته برای محققان ما مفید و دانش‌افزا باشد.

فضل الرحمان چه بهره‌ای از اندیشه‌های اقبال لاهوری برده و نظام فکری‌اش چه نسبتی با نظام فکری اقبال دارد؟

همان طور که می‌دانید در ایران، شهرت و حتی محبوبیت هیچیک از متفکران و شاعران شبه قاره در دوره معاصر به پای اقبال لاهوری نمی‌رسد. بنابراین، شاید برای مخاطب ایرانی بیان نسبت اندیشه‌های فضل‌الرحمان با منظومه فکری اقبال جذاب باشد. فضل‌الرحمان هنگام درگذشت اقبال ۲۰ سال داشت و در اوج شور و نشاط جوانی به سر می‌برد. کار مهم اقبال همچون سیدجمال و عبده، نقد وضع کنونی مسلمانان معاصر و دعوت آنان به ساختن آینده بود. منظومه «اسرار خودی» و دیگر اشعار اقبال تأثیر بسزایی بر نسل فضل‌الرحمان گذاشته بود. بی‌وجه نیست اگر بگوییم که فضل‌الرحمان در تمام زندگی‌اش در حال کلنجار فکری با اقبال بوده است و در عین حال می‌توان پروژه او را در امتداد برنامه و فکر اقبال دانست؛ هرچند بی‌تردید تفاوت‌ها و اختلاف‌هایی در نگرش آنها به برخی امور مرتبط با اسلام و مسلمانان وجود داشت. خانم شیلا مک‌دونو، استاد دانشگاه کنکوردیا در مونترال که در دانشگاه مک‌گیل برای مدتی از نزدیک با فضل‌الرحمان در ارتباط بوده به نکته جالبی درباره حس کلی فضل‌الرحمان نسبت به اقبال اشاره می‌کند. او که به هدف آموختن زبان اردو در دوره‌ای اشعار اقبال را نزد فضل‌الرحمان خوانده است، می‌گوید که فضل‌الرحمان نسبت به اقبال احساسی توأم با دودلی و تردید داشت. این احساس فضل‌الرحمان ظاهراً بیش از همه به تربیت دینی او برمی‌گشت که به شعر نگاهی منفی داشت و آن را سبک‌سری و انحطاط می‌دانست.

این نگاه ویژه فضل الرحمان به شعر هم جالب است. البته شاید بتوان این نگاه او به شعر را در ادامه سنت لزوم کارکرد تربیتی برخی از متفکران مسلمان از شعر دانست.

فضل‌الرحمان اگرچه به خود شعر علاقه‌مند بود، اما آن را هم‌سنگ دوری از اخلاق و بی‌مبالاتی می‌شمرد و نگران بود که برای جامعه‌اش آسیب‌زا باشد. به‌عبارتی، او می‌ترسید شعر اقبال برای مردم همچون وحی تلقی شود و آنان شیفته و مست این اشعار شوند و از اندیشیدن دست بکشند. در شعر اقبال تعالیم قرآنی به اندازه کافی ترویج نمی‌شد و احتمال اینکه این شعر جایگزین قرآن و شریعت شود برای او نگران‌کننده بود. در پرانتز عرض کنم که دیدگاه منفی قرآن نسبت به عمده شاعران و ایجاد نوعی تقابل میان قرآن و شعر را نیز باید از همین دریچه دید. به یک معنا می‌توان گفت که فضل‌الرحمان کتاب «مضامین اصلی قرآن» را برای جبران کاستی‌های شعر اقبال از حیث اشتمال بر تعالیم قرآنی نوشت و نیز کتاب «روش‌شناسی اسلامی در تاریخ» را نیز در تبیین زیربنای شریعت اسلامی و دفاع از حضور دین در زندگی و فرهنگ مردم. بی‌اعتمادی فضل‌الرحمان نسبت به شعر اقبال دلیل دیگری هم داشت و آن انتقادهای کسانی چون همیلتن گیب و ویلفرد کنتول اسمیت بود که نسبت به فردگرایی رمانتیک در شعر اقبال هشدار می‌دادند و تأثیر مفهوم «ابرانسان» نیچه بر فکر او را مضر می‌دانستند. با این همه، فضل‌الرحمان در بسیاری جهات اندیشه اقبال را می‌استود و با وجود مخالفت جامعه‌شناسان، با ایده تأسیس کشور مستقل اسلامی که از جانب اقبال مطرح شده بود، همدلی داشت. همچنین با نوع نگاه او به تاریخ و به علم و طبیعت همراه بود. در مجموع، داوری نهایی فضل‌الرحمان درباره اقبال را باید در مدخل «محمد اقبال» در دایره‌المعارف دین میرچا الیاده جست‌وجو کرد که فضل‌الرحمان در اواخر عمرش در این مقاله می‌نویسد که اقبال به کشف اسلام حقیقی یعنی اسلام پویا و نه ایستا نائل آمد و از طریق نوشته‌هایش مردم مسلمان و غیرمسلمان سراسر جهان را به این اسلام «نشاط‌بخش و اخلاق‌مدار» فراخواند.

