پروازی در دومین نشست از سلسله نشستهای تربیتی با موضوع بدفهمیها از تربیت دینی در سالن اجتماعات کانون توحید با بیان مطالب بالا افزود: همچنان که مثلاً طرح بخشهایی از نهج البلاغه در فضای امروز جامعه از فرط مهجور بودن، میتواند موجب به همریختگی شود. اصرار بر فهم دین از منابع دست دوم باعث شده ما مسلمانانی اسمی و نه وصفی باشیم.
سه دوره در تاریخ هزاروچهارصدساله
وی ادامه داد: از نظر من تاریخ هزاروچهارصدساله دین اسلام به سه بخش و دوره قابل تقسیم بندی است؛ یک بخش بیستوسهساله و یک بخش دویستوپنجاهساله و یک دوره هزاروصدساله. دوره بیستوسه ساله هم به دو دوره مدنی و مکی تقسیم میشود. دوره مکی دوره عرضه ارزشهای درجه اول و پایه؛ از جمله عقاید و جهان بینیهاست. دوره مدنی دوره عرضه ارزشهای درجه سوم؛ از جمله فقه و مباحث سیاسی و حکومتی است، هم در مکه و هم در مدینه، عرضه ارزشهای درجه دو یعنی اخلاق مطرح میشود. تلاشهای روشنگرانه امروز درصدد بُردن ارزشهای درجه دو به ارزشهای درجه یک است. یعنی بُردن اخلاق به جایگاه ارزشهای درجه اول. اما اتفاقی که افتاده است رفتن ارزشهای درجه سه یعنی فقه، به ارزشهای درجه اول است.
وی ادامه داد: سوال مطرح این است که آیا دین در ۲۳ سال اول کامل شد؟ اگر کامل شد در عصر ائمه چه اتفاقی میافتد؟ اگر کامل نشد ختم نبوت چه معنایی دارد؟ برای همین بحث ختم نبوت لازم است پیامبر کشته و در جنگ شهید نشود. چون هستند کسانی که بگویند که اگر پیغمبر شهید نشده بود دین ادامه مییافت. خاتم الانبیا باید دینش ابتدا کامل شود و به مرگ طبیعی از دنیا برود تا ادعای کامل شدن منطقی بنماید. در حالی که در فضای بین ما شیعیان مشاهده کردهاید در دورههای اخیر چقدر تلاش میشود، گفته شود پیامبر مسموم شد یا کشته شد.
تسنن و تشیع بعد از پیامبر به چه معنا بود
پروازی اضافه کرد: مردم پس از پیامبر (ص) به دو گروه تقسیم شدند؛ عدهای اهل سنت شدند و عدهای شیعه. البته تسنن و تشیع نه به معنای امروزی آن. بلکه به معنای اختلاف نظری و علمی. هم چنان که کثیری از اهل سنتِ آن زمان در عصر امام صادق (ع) در کلاس درس ایشان شرکت میکردند و همچنانکه بسیاری از اهل سنت در تاریخ اسلام به دست حکام سنی کشته شدهاند. اختلافهای امروز بین شیعه و سنی را حکام سیاسی برجسته کردهاند، وگرنه اختلافات علمی قابل کنار آمدن و همزیستی بودهاند.
ما به عنوان شیعه اعتقاد داریم عدهای انسان صادق و درستکار پس از پیامبر هستند که وظیفه شأن شرح و تفسیر دین ارسال شده است و کاری بیش از این ندارند. امامت وابسته به پذیرش رسالت است امام دین را شرح و بسط میدهد نه اینکه چیز تازه ای به دین اضافه کند.
وی خاطرنشان کرد: این شرح و بسط را باید در کجا دید؟ در کاغذهای روایت یا در آن تاریخ دویستوپنجاه ساله؟ معتقدم باید هر دو را دید. اما یک مسیر روایت است و یکی درایت. درایت راه کشف درست و غلط این روایتهای انبوه است. بعضاً بین امام صادق (ع) و آخرین راوی یک سلسله سند ۲۰۰ سال فاصله است. راوی که صرفاً مفهوم را منتقل کرده است. پرسشهای مطرح این است که آیا او روایت را درست فهمیده بوده است؟ بین درایت و روایت تمایز است. در اینجاست که پای عقل به میان میآید. چیزی که از عرصه بیرون رفت. بعد از گذراندن هفت رکن بررسی روایت و اثبات انتساب آن روایت به امام، تازه ابتدای کار است و باید معلوم کنیم دلالت الفاظ آن روایت چیست؟
ما در تربیتهای خانوادگی، شخصی و اجتماعی خود از آموزهها و رفتارهای منقول اخلاقی و قطعی ائمه غافل شدهایم.
