تهران - ایرنا:‌دهه ۶۰ دهه ای بود که سینمای ایران توانست که پای خود را به خارج از ایران باز کند. و در این دوره فیلم ها و حرف هایی مطرح شد که سینمای دنیا تا آن زمان از ایران ندیده بود و این گونه ایران را نمی شناخت. خیلی مسائل دیگر هم البته در جوار این موضوع مطرح بود (مسائلی که لزوماً به خود سینما مربوط نبود)؛ اما به هرحال چهره های ایرانی در این زمان مطرح و شناخته شدند.

«خسرو سینایی» یکی از قدیمی ترین کارگردانان دغدغه مند سینمای ایران است که همواره نگاه مستند را حتی در ساخته‌های داستانی خویش دنبال کرده است. سینایی که تحصیل در رشته کارگردانی را در سال‌های ابتدایی پس از جنگ جهانی دوم در وین آموخته، فارغ‌التحصیل کارگردانی و فیلم‌نامه‌نویسی از آکادمی هنرهای نمایشی و رشته تئوری موسیقی از کنسرواتوار وین است.

نام وی که لوح زرین بهترین کارگردانی در دومین دوره جشنواره فیلم فجر، برای فیلم «هیولای درون» (تولید ۱۳۶۲) را در کارنامه دارد، در دهه ۷۰ و به واسطه ساخت فیلم «عروس آتش» و دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای این فیلم در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر، بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد.

در دهه ۸۰ سینایی بار دیگر مورد توجه رسانه‌های داخلی و خارجی قرار گرفت و دلیل آن هم ساخت فیلم «مرثیه گمشده» بود. مرثیه گمشده حاصل مطالعات اسنادی و مستند سینایی در رابطه با مهاجرت لهستانی‌ها به ایران، در طی سال‌های جنگ جهانی دوم (سال‌های ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲) است. سینایی برای ساخت این فیلم از عکس‌های باقی مانده از جنگ جهانی دوم و همچنین خاطرات شفاهی آدم‌هایی که از این دوره خاطراتی را به یاد داشته اند، بهره برده است. سینایی برای این فیلم، نشان افتخار «صلیب لیاقت» از رئیس‌جمهور وقت لهستان دریافت کرد.

آنچه در ادامه می‌آید گفت وگوی پژوهشگر ایرنا با این کارگردان است.

سینایی در ابتدا و ضمن اشاره به این نکته که وضعیت سینمای امروز به رغم نارسایی‌ها، نقاط قوت قابل توجهی دارد، گفت: با فضای کلی سینما کاری ندارم اما در سینماگران نسل جوان ما هستند کسانی که بسیار با استعداد و خوب هستند. اوضاع خیلی بد نیست چرا که تک جوان‌های بسیار بااستعدادی داریم که با همه مشکلات کار می‌کنند؛ زمانی که ما شروع کردیم دلمان می‌خواست به همین جاهایی برسیم که این نسل جدید رسیده اند.

«مساله ساخت یک طرف است و مساله ارائه درست، یک طرف دیگر. اینکه جوان‌ها امروز مجبور باشند خودشان بصورت انفرادی کارهایشان را بردارند، به این طرف و آن طرف ببرند، ارتباط برقرار کنند و نشان دهند یک حرف است، و اینکه یک سیستم پشت آنها باشد حرف دیگری است. سینمای ما از زمانی که من یادم است (یعنی از بیش از ۵۰ سال پیش) کش و قوس‌های مختلفی داشته است، اما سینما کاری جمعی است و سیستم می‌خواهد. سیستم پیش تولید، تولید و ساخت و سیستم پس از تولید باید وجود داشته باشند. وقتی این سیستم‌ها تکلیفشان مشخص نیست (در این سینما وقتی اتفاقی می‌افتد و کار برجسته ای شناخته و معرفی می‌شود به فرد مربوط است و اینکه آن فرد چقدر می‌تواند ارتباطاتش را شکل دهد) بسیاری از کارهای خوب ناشناخته می ماند».

