«ایده اصلی» نمونه بارز فیلم‌هایی است که درباره آنها از تعبیر چندلایه یا چندوجهی استفاده می شود. فیلمی شیک و خوش تصویر با داستانی جذاب و پرپیچ وخم که مخاطب را در هزار تویی از ماجراها و معماهای پیوسته پیش می‌برد و بارها فرضیه‌های اولیه درام را به هم می زند تا چینش جدیدی از اطلاعات و رویدادها شکل بگیرد.

درباره ساختار پیچیده فیلم و بافت چندلایه فیلم نامه، و نیز کارگردانی جاه طلبانه آزیتا موگویی که داستان فیلم را در لوکیشن‌های متعدد و با تکیه بر تصویرهای کارشده و حرکات متنوع دوربین روایت کرده، در نقدها و یادداشت های مختلفی که درباره این فیلم نوشته شده اشاره های مبسوطی وجود دارد.

اما در بُعدی دیگر، و به موازات فراز و نشیب‌های داستانی و موقعیت‌های متعدد، فیلم یک چشم انداز کلی از جامعه امروز پیش روی تماشاگر می‌گذارد که در نوع خودش جالب و قابل تأمل است: جامعه‌ای طبقاتی و مرزبندی شده که آدم‌هایش هیچ سودایی ندارند جز آن که به هر قیمتی موفق شوند و جیب شان را پر کنند؛ حتی اگر لازمه‌اش بالا رفتن از شانه دیگران باشد.

در تصویری که «ایده اصلی» از جامعه ارائه می‌دهد، دروغ و زد و بند و رشوه و حقه بازی اساساً قبیح انگاشته نمی‌شود و آدم‌ها با این که ظاهرشان آبرومند است و اغلب هم تحصیل کرده و دنیادیده هستند، خیلی طبیعی و راحت به هم دروغ می‌گویند و کاملاً آماده‌اند که برای رشد و پیشرفت خودشان، از روی رفیق یا همکار یا حتی همسر و معشوق شان عبور کنند.

وجه هولناک قضیه این است که در این فیلم مثل برخی آثار اجتماعی شاهد لحن هشداردهنده و اشاره‌های مستقیم نیستیم. در «ایده اصلی» قصه روند طبیعی‌اش را طی می‌کند و شخصیت‌ها همگی با رفتاری عادی و شیک، همان طور که مشغول زندگی روزمره‌اند و با هم شوخی می‌کنند و صمیمیت دارند و ظاهرشان جذاب و امروزی است، مشغول کثیف‌ترین حقه بازی‌ها هستند و همدیگر را با لبخندی جذاب به روی لب، قربانی می کنند.

اصلاً به دلیل همین تناقض ذاتی است که مفهوم مستتر در فیلم چنین تکان دهنده و تلخ جلوه می کند. ضمن این که این آدم ها از طبقه فرودست و زاغه‌های اطراف شهر نیامده اند، بلکه همگی دکتر و مهندس‌اند. این جا با لات‌ها و کارتن خواب‌های معتاد و فقیر سر و کار نداریم که هرگونه جرم و جنایتی از جانب شان عادی تلقی شود، بلکه با آدم حسابی‌های مرسدس سوار مواجهیم که احتمالاً وقتی با لباس‌های مارک‌دار و ماشین‌های شیک و رفتار آلامدشان در خیابان از کنارمان رد می‌شوند خیلی از ما آرزو می کنیم به جای آنها باشیم. کسانی که الگوی موفقیت و پیشرفت اند، مدارک تحصیلی بالا دارند، در رفاه و لاکچری کامل زندگی می کنند و مثل آب خوردن از این کشور به آن کشور می روند.

