روزنامه توسعه ایرانی در گزارشی آورد: تلاش برای قصهسازی در چارچوب پرده سینما، از ادبیات شفاهی شروع شد تا درنهایت نخستین رمانسهای جهان در ادبیات داستانی را وارد سینما کرد تا واقعی شدن و جان گرفتن آدمهای قصهها، انسان قرن بیستم را پای پرده بزرگ سینمای صامت بنشاند و پس از آن صدا و تصویر را به جادوی مسحورکننده مدرنیته تبدیل کند. بنابراین ضروری است که به جایگاه ادبیات و کتاب در این هنر قدرتمند در زندگی انسان قرن بیست و یکم بپردازیم و همچنین از تأثیر سینما و تصویر بر روند خوانده شدن کتابها غافل نشویم.
بیشک بررسی تولد نخستین فیلمها و جزئیات روند تأثیرگذاری ادبیات و کتابها در سینما، صفحات بسیاری را میطلبد که میشود و باید کارشناسانه به آن پرداخت. در نتیجه چنین امر مهمی را به نشریات تخصصی فیلم و سینما و وامیگذاریم. اکنون در این مجال کوتاه به موجودیت کتاب در سینما و تأثیر متقابل این دو بر یکدیگر مروری خواهیم کرد تا طرح مسئلهای باشد برای پرداختن به آن توسط نویسندگان حرفهای فیلم و سینما.
ادبیات در تایخ سینمای غرب
نگاهی سرسری به تاریخچه سینما نیز میتواند بر ما روشن کند که فیلمنامههای اولیه جانمایه و حرف چندانی برای گفتن نداشتهاند. زیرا در آغاز خود تصویر میتوانست مخاطبان زیادی را تا ساعتها جلوی پرده صامت سینما میخکوب کند. اما از تاریخی به بعد فیلمها نیاز به قصه گفتن داشتند تا بتوانند جذابیت خود را حفظ کنند. اینگونه بود که اندک اندک ادبیات مغرب زمین بهطور جدی وارد هنر هفتم شد تا کلمهها روی صحنه و پرده سفید جادویی جان یابند و آدمها از درون کتابها بیرون بیایند و جذابیت رمانهای عاشقانه پرماجرا را برای مردم دوچندان کنند. بنابراین ادبیات عاشقانه پیشقراول حضور در سینمای سیاه و سفید شد، اما در واقع ادبیاتی بود که به تقلید از رمانها، در قالب فیلمنامه فقط برای پرده سینما نوشته میشد. اما بالاخره سینمای صدادار و رنگی امکانات لازم برای اقتباس از رمانهای بزرگ را فراهم کرد. در نتیجه فیلمسازان غربی آگاهانه شروع به اقتباس از رمانهای پرفروش و موفقی همچون «بر باد رفته» کردند.
تجربه موفق فیلم «بر باد رفته» که شخصیتهای محبوب رمان را برای خوانندگانش زنده کرده بود، با اقتباس از رمانهای دیگر ادبیات غربی ادامه یافت. بنابراین ورود فیلمهای اقتباسی از ادبیات، جان تازهای به سینما داد و آن را غنا بخشید. روند منطقی داستانهایی که نویسندگان حرفهای مینوشتند، ایرادات ناشی از سرعت در نوشتن فیلمنامهها و حرفهای نبودن فیلمنامهنویسان را از بین برد. پیوند میان ادبیات و سینما، فرخنده پیوندی بود که تا اکنون و امروز ادامه یافته و آثار درخشانی را به سینمای جهان تحویل داده است. پس از آن، علاوه بر فیلمهای سینمایی، انیمشنهای والتدیزنی، پرفروشترین کتاب سالهای اخیر یعنی هری پاتر و حتی سریالهای پربیننده در سطح جهانی همچون «بازی تاج و تخت» حاصل همین پیوند بودند.
