به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، سرکوب پوسترها و تبلیغات خوبی دارد، فضایی که وسوسه دیدن داستان و کنجکاوی از بابت فیلم را برمی انگیزد. بهره گیری از بازیگران زن برجسته سینمای ایران به اضافه سوژه جالبی که انتخاب کرده («والد بد سرپرستی» که اگرچه نیست اما تاثیر بودنش در گذشته به قدر کافی آسیب رسانده) است، پتانسیل های جذب مخاطب را آنقدر داشته است تا در زمانی 10 روزه (از 2 مرداد) به فروشی حدود 350 میلیون برسد.
گوران را بیشتر به عنوان یک کارگردان تئاتر، نویسنده و طراح صحنه می شناسند؛ کاری که سابقه ای طولانی و با کیفیت در آن داشته و تجربه کسب سه بار درخشش در جشنواره بین المللی تئاتر فجر را در کارنامه دارد؛ جایزه بهترین کارگردانی و بهترین طراحی صحنه و لباس هر دو برای نمایش «یرما» در سال 1387، و جایزه بهترین نمایشنامه و طراحی صحنه برای نمایش «ابرهای پشت حنجره» در سال 1389.
بر این اساس سرکوب نقاط قوت برجسته ای دارد چنانچه ترکیب و چیدمان یا اصطلاحا میزانسن این فیلم جذاب و خوشایند است و توانایی جذب مخاطب را دارد؛ اجرایی که موفقیت آن مدیون تبحر کارگردان در صحنه نمایش است.
پرویز (پدر خانواده) که ظاهراً پیش از این نماینده مجلس بوده، مردی است خشن که به دلیل شغل و اعتقاداتش (که معلوم نیست کدام متاثر از دیگری است) سختگیری های متعددی را نسبت به خانواده اش داشته است. سختگیری هایی که به هریک از اعضای خانواده به نوعی ضربه زده است. پسر خانواده که ظاهرا جرم سیاسی داشته و به خارج رفته بوده با تماس های مکرر پرویز راضی می شود که به ایران برگردد که در این برگشت البته زندانی و دو سال بعد در زندان خودکشی می کند، از طرف دیگر سه دختر خانواده پریسا (الهام کردا)، پریا (سارا بهرامی) و پروانه (پردیس احمدیه) دارد که هر سه دلزده و خشمگین از بابت رفتارهای پدر هستند و خانه را ترک کرده و هریک به شکلی زندگی می کنند (پریسا زنی جاافتاده، صاحب یک فرزند و مطلقه است. پریا دختری جوان و حدوداً 30 ساله است که با یک مرد متأهل وارد رابطه شده و پروانه دختری در عنفوان جوانی، علاقهمند به نقاشی و در سودای مهاجرت به ارمنستان است). آنان تقریبا از شرایط بیماری و آلزایمر مادر بی خبرند و فیلم از جایی شروع می شود که هر سه بر اثر یک اتفاق ( پرویز چند روز است که خانه را ترک کرده و ملیحه همسر جدیدش با بازی باران کوثری به یکی از خواهرها زنگ میزند تا بیاید و سراغ پدرش را بگیرد) به خانه می آیند و از شرایط او با خبر می شوند.
فیلم های آپارتمانی
سرکوب را می توان نمونه ایده آل آنچه منتقدان فیلم های آپارتمانی می نامند، قلمداد کرد؛ فیلمی که سراسر در یک خانه و فضای بسته رخ می دهد و کاملا پتانسیل اجرا، روی صحنه تئاتر را دارد.
یکی از مهمترین ایرادات فیلم سرکوب، همان فضای ابهام و تعلیقی است که عمدتا فیلم های معاصر ما از آن برخوردارند؛ چنانچه «نوید پورمحمدرضا» مترجم و روزنامهنگار سینما، فیلم های پس از دهه 80 در سینمای ایران را فیلم هایی به سبک «اصغر فرهادی» می داند؛ یعنی فیلم هایی که در یک تقلید عمده یا جزئی، به بازنمایی فضای اصغر فرهادی در ساخته های خود می پردازند. فضایی که در ساده ترین تعریف گنگ است و پرابهام اما بی جواب.
در واقع ضعف اصلی این گونه سبک ها را نه صرف تقلید از فرهادی که باید برداشت غلط از کار فرهادی دانست، بدین معنا که هرچقدر شخص اصغر فرهادی در این شیوه و در طول کارهایش پخته شده و توانسته است تا از طریق نشانه و ابهام حرفش را بزند و داستانش را با ابهام به یک سرانجام برساند، عمده فیلم هایی از این دست، سبک فرهادی را به سان پوششی برای ضعف هایشان به کار گرفته اند. در این معنا ابهام در سینمای فرهادی پخته شده و حاصل تفکر و فیلمنامه ای قوی است، در صورتی که در بسیاری از این تقلیدات می بینیم که ابهام را به کار می گیرند تا با تلاشی اندک و بدون هدف، صرفا عنصر جذابیت را به ساخته هایشان اضافه کنند. جذابیتی که البته هرگز رخ نداده و فیلم را به اثری گیج کننده و مبهم برای بیننده بدل می سازد.