اما همین آدم‌ها پشت ظاهر شیک و رفتار ظریف‌شان، هیولاهایی بی‌رحم‌اند که به خاطر یک مشت دلار حاضرند زندگی و آینده هر انسان دیگری را نابود کنند و کوچک ترین عذاب وجدانی هم در کارشان نیست. در طول فیلم، هرچه قصه بیشتر به تکامل می رسد، جزییات این تصویر هم پررنگ تر می‌شود. و البته امتیاز مثبت فیلم این است که نقطه تمرکزش را از داستان و روند موقعیت‌های دراماتیک برنمی‌دارد که درباره ی وضعیت جامعه هشدار دهد، بلکه هم زمان با شکل گیری داستان، و لابه لای موقعیت‌های پرتعدادی که در ضرباهنگی سریع و یکدست روایت می‌شوند، چشم انداز اجتماعی‌اش را نیز کامل می‌کند. از این روست که شاید در نگاه اول، تماشاگر چنان درگیر قصه و روند پرشتاب ماجراها شود که لایه‌های عمیق‌تر فیلم از نگاهش پنهان بماند.

چون انرژی و تمرکز فیلم صرف قصه گویی و تکمیل پازل ماجراها می‌شود، و اصراری ندارد که مفاهیم و تلنگرهای اجتماعی‌اش را توی چشم تماشاگر فرو کند. ممکن است کسانی از تصویری که «ایده اصلی» از جامعه امروز ترسیم می‌کند خوش شان نیاید و بخواهند باور کنند که این زد و بندها و فرصت طلبی‌ها و عطش شدید آدم ها برای رسیدن به ثروت و قدرت، تنها درباره طیف محدودی از افراد صدق می‌کند. اما بیایید تعارف و تکلف را کنار بگذاریم: در اطراف خودمان چندتا آدم می‌شناسیم که بی‌تاب موفقیت آنی‌اند و برای رسیدن به پول و قدرت حاضرند به هر رفتاری تن دهند؟ و اگر قدری بی‌تعارف‌تر نگاه کنیم، چه بسا قدری از این عطش سیری ناپذیر را در خودمان هم بیابیم.

تصویری که «ایده اصلی» می‌سازد مانیفست و مدعا نیست، نسخه مصلحانه هم نیست، آیینه‌ای در برابر واقعیت‌های امروز جامعه است. به هر گوشه که چشم می‌اندازیم رگه‌هایی از این تمایل افسارگسیخته برای کنار زدن دیگران و صعود به رتبه‌های بالاتر را می‌توان دید. ساختار ناکارآمد اداری و فساد گسترده در حوزه‌های مالی، به خصوص در عرصه‌های دولتی، باعث می‌شود انگیزه‌های غیرطبیعی افراد به راحتی مجال بروز و ظهور پیدا کند و آدم‌ها برای بالا رفتن از نردبان پیشرفت، دنبال کشف حفره‌های سیستم بگردند. حرف فیلم این است که وقتی در جامعه میزان ثروت و موفقیت مالی افراد، تنها معیار ارزش گذاری و واحد استاندارد حیثیت طبقاتی می‌شود، دیگر نمی‌توان جلوی آدم ها را گرفت که وارد این جریان جنون آمیز مسابقه با دیگران نشوند، یا لااقل اصول اخلاقی و هنجارهای انسانی را رعایت کنند. این وضعیتی است که در نتیجه ده‌ها سال کج روی و هزاران تصمیم غلط ایجاد شده و از بالا تا پایین جامعه را به طور یکسان درگیر کرده است.

«ایده اصلی» شاید سرراست‌ترین فیلم سال‌های اخیر باشد که تا این حد مستقیم و بی‌تعارف، فساد ناشی از رانت و بوروکراسی را به عنوان عامل مخرب ساختارهای سالم و طبیعی اجتماعی، زیر ذره بین قرار داده است. گول ظاهر شیک و تصویرهای چشم نواز فیلم و ویترین پرستاره‌اش را نخورید: مفهومی که در عمق این تصویرها پنهان است از هر درام اجتماعی و هر فیلم گزنده‌ای تلخ‌تر و تکان دهنده‌تر است. فیلم می‌گوید برای جامعه‌ای که تا گردن در فرصت طلبی و دروغ و فساد مالی فرو رفته، فرجامی جز فروپاشی و بازگشت به عقب نمی‌توان تصور کرد، و این فرجام نزدیک است...