پیوند سست ادبیات و سینما در ایران
اما این پیوند در ایران مانند بسیاری از اتفاقات دیگر، پیوند محکم و جانداری نبود و نتوانست پابهپای سینمای غرب و حتی کشورهای آسیای شرقی پیش برود. سینما از بدو ورودش به ایران، با وجود اینکه به سرزمینی با ادبیات غنی هزارساله قدم میگذاشت، کمترین بهره را از ادبیات کهن چه شفاهی و چه مکتوب و حتی ادبیات مدرن ایرانی گرفت و بجز آثار درخشانی چون «گاو» غلامحسین ساعدی و آثار دیگری چون «سنگ صبور» صادق چوبک، «داش آکل» صادق هدایت و «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری و چند اثر دیگر و حتی با وجود اینکه ابراهیم گلستان ادبیات و سینما را در ذات خود همگام با هم پیش میبرد، سینمای ایران چندان روی خوشی به ادبیات نشان نداد.
ادبیات شفاهی، اساطیر دیرپای هند و ایرانی، اساطیر اوستایی، نمایشنامههای عظیم شاهنامه، داستانهای بیبدیل مثنوی مولانا و داستانهای شگفتانگیز سعدی و کلیله و دمنه و آثار ماندگار دیگر شاعران ایرانی، قصههای هزار و یک شب و تاریخ شگفتانگیز و پر نشیبوفراز ایران، مملو از قصههای جذاب و حتی فانتزی است که سینمای ایران نتوانسته از آنها آنطور که باید، استفاده کند تا به سینمای فیلمفارسی و داستانهای آبکی عاشقانه دچار نشود. همچنین ادبیات داستانی دهه ۴۰ که ورود رمان و داستان مدرن را در نثر تجربه میکرد، آثار درخشانی را خلق کرد که سینما و تلویزیون میتوانست گام به گام با آن پیش برود و محتوای سینمای ایران را با پیچیدگی ادبیات شرقی ایرانی جذابیت بخشد.
البته همانطور که گفته شد، اقباسهای ادبی اتفاق افتاد، اما بسیار اندک و ناچیز بودند و در انبوه فیلمفارسیها گم شدند. اکنون حتی آن میزان اندک نیز به فراموشی سپرده شده و فیلمها به طنزهای سطحی و ایدههای نخنمای خانوادگی در فضاهایی خوش آب و رنگ تقلیل پیدا کرده است.
تأثر متقابل ادبیات و سینما روی یکدیگر
اما مسئله مهم درباره اهمیت فیلمهای اقتباسی از رمانها، این است که براساس نظرسنجیها، لذت بردن از خواندن کتاب و دریافت جان داستان در کتاب برای خواننده حرفهای بیشتر است تا فیلمی که از آن اقتباس شده است، اما به هر حال ساخت فیلم از یک کتاب، در معرفی و شناساندن آن کتاب تأثیرگذار است و میزان فروش کتاب را تغییر میدهد. یعنی سینما نهتنها با اقتباس از ادبیات، آن را کنار نزده است، بلکه کمک کرده که کنجکاوی مخاطبان فیلم برای خواندن کتاب مورد اقتباس تحریک شود و در نتیجه به بقای آن یاری رساند. اما گویا همچنان تأثیر ادبیات بر سینما هنوز برای فیلمسازان ایرانی اثبات نشده است و با آن مأنوس نیستند.
بنابراین کتابها یا در کتابخانههایشان گوشهنشین میشوند یا آنها تنها به توان فیلمنامهنویسی خود متکی هستند. این در حالی است که سینمای غرب از داستانهای هزار و یک شب تا اساطیر ایرانی و حتی شاهنامه را مبنای بخشی از فیلمسازی خود قرار داده است. از این روست که سینمای ایران پایه و بدنه مستحکمی همچون ادبیات ایران ندارد و عدم همکاری نویسنده و فیلمساز شکاف عمیقی بین کتاب و سینمای ایران ایجاد کرده است.
نگاه و کاووشی دقیق در سینمای غرب میتواند درسهای زیادی درباره اهمیت کتاب در سینما برای ما داشته باشد. کما اینکه بهتازگی نوعی تبلیغ کتاب خواندن در فیلمهای سینمایی باب شده است تا به مخاطب خود بیاموزد که قهرمان فیلم، قدرت خود را از دانش و کتاب خواندن به دست آورده است.