فضل الرحمان دوره‌های فکری متنوع و جذابی هم داشته است. در دوره‌ای او به فلسفه علاقه‌مند است و تاملاتی فلسفی دارد. در دوره‌های دیگر هرچند نمی‌توان اندیشه‌هایش را از فلسفه منفک کرد اما گویی که از فلسفه بریده و به قرآن می‌پردازد.

چنانکه پیش‌تر نیز در جایی نوشتم، فضل‌الرحمان را به یک معنا باید متفکری «اصیل» دانست؛ به این معنا که در سراسر عمرش اندیشه‌ها و پژوهش‌هایش را زیسته و صرفاً یک محقق دانشگاهی یا یک کنشگر سیاسی نبوده است. او حدود ۷۰ سال زندگی کرد و در دوره‌ای به فلسفه ایرانی و اسلامی علاقه‌مند بود و درباره فیلسوفانی نظیر ابن‌سینا، ملاصدرا و میرداماد کتاب‌ها و مقالاتی تألیف کرد. در دوره‌ای مساله وحی و ماهیت آن ذهنش را درگیر کرد و به جد به آن موضوع پرداخت و تاوان سنگینی هم داد. در دوره‌ای دیگر ذهنش معطوف به مسائل اجتماعی شد و به مدرنیسم اسلامی روی آورد و به مساله مهم اجتهاد یا موضوعاتی همچون حقوق زنان و حقوق خانواده پرداخت. در دوره‌ای دیگر نیز یکی از مهم‌ترین مسائل روز جهان اسلام یعنی بنیادگرایی یا نوبنیادگرایی را مطمح نظر قرار داد. بر این اساس، در برخی آثار تحقیقی زندگی فضل‌الرحمان را به پنج دوره تقسیم کرده‌اند: ۱) از ابتدا تا ۳۰ سالگی، که دوره کنجکاوی فکری و پیروی از شخصیت اقبال بود. در این دوره دروس حوزوی اسلامی را نزد پدرش و مثنوی مولوی را نزد دایی‌اش آموخت و حافظ قرآن شد. در حدود ۱۵ سالگی شیفته اندیشه و فلسفه و شعر اقبال شد. گفته می‌شود فضل‌الرحمان پس از اخذ درجه کارشناسی ارشد، زبان آلمانی یاد گرفت و حتی کتاب مشهور «ایگناتس گلتسیهر» درباره گرایش‌های تفسیر قرآن را به انگلیسی ترجمه کرد که دست‌نوشته‌های او در جریان استقلال پاکستان از میان رفت. ۲) از ۳۰ سالگی تا ۴۰ سالگی که دوره حضور او در دانشگاه آکسفورد و