یکی از تفاوتهای این جشن تولد در مکان برگزاری آن است و دیگر اینکه در جشن تولد پنجاه و چهارمین سال کسی حضور داشتم که سی و هفت سال پیش آسمانی شد و در پنجم تیر ماه سال ۶۱ در ۱۷ سالگی در گیلانغرب و در تپه شیاکوه به شهادت رسید.
محل برگزاری مراسم قطعه ۲۶ بهشت زهرا بود که از ساعت ۱۰ صبح جمعه با حضور خانوادههای شهدا و علاقه مندان به این شهید آغاز شد، مراسمی که مدیریت آن را مادر شهید به عهده داشت، شیرزنی که هم حواسش به مزار فرزندش بود و هم به جایگاه مراسم تا پذیرایی از میهمانان به خوبی انجام شود.
مزار شهید با گلهای گلایول و رز، پارچههای رنگارنگ، بادکنکهای قشنگ و یک پارچه سرخ که بر روی آن نوشته شده بود "مسلم جان تولدت مبارک"تزئین شده است.
محمد فراهانی پدر شهید از حال و هوای مراسم به خبرنگار ایرنا گفت که چگونه هر سال در بهشت زهرا مراسم تولد میگیرند. البته این را هم گفت که بعد از شهادت مسلم در منزلشان جشن تولد میگرفتند، ولی بیست و هفت سالی میشود که این مراسم با حضور مردم در بهشت زهرا برگزار میشود؛ و اینکه این مراسم در سطح جهانی هم سر و صدا کرده و فیلم آن در کشورهای کانادا و آلمان و آمریکا هم با استقبال روبرو شده است.
به سراغ مادر شهید رفتم. آرام و قرار نداشت و مراسم را لحظه به لحظه مدیریت میکرد. زن که چه عرض کنم؛ شیر زنی که مدیران باید از او درس برنامهریزی و مدیریت یاد بگیرند. همزمان با خوش آمد گویی به مهمانان و سفارشات لازم به سوالاتم پاسخ میدهد. پیش از اینکه با من حرف بزند به مداح مراسم میگوید شاید این آخرین مراسم تولدی باشد که حضور دارم.
مادر شهید که بیشتر دوست دارد با همین عنوان صدایش کنند، میگوید که چگونه شهیدش به خواب بعضی از افراد آمده و حتی پای برخی از اهل سنت و حتی زرتشتیان و مسیحیان را بر سر مزارش باز کرده است یا اینکه چگونه تا سیستان و بلوچستان رفته و گره از مشکلات برخی افراد باز کرده است.
از دوران تحصیل فرزندش میگوید و اینکه به ندای رهبرش لبیک گفته و با پوشیدن لباس رزم راهی جبهه شده و در سن هفده سالگی به شهادت رسیده است. همزمان با مدیریت مراسم از تأثیر چنین جشنی سخن گفته و می گویدکه اگر بخواهد خاطرات جشن آسمانی ولادت فرزندش را بگوید، به مدیریت برنامه نمیرسد و از من اجازه میخواهد تا در یک فرصت مناسب به سوالاتم پاسخ دهد.
مراسمی بسیار ساده است؛ مردمی و بدون حضور سخنران. برنامهای با اجرای چند سرود، مداحی، سخنان مادر شهید و در پایان توزیع سه کیک تولد. بر روی یکی تصویری از کودکی شهید، بر روی دیگری عکس نوجوانی و سومین کیک نیز مزین به تصویری از آخرین عکسهای شهید است.
داود خوانساری مجری برنامه شعر نقش بسته بر مزار شهید را میخواند:
متاب ای مه تو بر سنگ مزارم که بنشسته دمی مادر در کنارم،
به سان کودکیهای دل من که شبها بود و مادر در کنارم،
هم اکنون مادر غم پرور من بوَد با حال خسته در کنارم،
چه غم دارم که در دنیا و عقبی عزیزم مادرم باش کنارم.
گروه سرود مرصاد به مناسبت ایام دهه کرامت سرودی از فاطمه معصومه میخوانند و سرودی را هم تقدیم شهدا کردند و در پایان هم گریزی به جانفشانیهای رزمندگان مدافع حرم میکنند که جمعی از آنها در کنار مسلم فراهانی آرمیدهاند.
یکی از این ۱۳ نوجوان زمانی که مشغول خواندن سرود مدافعان حرم بود، هنگام خواندن این سرود که "گفتم به مادرم یه روز، توی نماز هر شبش، واسم دعا کنه، منم بشم فدای زینبش، بشم مدافع حرم منم باید برم، آره برم سرم بره، نمی ذارم که دشمنی به طرف حرم بره، یه روزی هم بیاد نفس آخرم بره" اشک بر گونه اش جاری میشود.