پروازی ضمن شرح دوره سوم تقسیم بندی تاریخی خود افزود: در هزاروصد سال سوم افراد عالمی بودند که دین ارسال شده در ۲۳ سال را شرح و بسط دادهاند. این عالمان غیر معصوم میتوانستند اشتباه کنند؟ بله. آیا ممکن است
دین را اشتباه فهمیده باشند؟ بله. این فهم اشتباه می توانسته مبنای تربیت ما باشد؟ بله. آیا در اجتماع ما این تربیت یافتگان از فهم اشتباه حاضرند؟ بله. پس ما چه میتوانیم بکنیم؟
این استاد حوزه در پاسخ به این تأمل گفت: در قبال این وضعیت سه موضع قابل تصور است؛ اول اسکات، دوم اسقاط و سوم اصلاح. اسکات توسعه بدی است. در اسقاط معلوم نیست ما به کجا پرت میشویم. اصلاح راه مورد تأیید است و شاید برای ۵۰ سال دیگر کارساز باشد.
پروازی افزود: دینداری اگر متکی و وابسته به ۲۳ سال اولیه باشد، عناصر سازنده خوبی در آن یافت میشود. در آن دوران دو رکن وجود دارد،؛یکی وحی الهی و دیگر عقل الهی. اما اتفاقی جای وحی الهی را روایت گرفت و جای عقل را تقلید. امروزه هر دو رکن به هم ریخته است؛ اگر این معضل را حل کنیم بسیاری مشکلات ما حل خواهد شد.
اماممحوری و توسل
پروازی در بیان نکته دوم از موارد بدفهمی در تربیت دینی گفت: بین ما شیعیان به جای خدامحوری، امامبنیانی اتفاق افتاده است. از طریق خدا، پیغمبر را میشناسیم. از طریق پیغمبر امام را. امروز دینداری و خداشناسی ما در مسیری بالعکس از طریق امام میخواهد باشد. چیزی که مورد تأیید نیست. امام صادق (ع) میفرماید: اللهم عرفنی نفسک، و انک لم تُعرفنی نفسک، لم اعرف نبیک. اللهم عرفنی رسولک و ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک. اللهم عرفنی حجتک و ان لم تعرفنی حجتک ضَللتُ عن دینی. در حالی که ما به عکس این دعا، از این سمت به آن سمت رفتهایم. خداشناسی این مسیر، خداشناسی دینی خواهد بود و نه خداشناسی عقلی؛ که آسیبپذیری بسیار دارد. البته اگر اما م صادقِ مصدق باشد و ما از طریق او خدا را بشناسیم مطلوب است. اما بحث این است الان از حضور امام محرومیم و از طریق روایتهای ظنی الصدور (با شک) باید خدا را بشناسیم. چیزی که گاهی در مورد آن حرف داریم. در حالیکه اولویت برای ما دریافتهای عقلی است که اگر روایت را تأیید کرد میتوانیم آن را تأیید کنیم وگرنه باید آن را کنار بگذاریم. روایت برای احکام است، نه برای باورهای اعتقادی. این موارد دو مدل دین شناسی است که اختلافات جوهری با هم دارند.
پروازی ضمن شرح مورد سوم بدفهمی گفت: اگر تکیهگاه خدا باشد، توکل تکیه گاه اصلی خواهد بود. اما در امام محوری توسل حرف اصلی است. نمیخواهم توسل را رد کنم. در قرآن به استناد آیه یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة به لزوم وسیله اشاره شده است. اما سخن من این است که ما باید رتبه بندی کنیم. شخصی ممکن است توسل محور باشد و توکل را نفی کند، اما توکل محور ممکن نیست توسل را نفی کند. در توکل تکیه ما به خدای غنی بالذات است، اما در توسّل تکیه به امامان بالعرض و در پناه خدا است. امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه فریاد میزند که اگر تو نباشی من عدم و هیچم. در حالی که ما توسلمان از توکلمان قویتر شده است.