آشنایی با همیلتن گیب خاورشناس بود که تأثیر زیادی در فکر او گذاشت. او در این دوره کوشید به غربی‌ها نشان دهد که فلسفه اسلامی با نقد غزالی پایان نیافته و در این راستا، متفکرانی چون شیخ احمد سر هندی و شاه ولی‌اللّه دهلوی را به غربیان شناساند. ۳) دوره حضور در دانشگاه مک‌گیل که با ویلفرد کنتول اسمیت آشنا شد و مؤسسه مطالعات اسلامی را در این دانشگاه تأسیس کرد. در این دوره بود که علایق فضل‌الرحمان از اسلام کلاسیک به اسلام معاصر سوق داده شد. ۴) دوره بازگشت به پاکستان، که به دعوت رئیس‌جمهور ایوب‌خان به کشورش برگشت و ریاست مؤسسه تحقیقات اسلامی در کراچی را بر عهده گرفت. در این مؤسسه بود که فضل‌الرحمان جدای از درس و دانشگاه با واقعیت‌های جامعه اسلامی آشنا شد. گروه‌های مختلف دینی به رهبری مودودی و دیگران به مقابله با او و موسسه‌اش پرداختند و آن را فتنه‌ای بر ضد اسلام و آموزه‌های آن معرفی کردند. گروه‌های مخالف با انتشار مکاتبات او با کنتول اسمیت او را فردی مرتبط با غربیان جلوه دادند و از هیچ تلاشی برای رسوایی اعتقادی او فروگذار نکردند. اختلافات به رسانه‌ها کشیده شد و فضل‌الرحمان ناگزیر از کار خود استعفا کرد. ۵) ۲۰ سال پایانی عمر فضل‌الرحمان که همراه همسر و پنج فرزندش به امریکا مهاجرت کرد و به انزوا یا تبعیدی خودخواسته تن داد. یک سال اول را در دانشگاه یوسی‌ال‌ای گذراند و سپس به دانشگاه شیکاگو رفت و برای حدود ۲۰ سال تا پایان عمرش همان جا ماند. اواخر همین دوره مدال لِوی دِلاویدا به فضل‌الرحمان اهدا شد. این جایزه معتبر پیش از او به اسلام شناسان برجسته‌ای همچون یوزف شاخت، فن‌گرونه‌باوم، فرانتس روزنتال و ویلیام مونتگمری وات اعطا شده بود.

فضل‌الرحمان بیشتر به اردو می‌نوشت یا انگلیسی؟ مهم‌ترین تالیفاتش را به چه زبانی نوشته است؟