نمای پایانی فیلم و بارانی که روی آدم ها و خانه می بارد، مخاطب را به یاد فیلم «مسخره باز» ساخته «همایون غنی زاده می اندازد. استعاره ای که به دلیل شکل روایت مسخره باز، از ابتدا نه تنها بی ربط نبود که برای آن فیلم جذاب به نظر می رسید؛ نکته ای که به دلیل روایت غیرتخیلی سرکوب از ابتدا تصنعی به نظر رسیده و به نظر می رسد سنخیتی با داستان ندارد. (البته منتقدان این شباهت را بی دلیل ندانسته و در این راستا کار اول بودن هردو کارگردان –غنی زاده و گوران-، تئاتری بودن آنان و شبهه مند بودن پول های هر دو فیلم را عامل موثری در این شباهت می دانند؛ مساله ای که البته خیلی مرتبط به نظر نمی رسد).
معجون تناقضات
سرکوب مضمون مهم و قابل توجهی دارد؛ سرکوب های یک پدر مستبد و فشارهایی که از بابت سیستم پدرسالاری خشن بر باقی اعضا وارد می شود. مرگ دردناک پسر خانواده، مطلقه بودن دختر اول، ارتباط داشتن دختر دوم با یک مرد متاهل و سبکسری ها و بی خیالی های دختر سوم، همگی نشان از شیوه تربیتی و کاستی های شدید روانی هریک از این فرزندان به دلیل نوع خاص زندگی و احوالات خانواده است. در واقع یکی از مهمترین موضوعاتی که نیاز هست تا به صورت جدی سینما و آثار سینمایی روی آن متمرکز شوند، همین تاثیرات جنس و نوع تربیت خانواده بر روح و روان افراد و بهره گیری از نظرات برجسته جامعه شناختی و روانشناختی برای ارائه راه حل در راستای بهبود آنان است.
در نهایت از نظر منتقدان سرکوب، یک بیانیه نصفه و نیمه از بابت نقدهای مبهم وکلی ای به نظر می رسدکه به سان تیری در تاریکی، ادعای یک سرزنش انتقادی و سیاسی را دارد؛ اما به چه کسی و با چه هدفی مشخص نیست.
«افشین علیار» در نقدی بر فیلم سرکوب نوشته است: سرکوب برای یک فیلمساز اولی تجربه قابل قبولی است، اما گوران اگر در فیلمنامه و روند روایی آن تمرکز بیشتری انجام میداد و از ایجاد حفرههای فیلمنامه جلوگیری میکرد و اگر میتوانست به شکلی ملموس به شغل پدر بپردازد، شکل اثر راضیکنندهتر بود، اما محتوای سرکوب تحت تاثیر ذوقزدگیهایی قرار گرفته که باعث نافرجامی اصل ماجرا و سرکوبی کلیت فیلم شده است. ریتم داستان اگر چه کند است، اما تدوین بهرام دهقانی کمک بزرگی به آن کرده، ولی دو ضعف جدی در ساختار دیده میشود؛ یکم: دوربین سرکشی که التهاب بیش از حدی دارد و چرخشها و حرکات اضافیاش منطق قابل قبولی ندارد. دوم: موسیقی متن که در بیشتر نماها شروع به نواختن میکند که کارکردی ندارد. از نکات مهم فیلم میشود به بازیهای بازیگران اشاره کرد که رضا گوران به دلیل سابقه تئاتریاش توانسته به درستی بازی بگیرد.
«میلاد جلیل زاده» منتقد دیگر نیز بر این عقیده است: فیلم یک ژست نمادین سیاسی گرفته، اما اشارهها بهقدری مینی مال و گنگ هستند که گاهی صدها هزار برداشت جورواجور از آنها امکانپذیر است و به عبارتی، بیمعنی خاصی دلالت نمیکنند. «سرکوب» فیلم فیگور است نه معنا؛ یعنی تا لحظه پایانی کار بدون اینکه وزنه را بلند کند، مرتب فیگور آن را میگیرد. چون در قصه این فیلم اتفاق جدیدی نمیافتد و اتفاقات قبلاً افتادهاند و مخاطب باید در کمین باشد تا برای فهمیدن قضیه ببیند کجا از لابهلای بحثهای چندنفری این خانه، چیزی از دهان کسی میپرد و پرده جدیدی از ماجرا برمیدارد. پایانبندی کار هم به این راحتیها نیست. از اول تعلیقی در کار نبوده که حالا گشوده شود و قصه از ابتدا مقصد خاصی نداشته است که حالا به آن برسد.