خبر اعطای جایزه «وومکس» به «کیهان کلهر» هفته گذشته موجی از شادی و غرور را بین اهالی هنر و فرهنگ ایجاد کرد. بعد از دریافت جایزه «گرمی» این دومین جایزه بینالمللی کلهر است.
شهرت جهانی کلهر و فعالیتهای بینالمللیش علاوه بر افتخار و غرور، زمینهای برای رساندن موسیقی کلاسیک ایرانی به گوش جهانیان فراهم میکند. بالندگی موسیقی ایرانی در عرصه بین المللی در حالی رخ می دهد که همین چند ماه پیش خبر پخش موسیقی مبتذل در مدارس فضای رسانهها را پر کردهبود.
ظاهراً در حالی که جهانیان از کمانچه کلهر سرمستند، بازار داخلی موسیقی به دست تتلوها و ساسی مانکنها قبضه شدهاست.
گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا در مصاحبه با «حسن رضایی بحرآباد» جامعه شناس و پژوهشگر موسیقی به چیستی و چگونگی این وضعیت پرداخته است. او عدم آشنایی با موسیقی در مدارس و ارایه موسیقیهای مبتذل در رسانهها را مهمترین عامل میداند. همچنین معتقد است سیاستگذاریهای این حوزه بیشتر سلبی بوده و نتیجه عکس داشتهاست. در ادامه مشروح گفت وگو با این جامعه شناس آمده است؛
امروزه برخی از مبتذل شدن موسیقی ایرانی صحبت و از این جهت ابراز نگرانی میکنند. به نظر شما موسیقی ما به سمت ابتذال میرود؟
با در نظر گرفتن این نکته که منظور ما از ابتذال، سطحی و دم دستی بودن فرم یا محتوای یک اثر هنری است، باید گفت تمایل به ابتذال بیش از آنکه در تولید موسیقی باشد، در مصرف آن است. یعنی این نوع موسیقیها بیشتر مورد اقبال قرار میگیرد. البته چون ما مارکت موسیقی نداریم نمی توانیم به لحاظ آماری پاسخ دقیقی بدهیم. اما با بررسیهای مشاهدهای این طوری به نظر میآید که ترانههای مبتذل به خصوص در بین نوجوانان و جوانان بیشتر طرفدار دارد. عامل گرایش نوجوانان هم بیش از کلام و محتوای ترانه، موسیقی و ریتم آن است. در این سن افراد ریتمهای شاد وپرتحرک را می پسندند. به همین دلیل گاهی قطعاتی که با ریتمهای شادتری ساخته میشوند ولی کلام فاخری دارند، هم مورد اقبال قرار می گیرند. مثلا برخی از قطعات محسن چاووشی که مثلا روی غزلهای مولوی ریتم پرتحرک می گذارد مورد اقبال قرار میگیرد.
این روند چه آسیبهایی را در سطح فردی به دنبال خواهد داشت؟
ما از گروه سنی ای صحبت میکنیم که در برهه یادگیری و جامعهپذیری است. نوجوان در حال یادگیری زبان فارسی، ادبیات، عناصر فرهنگی و مانند آن است. فارغ از موسیقی، کلام این ترانهها به لحاظ فرهنگی عموماً چیزی برای عرضه ندارند. برای مثال بر زبان تمرکز کنیم؛ کلام شکسته، آن هم سست و پر از غلط از یک طرف و بی توجهی به غنای زبان و دستور زبان فارسی از طرف دیگر. همه اینها برای نوجوانی که در حال یادگیری است و قدرت تشخیص درست و غلط زبانی را ندارد موجب گمراهی است. که نتیجه آن را در محتواهای پرغلط تولید شده در فضای مجازی میبینیم. حال مقایسه کنید با گذشته که نوجوان چه در مکتب چه در موسیقی در معرض اشعار حافظ و فردوسی و سعدی و ... بودهاست.