فضل‌الرحمان در دوره‌ای حدوداً ۳۵ ساله حدود ۱۰ کتاب و ده‌ها مقاله به زبان انگلیسی نوشت و نیز در زمان حضور در پاکستان مقالاتی به زبان اردو نوشت. در این‌جا طبعاً مجال پرداختن به همه این تالیفات نیست، اما اجازه دهید مروری اجمالی بر مهم‌ترین کتاب‌های انگلیسی او داشته باشم. نخستین تألیف فضل‌الرحمان در دوره حضور اول او در غرب بود که کتاب «علم‌النفس نزد ابن‌سینا» را نوشت. او در این دوره به بحث وحی و نبوت به‌مثابه نقطه آغازی برای بحث‌های فلسفه دین می‌نگریست. در این سال‌ها او اگر چه ابن‌سینا را نخستین و روش‌مندترین متفکر تاریخ اندیشه اسلامی می‌دانست، نقدهایی نیز بر او داشت. در کتاب «نبوت در اسلام» به سراغ فلسفه نبوت و روانشناسی پیامبر رفت و به این نکته نیک واقف بود که در هر برنامه پیشرفت برای مسلمانان هرگز نمی‌توان و نباید مفهوم نبوت را کنار گذاشت. سپس در کتابی با عنوان «رساله‌های منتخب احمد سرهندی» به نقدهای این صوفی نقشبندی بر ابن‌عربی پرداخت. فضل‌الرحمان در این کتاب - که در کانون آن نیز شخصیت و ویژگی‌های مفهوم نبوت قرار دارد - به نقش اجتماعی پیامبر توجه داشت و درصدد تبیین جایگاه سنت پیامبر بود. فضل‌الرحمان سپس در کتاب «روش‌شناسی اسلامی در تاریخ» که خودش آن را بهترین کتابش می‌داند از بحث‌های مربوط به فلسفه و کلام و تصوف به بحث‌های مرتبط با اصول فقه حرکت کرد. نگاه او در این کتاب آن است که حدیث نیز تخته‌بند تاریخ و شرایط زمان و مکان است و هدفش این است که مفهوم «سنت معتبر» را بر مبنای قرآن شکل دهد و بشناساند. کتاب اسلام را فضل‌الرحمان در دوره ریاست مؤسسه تحقیقات اسلامی در پاکستان نوشت که در آن به سبک محققان تاریخ ادیان نگاهی کلی و از بیرون به دین اسلام دارد. وی حدود ۷ سال کتابی منتشر نکرد و سپس کتاب «فلسفه ملاصدرا» را نوشت. این نکته هم شاید برای شما جالب باشد که یکی از انگیزه‌های فضل‌الرحمان برای انتشار این کتاب ظهور و غلبه پژوهش‌های کسانی چون هانری کربن بود که بر تصوف و جنبه‌های باطنی اسلام تأکید داشتند. پس از مدتی «مضامین اصلی قرآن» را تألیف کرد که از مهم‌ترین کتاب‌های اوست. در ادامه کتاب «اسلام و مدرنیته» را نوشت که در اصل بخشی از پروژه‌ای تحقیقاتی در دانشگاه شیکاگو با عنوان کلی «اسلام و تغییرات اجتماعی» بود. جالب آنجاست که آخرین کتاب منتشر شده از فضل‌الرحمان در زمان حیات او کتابی است با عنوان «بهداشت و طب در سنت اسلام ی» که مؤلف در آن به مسائل مربوط به سلامت که با آموزه‌های قرآنی مغایر است توجه داده و به ویژه به موضوع حساس تنظیم خانواده و کنترل موالید در جوامع اسلامی پرداخته است. آخرین کتاب او که پس از مرگش چاپ شد کتابی است تحت عنوان «احیا و اصلاح در اسلام» که به‌همت ابراهیم موسی انتشار یافت.

مساله اصلاح در جهان اسلام و احیای تمدن شکوهمند گذشته نیز از دیگر دغدغه‌های فضل‌الرحمان بود که البته این وجه از اندیشه او تفاوت عمده‌ای با دیگر اندیشمندان مسلمان این حوزه داشت. به عنوان مثال هرچند که دغدغه هموطنش ابوالاعلی مودودی نیز در همین حوزه بود اما میان تفکر این اندیشمند با تفکرات اصلاحی فضل الرحمان فاصله‌های زیادی وجود دارد. مساله بازگشت به قرآن فضل‌الرحمان نیز در همین نکته خلاصه می‌شود. این تفاوت نشان‌دهنده اصالت تفکر فضل‌الرحمان نیز هست. تحلیل شما از این تفاوت راهگشای ما است برای شناخت هرچه بیشتر فضل‌الرحمان.