وی افزود: سینما همه جای دنیا یک بعد فرهنگی دارد و یک بعد تجاری. برای سینمایی که بعد فرهنگی دارد باید یک حدی گذاشت؛ یعنی اگر ۹۵ درصد به تجارت فکر می‌شود، ۵ درصد هم به این بعد دیگر فکر شود؛ یعنی این گونه نباشد که بچه‌های فیلمساز مجبور باشند که اگر فیلمی ساختند، خودشان به صورت انفرادی آن را این طرف و آن طرف ببرند، چون پشتوانه ندارند.

سینما همه جای دنیا یک بعد فرهنگی دارد و یک بعد تجاری. برای سینمایی که بعد فرهنگی دارد باید یک حدی گذاشت؛ یعنی اگر ۹۵ درصد به تجارت فکر می‌شود، ۵ درصد هم به این بعد دیگر فکر شود؛ یعنی این گونه نباشد که بچه‌های فیلمساز مجبور باشند که اگر فیلمی ساختند، خودشان به صورت انفرادی آن را این طرف و آن طرف ببرند، چون پشتوانه ندارند.

دهه کشف سینمای ایران

سینایی در پاسخ به این سوال که آیا خلاقیت‌های فردی افراد در دهه ۶۰ عامل برجسته شدن این دهه است، تصریح کرد: بله آن دوره بعضی‌ها (کسانی که قدرت مدیریت داشتند) بلد بودند که ارتباط را با خارج از ایران) حفظ کنند. بعد از اینکه در خارج از ایران مطرح شدند، دیگر نمی‌شد جلوی این رشد را گرفت؛ ولی در بسیاری از موارد که این ارتباط نبوده، به کار لطمه می زده است. این طرف (در ایران) ماجرا بسیار به ارتباطات ربط داشته و به آن مرتبط بوده است. مساله این است که همواره این ارتباطات به صورت فردی بوده و فکر می‌کنم بهتر می‌تواند این باشد که در خود سیستم هم ارتباطاتی باشد که بتوان این کارها را انجام داد.

«سینمای ایران در دهه ۶۰ در حال کشف شدن بود و برخی در این دوره کشف شدند. بعد از آن فستیوال‌های دنیا و این گونه رخدادهای فرهنگی بود (که اینها همیشه منتظر حرف‌ها و چهره‌هایی تازه هستند که حرف‌ها و چهره‌ها باید به صورتی درست به اینها معرفی شوند) و فرصت‌هایی برای مطرح شدن ایجاد شد، این جایی است که بعضاً در دوره معاصر در آن لنگ می زنیم».

سینایی خاطر نشان کرد: دهه ۶۰ دهه‌ای بود که سینمای ایران توانست که پای خود را به خارج از ایران باز کند. و در این دوره فیلم‌ها و حرف‌هایی مطرح شد که سینمای دنیا تا آن زمان از ایران ندیده بود و این گونه ایران را نمی‌شناخت. خیلی مسائل دیگر هم البته در جوار این موضوع مطرح بود (مسائلی که لزوماً به خود سینما مربوط نبود)؛ اما به هرحال چهره‌های ایرانی در این زمان مطرح و شناخته شدند و برخی توانستند در خارج از ایران ارتباط‌هایی را برقرار کنند. بعد از آن دنیا منتظر چیزهای جدید از ایران است؛ چنانچه همیشه بوده و امروز می‌بینیم که فیلم‌ها از آفریقا، از آمریکای جنوبی و از شرق دور مطرح می‌شوند چرا که حرف‌های تازه دارند و دنیا همیشه دنبال چهره‌ها و حرف‌های جدید است.

وجود سیستم، نیاز برجسته سینمای ایران

این کارگردان پیشکسوت در پاسخ به این سوال که آیا برای دنیا تکراری شده ایم، بیان داشت: نمی‌خواهم بگویم تکراری شده ایم، می‌خواهم بگویم طراوت اولیه مان را از دست داده ایم.