تاکید منابع اولیه روی انتظار؛ نه ظهور
پروازی در بیان نکته چهارم از موارد خود گفت: ما شیعیان معتقد به امام زمانیم. منظورم از امام زمان (ع) حضرت مهدی (عج) و نه مصلح است. سه دین یهودیت، اسلام و مسیحیت با تمام فِرَق خود، هیچکدام منکر مصلح نیستند. هر کدام مدعیاند او خواهد آمد و اختلاف در اسم است. در این زمینه هم ما بدفهمی در تربیت دینی داریم. در منابع اولیه روی انتظار تکیه میشود، در حالی که منابع ثانویه روی بحث ظهور تکیه دارد؛ که ما را به بدیهایی کشانده است. کسانی که تابلو شأن ظهور است دنبال نشانهها در بیرون از خود هستند. اما در بحث انتظار، خود اصلاح منتظر مطرح است. دنبال نشانههای ظهور رفتن موجب غفلت از خود است. نشانههای ظهور که به اصلاح من ربطی ندارد. همچنین که انطباق روایت با نشانههای بیرونی کار هر کسی نیست.
وی ادامه داد: ظهور نیازمند یک مثلث است، دو ضلع اش از مدتها پیشتر وجود داشته است. اما ضلع سوم که پذیرش حدود ۶ میلیارد انسان است هنوز وجود ندارد. روایات مقبول هم میگوید او مصلح است و نه منتقم. اون مصلح است و نه منجی. منابع اولیه میگوید ظهور امام زمان (عج) در زمانی است که زمین پر از جور و ظلم است. بشری که کمترین مقدار ظلم را در یک توسعه یافتگی انسانی ادراک میکند و نسبت به آن حساس است. ما هنوز آماده پذیرش این وضعیت نیستیم. عالمان دینی کسانی هستند که جلوی امام زمان میایستند و او را متهم به آوردن دینی جدید میکند. این اتعام از سوی غیر عالمان دینی نیست. برای ظهور این مثلث باید درست شود. فرق بین انتظار گرایان و ظهور گرایان اینجاست.
جابجایی ارزشهای درجه یک و دو
پروازی در بیان نکته پنجم گفت: مورد دیگر جابهجایی ارزشهای درجه یک و دو بسته است. امام صادق (ع) حدیثی دارد با این مضمون که لاتَنْظُروُا الی طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سجودِهِ، فَاِنَّ ذلِکَ شَئءٌ قَدِ اعْتادَهُ وَ لَو تَرَکَهُ استَوحَشَ لِذلِکَ ولکِنَ انْظُرُوا الی صدقِ حدیثهِ وَ اَداءِ اَمانَتهِ (سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۸) به طول رکوع و سجود شخص نگاه نکنید، زیرا به آن عادت کرده و اگر ترکش کند، وحشت زده میشود. لیکن به راستگویی و اما نتداری او توجه کنید. کسی که صادق است نمازش را هم اصلاح خواهد کرد اما یک نمازخوانِ صرف لزوماً صادق نخواهد شد. یک پدر نسبت به فرزند، یک حاکم نسبت به مردمش و یک رئیس نسبت به مرئوسش، با بازی و اشتغال صرف به ظواهر به نابودی باورهای معتمدین خود دست میزند.
ارزشهایی؛ نظیر اینکه خدا وجود دارد یا خیر، ارزشهای درجه یک، ارزشهای اخلاقی ارزشهای درجه دو و فقه ارزشهای درجه سه هستند. بنی امیه این نظام را به هم ریخت، بنی عباس هم درجه سه ها (یعنی فقه) را درجه یک کرد. در صفویه هم همین اتفاق افتاد. امروزه هم متأسفانه و به ناچار دیده میشود بار ارزشی بسته به ظاهر است و نه چیز دیگر. در حالی که به عنوان مثال امر به معروف و نهی از منکر در جایی که فرد نداند امر خوب است یا بد، ساقط است. امر و نهی برای او تعریف نشده است که مصداق تحقق این وظیفه باشد.
پروازی در بخش پایانی سخنان خود و در ذکر موارد دیگر به صورت تیتروار گفت: مورد دیگر بدفهمی، نسبت رحمت و غضب الهی است. خداوند رحمت است، ولی برای ما معمولاً غضب در مرتبه اولویت است. نکته دیگر اینکه زن در قاموس دین مخلوق درجه دو نیست و خدای متعال در ۵ آیه از قرآن این انگاره فرهنگی را اشتباه و غلط میشمارد. مورد دیگر اینکه سه گونه نگاه دینی داریم؛ نگاه بنی هاشمی، نگاه بنی امیه و نگاه بنی عباسی. فراموشی خصلتهای ذاتی و تأکید بر خصایص عرضی و نیز لزوم دانش، پالایش و سازش در برقراری ارتباط صمیمانه با خداوند از دیگر موارد قابل ذکر این حوزه است.