او را شناسایی کردم. امیرعلی ابراهیمیان در حالی که با سایر دوستانش پس از مراسم خود را در مقابل باد کولر کنار مزار شهید فراهانی قرار داده بودند، میگوید: "از اول شعر گریه ام گرفت. " او جشن تولد را یک برنامه عالی دانست که برای سومین بار در آن شرکت میکرد و امسال در قالب گروه سرود آمده است.
مادر شهید فراهانی در جمع حاضران از فرزندش میگوید و به یاد میآورد که مسلم اصرار بر حضور در مناطق جنگی داشته ولی چون پدرش در جبهه بوده، اجازه نمیداد تا پدرش از منطقه برگردد ولی مسلم گفته بود "اگر صبر کنم تا بابا بیاد، شاید جنگ تموم بشه و من نتونم در جبهه حاضر بشم".
مادر از فعالیتهای فرزندش در مسجد میگوید و به یاد میآورد که بالاخره فرزندش چطور توانست رضایتش را برای حضور در عملیات بیت المقدس بگیرد و بعد از پنج ماه به خانه برگشت. مادر شهید از وصیتهای فرزندش میگوید و اینکه سفارش کرده بود اگر با پیکر بی سرش روبرو شد او را چگونه شناسایی کند.
مادر شهید فراهانی که افتخار خادمی حضرت عبدالعظیم را هم دارد این را هم میگوید که سفارش پسرم این بود امام را تنها نگذارید و من از شما میخواهم که رهبر را تنها نگذارید و این وصیت همه شهداست.
به میان میهمانان این مراسم رفتم و نظرشان را از برگزاری چنین جشن متفاوتی جویا شوم. هر کدام حرفی برای گفتن دارند. زهرا اکبری منش که دو دختر نوجوان او را همراهی میکردند، گفت که چهار سال است در این مراسم شرکت میکند و از همسایگان منزل پدر این شهید است. او تفاوت این مراسم را در این می بیند که همانگونه که در مراسم عزاداری شرکت میکنیم، به همان میزان در مراسم شادی نیز شرکت کنیم.
این خانم خانه دار گفت: حاج خانم کار خیلی بزرگی کردند که جوانها را جمع میکنند تا اونها بدونند که این شهید یه روز تولدی هم داشته، همانطور که یه روز شهادت داشته است.
او این مراسم را یک فرهنگ زیبایی برای نوجوانان میداند که آنان اینگونه بهتر میتوانند شهدا را بشناسند.
پدر و مادری جوان به همراه دو کودک شیرخواره خود در این مراسم شرکت کرده بودند که هدیهای کودکانه با کادویی طلایی بر روی سینههای این دو شیرخواره قرار گرفته بود. نظر پدر را پرسیدم. محمد کلانتری ۲۸ ساله که صاحب دو فرزند در یک زمان شده بود، گفت: ارتباط میان نسلهای قدیم و نسلهای جدید در این مراسمها برقرار میشود.
او گفت: مادری که بیش از ۳۸ سال از شهادت پسرش گذشته و این کادوها را در این جشن به کودکان هدیه میدهد، یک رابطه نامرئی میان نسل فرزندش که ۴۰ سال پیش بوده و نسل جدیدی که هیچ آشنایی با دفاع مقدس و جنگ ندارد به وجود میآورد و آنان را با این حال و هوا آشنا میکند و نسل جدید متوجه میشود کسانی که شهید شدند، افرادی مثل خود آنان بوده و این گذر زمان است که میان آنان فاصله انداخته است.
مهری فرهادی مادر این دو کودک نیز گفت: کودکان با حضور در این مراسم شوق و ذوق پیدا میکنند تا اینجا بیایند و به خاطر این مراسم با زندگی شهدا آشنا میشوند. شاید بسیاری از کودکان و نوجوانان تاکنون به بهشت زهرا نیامده باشند ولی وقتی یک بار می آیند و اینگونه برنامهها را میبینند، دوست دارند سالهای بعد هم بیایند.
شاید کسی انتظار نداشت در این مراسم با صبحانه گرم و شربت خنک پذیرایی شود و در پایان مراسم نیز کیک تولد شهید را برای تبرک بخورند ولی شاید بیشتر از همه کودکانی لذت بردند که از دست مادر شهید یک کادوی زیبا و به یادماندنی گرفتند.
جشن تولد شهید فراهانی به پایان رسید و به مادر شهید خدا قوت گفتم که با چنین همتی هر سال به یاد فرزندش، یاد و خاطره شهدا را در دلها زنده میکند و به یاد این جمله حضرت امام افتادم که فرمود: همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.