«راهکار من برای برون رفت از وضعیت به فیلمسازان جوان این است که اتفاقاً به این فستیوال‌ها زیاد فکر نکنند. به ساختن یک سیستم باید فکر کرد که آن سیستم یک زیربنایی بسازد که سینمای ایران با یک نفر بالا نرود، که با افول آن فرد بیفتد. شما می‌توانید بگویید یک فیلم هالیوود مبتذل است اما نمی‌توانید بگویید کل فیلم‌های هالیوود مبتذل است چون آنجا یک سیستم وجود دارد که همچنان که برای بازار فیلم می‌سازد، برای کیفیت فرهنگی و هنری هم فیلم می‌سازد به ساختن یک سیستم باید فکر کرد که آن سیستم یک زیربنایی بسازد که سینمای ایران با یک نفر بالا نرود، که با افول آن فرد بیفتد. شما می‌توانید بگویید یک فیلم هالیوود مبتذل است، اما نمی‌توانید بگویید کل فیلم‌های هالیوود مبتذل است چون آنجا یک سیستم وجود دارد که همچنان که برای بازار فیلم می‌سازد، برای کیفیت فرهنگی و هنری هم فیلم می سازد».

سینایی افزود: فیلم آخر من «جزیره رنگین» مطلقاً ورشکسته شد. نگاه من در این فیلم این بود که می‌گفتم ما با خرج بسیار کمتر و با بهره گیری از استعدادهای محلی و داستان‌های بومی و نهایتاً با یکی دو چهره شناخته شده (که روی فروش فیلم هم بشود حساب کرد) می‌توانیم در نقاط مختلف ایران فیلم بسازیم؛ اگرچه چنین فیلمی فروش آنچنانی ندارد ولی هزینه تولیدش هم به همان نسبت کمتر خواهد بود. آنقدر جوان نیستم که به خودم دروغ بگویم، این فیلم بدون اینکه من یا کسی پشت پرده آن باشد، از طرف فارابی به جشنواره ونکوور فرستاده شد، بلیت‌های این فیلم دو شب تمام شد. (sold out) و وقتی که رای گیری میانگین از بینندگان شد از ۵ که بالاترین نمره بود ۳.۹۲ گرفت. این یعنی برای مخاطبان خیلی خوب بود؛ فیلم از آنجا به لهستان رفت. در لهستان از همه دنیا برای یک سمینار آمده بودند و رئیس سمینار یک سانس را به این فیلم اختصاص داد. عکس العمل بسیار مثبت بود. اولین حرف این بود که ما چطور می‌توانیم به ایران و هرمز برویم؟ ضمن اینکه مطرح شد که راه مستند داستانی که شما رفته اید، تازه امروز در اروپا در حال رواج یافتن است.

«اما در ایران اتفاقی که برای این فیلم (جزیره رنگین) افتاد این بود که در شرایطی که فیلم‌های روی پرده داشتند ۱۵ میلیارد و ۱۷ میلیارد می‌فروختند، فیلم خودم را به هنر و تجربه دادم. فیلم حدود ۵ ماه هم دستشان بود. در نهایت ۴میلیون و سیصدهزار تومان به این فیلم دادند که نصف آن برای فارابی بود و من خجالت می‌کشیدم بابت پرداخت این مبلغ به فارابی».

کارگردان فیلم‌های «مرثیه گمشده»، «یار در خانه»، «عروس آتش» و «گفت وگو با سایه» افزود: من چطور می‌توانم این برنامه را با این وضعیت کار ادامه دهم؟ من برای این فیلم به سازمان محیط زیست، سازمان گردشگری، امور زنان (خانم مولاوردی) مراجعه کردم و گفتم این فیلم یک فیلم متفاوت است؛ کمک کنید که بتوانیم با این سیاق کار کنیم و فیلم بسازیم و نه به این شیوه‌ای که باب شده و این خرج‌های بی منطق و زیاد که بعضاً بازنمی گردد؛ اما هیچکس هیچ کاری نکرد. در نهایت من از یکی از مسوولین که دولتی نبود ولی رئیس یکی از اصناف بود پرسیدم این فیلم را چطور اکران کردید که خروجی آن ۴ میلیون شد، گفت فیلمِ بفروش بساز تا خوب اکران شود.

«اینجاست که من می گویم که در شرایطی که ۱۵ میلیارد برای گیشه مقبول است من می گویم ۱۰۰ میلیون منطقی است، آن هم با عکس العملی که در یک فضای بی طرف در خارج از ایران دیدم. ولی ۴ میلیون بازگشت سرمایه من است. من اصلاً با سینمای تجاری مشکلی ندارم ولی معتقدم که سینمای تجاری جای خودش را دارد و سینمای فرهنگی هم جای خود را».