بی‌تردید احیا و اصلاح در اندیشه و عمل مسلمانان از مهم‌ترین دغدغه‌های فضل‌الرحمان و از مهم‌ترین محورها در برنامه فکری او بود. فضل‌الرحمان علاوه بر اینکه خودش یکی از اصلاحگران مسلمان در عرصه‌های فکری و عملی جهان اسلام در قرن بیستم میلادی به حساب می‌آید، درباره تاریخچه این موضوع و پیشگامان اصلاح و نیز حدود و ثغور آن هم تأمل کرده و تالیفاتی دارد. وی در ۱۹۷۰ مقاله‌ای نظریه‌پردازانه درباره محدوده‌ها و روش‌های مدرنیسم اسلامی نوشته که در آغاز آن دیدگاهش درباره اصلاحات اسلامی را روشن کرده است. به‌گفته او، مدرنیست‌های کلاسیک قرن نوزدهم اصلاحات اسلامی را پروژه‌ای همه‌جانبه می‌دانستند که هم حقوق و هم اجتماع و هم سیاست و هم امور فکری، اخلاقی و معنوی را شامل می‌شود و با مسائلی همچون احکام شهادت، جایگاه زنان، آموزش مدرن، اصلاح نهادها و مؤسسات، حق مسلمانان برای اندیشیدن درباره خود، خدا، ماهیت جهان و انسان ارتباط می‌یابد. او در سال ۱۹۷۷ نیز در مجموعه مشهورِ تاریخ اسلام کمبریج- که به فارسی هم ترجمه شده- مقاله‌ای ذیل عنوان «احیا و اصلاح در اسلام» نوشته و در آنجا تاریخچه احیاگری و اصلاحگری دینی را در اندیشه اسلامی به خوبی نشان داده است. باید گفت که فضل‌الرحمان اصلاح جوامع اسلامی را در گروی اصلاح آموزش و نظام آموزشی آنها می‌دانست. دغدغه اصلی او ایجاد زمینه‌ای برای بازاندیشی در اسلام بود که از طریق آموزش امکان‌پذیر می‌شد و در این راه از علمایی انتقاد می‌کرد که در برابر تغییرات و تحولات ناشی از مدرن یته مقاومت می‌کردند. وی اگر چه میراث فکری و سنت چندوجهی به جای مانده از علما را می‌استود و محترم می‌شمرد، بر آنان خرده می‌گرفت که چرا جنبه‌های منتقدانه و خلاقانه این سنت را فراموش کرده‌اند و اصلاحات و مواجهه فعال با مسائل جدید را کنار گذاشته‌اند. البته باید به این نکته محوری هم توجه داشت که او اصلاح را بر پایه اخلاق می‌خواست و از کسانی چون ابوالاعلی مودودی که برنامه اصلاحی‌شان با خشم و خشونت همراه بو، انتقاد می‌کرد. اما برنامه کسانی چون شاه ولی‌اللّه دهلوی برای او خوشایند بود و اعتقاد داشت که برنامه اصلاح باید جنبه فکری و اخلاقی و معنوی داشته باشد. به نظر فضل‌الرحمان، اشکال اساسی در تاریخ اندیشه اسلامی آن است که در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخی ارتباط فلسفه سیاسی اسلامی با اخلاق قرآنی منقطع شده است..

نگاه قرآنی فضل الرحمان به مساله سیاست نیز از دیگر وجوه خاص اندیشه اوست. تفسیر قرآن فضل‌الرحمان چه تأثیری بر نگاه سیاسی او گذاشته است؟

