بندرعباس- ایرنا- مقدار ۴۰هزار ریال (۴هزارتومان) به بانک کشاورزی بدهکاری دارم، امید است اگر شهید شدم این راه به سپاه یا بنیاد شهید اطلاع دهید تا فکری بکنند.

شهیدغلام‌حسین پرخیده پنجم مهر۱۳۳۲ در روستای رهبران از توابع بخش رودخانه شهرستان رودان به دنیا آمد و تا مقطع ابتدایی نیز تحصیل کرد.

فرزند برزعلی و خانم از همان نوجوانی راه مبارزه با ظلم را در پیش گرفت و از همان بدو ورود به سپاه کار خود را با پاک‌سازی خانه‌های تیمی ضد انقلاب در بندر عباس آغاز کرد، تا این‌که رسالتی جدید را بر دوش خود احساس کرد و راهی لشکر ۴۱ ثارالله در جبهه‌های خوزستان شد.

در عملیات های مختلفی حضور داشت تا اینکه در ادامه عملیات والفجر ۸ در فاو از ناحیه پهلو مورد اثابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش رسید.

شهید غلامحسین پرخیده که خاطرات خود را در سه مقطع زمانی به رشته تحریر در آمده در بخشی از این خاطرات آمده است: «در ساعت ۵ بعداز ظهر روز شنبه مورخه ۲۳/۱/۱۳۶۵ بر اساس ماموریتی که از سوی سپاه پاسداران هرمزگان به من محول شده بود همراه یکی از برادران سپاهی به سوی جبهه روانه شدیم و بعد از۲۴ ساعت طی مسافت به قرارگاه لشکر۴۱ ثار الله رسیدیم و مدت ۲ شب در همان محل ماندیم. روز سه شنبه ما را سازماندهی و سپس تقسیم بندی کردند که در این بین مرا به گردان ۴۲۲ ماموریت دادند.

بعد از آن با فرمانده آن صحبت کردم و ایشان فرماندهی یک دسته از نیروهای رزمی را به من واگذار کردند و مدت دو شبانه روز در خدمت برادران بودم. یک شب دچار اندک کسالتی شدم به دکتر که مراجعه کردم ایشان مقداری دارو برایم تجویز کردند، البته یک نوع کپسول هم به من دادند که اسم دختر صدیقه برروی آن درج شده بود و چون دخترم را خیلی دوست داشتم کپسول‌ها را نخوردم و آنها را جهت یادگاری برای خود نگه داشتم.

از ۳۱ فروردین تا ۴ اردیبهشت ۶۵ در همان جایی که اول مستقر بودیم ماندم و در این مدت یک دوره آموزش‌های متنوع و جالبی را به پایان رساندم.

در ۲۴ اردیبهشت سال ۶۵ یک سری جابه‌جایی در نیروها صورت گرفت، در مدت دو روزی که در مکان جدید بودم خاطرات بسیار زیبائی از نمازهای جماعت که بسیار خوب برگزار می‌شد و از سخنرانی برادران روحانی بالاخص حاج آقا مهدی زاده و حاج آقا صالحی خاطره دارم،  تمامی لحظات اینجا آکنده است از صفا و صمیمیت و عبادت برادران و چه راست می‌گویند که جبهه مدرسه عشق است،عشق به خدا و ائمه معصومین(ع) و حقیر که خودم را آدم بدی به حساب می‌آورم فهمیدم که اینجا جای درس گرفتن است.

شهید پرخیده سرانجام ششم خردادماه سال ۱۳۶۵ در شهر فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر به شهادت رسید و مزارش هم اکنون در کنار مسجد ولی‌عصر روستای رهبران رودخانه رودان قرار دارد. 

شهیدغلام‌حسین پرخیده در بخشی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: اینجانب که مدت ۵ الی ۶ سال است که در سپاه خدمت می کنم، امیدوارم که این خدمت ناقابل مرا خداوند متعال قبول فرمایید. بنده به بانک استان هرمزگان بدهکار هستم و مبلغی نیز  از سپاه گرفته‌ام که مقداری از آن را پرداخت نموده و مقدار ۴۰هزار ریال (۴هزارتومان) به بانک کشاورزی بدهکاری دارم، امید است اگر شهید شدم این راه به سپاه یا بنیاد شهید اطلاع دهید تا فکری بکنند و حقوق برای خرجی بچه‌هایم و پدر و مادر پیرم و همسر عزیزم.

وی در بخش دیگری از وصیت‌نامه‌اش ادامه داده است: به همسرم سفارس می کنم بعد از من هم با پدر و مادر پیرم رفتار خوبی داشته باشد که فکر کند من هستم. خواهش  دارم به بچه‌هایم برسید و از پدر ومادرم، برادرم وخواهران می‌خواهم به زن و بچه‌هایم برسند و سرزنش نکنند. بی ادب بار نیایند و بچه‌ام که در راه است اگر پسر شد اسم آن محمدامین باشد و اگر دختر شد اسم آن را الهام و یا طاهره بگذارید و به بچه‌هایم سفارش می‌کنم که وقتی بزرگ شدند همدیگر را تنها نگذارید و باهم باشند.

شهید پرخیده به برادرخود سفارش کرده است: اگر من رفتم برادر شما همه برادران پاسدار و سپاه هستند فکر نکنید، تنها هستید امید است که راه من را ادامه بدهید.

۹۸۸۷ /۶۰۴۸