رمان آنتورپ نوشته روبرتو بولانیو، رمانی است کوتاه و قطعهقطعه با نثری شاعرانه که موضوعات متعددی مثل قتل، جنایت، شعر و عشق را درهممیآمیزد. آنطور که بولانیو خود گفته، این تنها رمانی است که از نوشتنش شرمنده نیست و در مقابل برخی منتقدان نیز آن را «بیگبنگِ جهانِ داستانیِ» وی برمیشمارد.
در این رمان قتلی بیرون از یک اردوگاه اتفاق افتاده و نگهبان شب که احتمالاً راوی یا خود بولانیو است، مظنون به قتل است و در گریز از فصلی به فصل دیگر، مدام خواننده را دنبال خود میکشاند. به باور منتقدان این داستان شبیه تکهتکههای خاطرات یا تصاویر سینمایی است که فریم به فریم از جلوی چشم خواننده عبور میکند.
در بخشی از رمان می خوانیم: «خریت است که آدم در وجود هر دختری که رد میشود شاهزادهخانمی مفتون ببیند. خیال کردی کی هستی، یه شاعر دورهگرد؟ نوجوان لاغر از روی تحسین سوت زد. ما لبه مخزن آب بودیم و آسمان آبی آبی بود. میشد چند ماهیگیر را از دور دید و دود دودکشها میرفت بر فراز درختها. پیرمرد با لبهایی که به سختی تکان میخورد، گفت جنگل سبز، برای ساحرههای آتشین... به فاصله پنج یارد از من، قزلآلایی جهید. سیگارم را خاموش کردم و چشمهایم را بستم. کلوزآپ دختری مکزیکی در حال مطالعه. بلوند است، با بینی کشیده و لبهای باریک. سری بالا میکند، رو به دوربین میچرخد و لبخند میزند.»
روبرتو بولانیو (۲۰۰۳-۱۹۵۳) شاعر و نویسنده شیلیایی است که در جهان ادبیات به عنوان نویسندهای شناخته میشود که توانست به ادبیات آمریکای لاتین کمک کند تا از سایه تقلیدهای بیپایه از رئالیسم جادویی رها شود و بار دیگر به تثبیت ادبیات تجربهگرایان جهانوطنی همچون بورخس و کورتاسار روی آورد.
رمان «آنت ورپ» بهگفته خود بولانیو محصول خشم و خشونت است. او میگوید خشم و خشونت خستهکنندهاند و او تمام روز خسته بوده است. در همه طول نوشتن این کتاب، روزها مینوشته و شبها میخوانده و چندین برابر آنچه که در نهایت بهعنوان نسخهی نهایی آماده کرده، پیشنویس داشته. خودش میگوید این کتاب را برای ارواح نوشته. بیخود نیست که برچسب «آنارشی محض» روی این کتاب خورده است. برچسبی که خود و دوستانش روی کتاب زدهاند و سخت دربارهاش کار میکند.
این کتاب با ترجمه محمد حیاتی، در ۱۲۰ صفحه و ۱۱۰۰ نسخه توسط نشر نیماژ منتشر شده است.