فضل‌الرحمان به عنوان مسلمانی تجددگرا معتقد بود که قرآن را باید بر اساس شرایط و ویژگی‌های دوره جدید تفسیر کرد و بی‌گمان چنین رویکردی مستلزم درکی روشن از روح کلی قرآن و پویایی جامعه پیچیده و چندوجهی امروز است. بنابراین، هر نسل باید روح کلی حاکم بر قرآن را از طریق مطالعه‌ای نو و تلاشی فکری و روحی در عصر خود درک کند. شاید بتوان گفت مهم‌ترین عنصر در هرمنوتیک فضل‌الرحمان مفهوم «اجتهاد» است که بر اساس آن پیام قرآن باید در پرتو شرایط جاری به‌نحوی تفسیر شود که هدف قرآن یعنی ایجاد نظام اخلاقی و برابری اجتماعی را به بهترین شکل برآورده سازد. قابل پیش‌بینی است که این نگاه فضل‌الرحمان با رویکرد بنیادگراها در تقابل بوده و چالش‌هایی پدید آورده باشد. از جمله یکی از چالش‌های فضل‌الرحمان با بنیادگراها بر سر مساله سود بانکی بود. او نهی قرآن را شامل سودهای اندکی که در دوره مدرن رواج دارد نمی‌دانست. او همچنین با دیدگاه گروهی از علما درباره جایگاه زنان مخالفت داشت. مثلاً در موضوع شهادت دو زن به جای یک مرد، معتقد بود که این حکم مربوط به زمانی بوده است که زنان اساساً در امور مالی و اقتصادی شرکت نمی‌کردند، اما در عصر مدرن وضع متفاوت است. اساساً تاکید فضل‌الرحمان بر دیدگاه‌های سنتی اسلامی درباره زنان از موضوعات تکرار شونده در رویکرد تجددگرایانه و اصلاح‌گرایانه فضل‌الرحمان است.

ورود عملی فضل الرحمان به سیاست چگونه بود؟

فضل‌الرحمان در بحث‌های مربوط به حکومت و سیاست و نحوه اداره جامعه بر اساس آموزه‌های دینی هم وارد شده و در این امور نیز اظهارنظر کرده، از جمله اینکه درباره اصلاحات آتاتورک در ترکیه مطالبی نوشته و به دیدگاه‌های اقبال در این مورد توجه نشان داده است. در واقع، دغدغه اقبال و فضل‌الرحمان تشکیل کشوری بر پایه دین اسلام بود که نهایتاً به تأسیس پاکستان انجامید و در این میان، مورد ترکیه برای آنان نمونه‌ای قابل تأمل بود. آنان نسبت به اصلاحات آتاتورک موضعی دوسویه داشتند. از یک‌سو شجاعت و کارهای مثبت انقلابیون را می‌استودند و از دیگرسو شرط برقراری عدالت اجتماعی را کنار گذاشتن دین نمی‌دانستند. در واقع اقبال و فضل‌الرحمان بر پایه اصل برابری انسان‌ها در دین اسلام نگران بودند که مثلاً در هند نیز هندوها بخواهند مسلمانان را طرد کنند. مسلمانان نباید صرفاً به اعتقاد دینی اهمیت بدهند بلکه باید نهادهای حقوقی و اجتماعی هم تأسیس کنند. این دو می‌خواستند اندیشه دینی و حقوقی را اصلاح کنند و روش‌هایی جدید برای تحقق ارزش‌های اخلاقی قرآن فراهم کنند و هر دو اصرار داشتند که حکومت نباید صرفاً بر اساس منافع ملی باشد. بلکه باید به مساله تحقق عدالت اجتماعی در کشور و جهان هم بیندیشد. فضل‌الرحمان همچنین چندین مقاله درباره مفهوم اسلامی دولت، شورا و دموکراسی و موضوعاتی از این قبیل نوشت. بدیهی است که نسخه مطلوب او برای حکومت پاکستان نه نظام کمونیستی بود نه نظام سرمایه‌داری، بلکه او در اندیشه نظامی مبتنی بر ارزش‌های قرآنی بود. او برای آغاز کار دولت اسلامی نظام تک‌حزبی همراه با شورا را بر نظام چندحزبی ترجیح می‌داد و نظام چندحزبی را تنها زمانی مناسب می‌دانست که دولت اسلامی مستحکم شده باشد. در مجموع می‌توان گفت که در منظومه سیاسی او نیز قرآن نقش محوری ایفا می‌کرد و عدالت و اخلاق مبتنی بر قرآن نیز اصول اساسی و تخطی‌ناپذیر آن بودند. اگرچه جزئیات مربوط به نحوه ارتباط دین و سیاست در اندیشه‌های فضل‌الرحمان شایسته‌پژوهشی مستقل است.

فضل‌الرحمان یک «متکلم مدرن» بود؛ چراکه هر متکلم کلاسیک درصدد عرضه یک نظام اعتقادی منسجم برای پیروان یک دین خاص و مرزبانی از باورها و عقاید آنان بوده است و مدرن هم از آن رو که طراحی این نظام را با عنایت به حضور دستاوردهای مدرن و بر اساس مقتضیات جدید انجام داده و در واقع نوعی «کلام جدید» عرضه کرده است.

فضل‌الرحمان اصلاح جوامع اسلامی را در گروی اصلاح آموزش و نظام آموزشی آنها می‌دانست. دغدغه اصلی او ایجاد زمینه‌ای برای بازاندیشی در اسلام بود که از طریق آموزش امکان‌پذیر می‌شد و در این راه از علمایی انتقاد می‌کرد که در برابر تغییرات و تحولات ناشی از مدرنیته مقاومت می‌کردند.

آثار فضل‌الرحمان در بسیاری از مناطق جهان اسلام از کشورهای عربی گرفته تا ترکیه و همچنین مالزی و اندونزی طرفداران زیادی پیدا کرده و به زبان‌های بومی جهان اسلام ترجمه شده است.

پروژه فضل‌الرحمان و عبده و بسیاری دیگر تدوین چارچوبی نظری و تثبیت قوانینی عملی برای مسلمان زیستن در دنیای مدرن بوده است. این پروژه تقریباً در همه کشورهای اسلامی در اواخر قرن نوزدهم و سراسر قرن بیستم در حال انجام بود و به یک کشور یا منطقه خاص محدود نبود.

اقبال لاهوری و فضل‌الرحمان هر دو آرمان تشکیل کشوری بر مبنای آموزه‌های اسلام و نوعی «جمهوری اسلام ی» در سر داشتند و نظریه‌پرداز و ایدئولوگ این جریان محسوب می‌شدند. اجل به اقبال مهلت نداد و تشکیل کشور پاکستان را به چشم خود ندید. اما فضل‌الرحمان چند دهه بعد از تشکیل پاکستان نیز به تکاپوی فکری خود ادامه داد؛ هر چند در اوج نشاط فکری و علمی‌اش با مشکلات و مصائب حضور در کشور پاکستان از نزدیک مواجه شد.

بی‌اعتمادی فضل‌الرحمان نسبت به شعر اقبال دلیل دیگری هم داشت و آن انتقادهای کسانی چون همیلتن گیب و ویلفرد کنتول اسمیت بود که نسبت به فردگرایی رمانتیک در شعر اقبال هشدار می‌دادند و تأثیر مفهوم ابرانسان نیچه بر فکر او را مضر می‌دانستند.

به نظر فضل‌الرحمان، اشکال اساسی در تاریخ اندیشه اسلامی آن است که در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخی ارتباط فلسفه سیاسی اسلامی با اخلاق قرآنی منقطع شده است.

مهم‌ترین عنصر در هرمنوتیک فضل‌الرحمان مفهوم «اجتهاد» است که بر اساس آن پیام قرآن باید در پرتو شرایط جاری به نحوی تفسیر شود که هدف قرآن را به بهترین شکل برآورده سازد.

دغدغه اقبال و فضل‌الرحمان تشکیل کشوری بر پایه دین اسلام بود که نهایتاً به تأسیس پاکستان انجامید و در این میان، مورد ترکیه برای آنان نمونه‌ای قابل تأمل بود. آنان نسبت به اصلاحات آتاتورک موضعی دوسویه داشتند. از یک‌سو شجاعت و کارهای مثبت انقلابیون را می‌ستودند و از دیگر سو شرط برقراری عدالت اجتماعی را کنار گذاشتن دین نمی‌دانستند.