نکته دوم مربوط می شود به محتوای این ترانه ها. در این سن جهانبینی بچهها و نگاهشان به عشق، دوست داشتن، روابط انسانی و جهان پیرامون در حال شکل گرفتن است. به تناسب فرم، محتوای ترانهها نیز سطحی است. محتوای متعالی و اصولیای در این ترانهها عرضه نمیشود. همین ترانهای که چند وقت پیش در مدارس پخش شد و همه بچهها آن را حفظ بودند، انتظارات یک زن و مرد از شریک عاطفیشان را توصیف میکند . این معیارهای سطحی را مقایسه کنید با آنچه که در ادبیات ما در توصیف عشق و دوست داشتن آمده. نوجوانی که به جای سعدی و حسین منزوی، ترانههای ساسی مانکن میخواند، جهانبینی بسیار متفاوت و آسیبزایی خواهد داشت.
گرایش به این سبک از موسیقی چه تاثیری بر فرهنگ جامعه به صورت کلی دارد؟
مهمترین آسیب این وضعیت تنزل سلیقه موسیقیایی و هنری در جامعه است. توقع افراد از موسیقی، ادبیات و حتی سایر هنرها به همین درجه تنزل پیدا میکند. نسل حاضر معیارهای هنر فاخر را نمیشناسد و قوه تمییز ندارد. این موضوع در مصرف کل کالاهای هنری خود را نشان میدهد. این تنزل تا جایی پیش رفته که در منظر عموم جامعه موسیقی و ادبیات که هر دو از متعالیترین و غنیترین تولیدات بشری است، با شادی، دورهمی و پایکوبی یکی انگاشته میشود و سایر جنبهها و آثار این هنرها مورد بیمهری قرار میگیرد.
چرا به این نقطه رسیدیم؟ چه متغییرهایی در شکلگیری این وضعیت موثر بودهاست؟
ریشه مساله در نوع مواجهه وآشنایی کودکان و نوجوانان با موسیقی است، که به درستی انجام نمیشود. سه نهاد اصلی جامعهپذیری یعنی مدرسه، رسانهها و خانواده در این زمینه مقصرند. آشنایی با موسیقی در آموزش رسمی ما هیچ جایگاهی ندارد. مدرسه به کل موضوع را نادیده میگیرد. اکثریت افراد جامعه یک ساز را از نزدیک ندیدهاند و قدرت تشخیص صدای سازها را ندارند. چه توقعی میتوان از آنها داشت؟ اگر بچه ها از نزدیک با موسیقی آشنا شوند و موسیقی زنده را در مدارس تجربه کنند تاثیر فوق العاده عجیبی در رشد سلیقه و ذائقه آنها خواهد داشت.
رسانه ها هم در این ماجرا شریک جرم اند. رسانه های داخلی یا اساساً موسیقی را نادیده می گیرند یا نوعی از موسیقی را عرضه میکنند که صرفا جلب مخاطب کند، رسانههای خارجی هم بیشتر سراغ موسیقیهای عامهپسند و مبتذل میروند. نوجوانی که در مدرسه آموزش ندیده، معیارش هم همان معیار عرضه شده در رسانهها میشود.
عامل اجتماعی سوم را میشود خود خانوادهها و نوع مصرف کالاهای فرهنگی شان ذکر کرد که دغدغه چندانی در معیارهای انتخاب برخی کالاهای فرهنگی مثل موسیقی ندارند در حالی که این دغدغه مثلا در مورد فیلم و سینما بیشتر وجود دارد. یک دلیل آن این است که خود آن والدین هم آموزش درست ندیده و معیار مشخصی ندارد.
در سطح جامعه هم وضع به همین ترتیب است. اخیرا یکی از مسئولین شهری پایتخت گفته نوازندگان دورهگرد، متکدی محسوب می شوند. ببینید در تلویزیون، مدارس و اکثرا خانواده ها که موسیقی فاخر عرضه نمی شود. تنها جایی که شهروندان احتمالاً از نزدیک با اجرای زنده مواجه شوند همین مترو و خیابان است. وقتی ما با این هنرمندان با عنوان متکدی برخورد میکنیم چه انتظاری می توان از خانوادهها داشت؟
در عرصه سیاستگذاری چه روندی طی شده و سیاستهای اعمال شده چه نقشی دارد؟
در عرصه سیاستی یک نگاه کلان به موسیقی و هنر وجود دارد که بیشتر مبتنی بر نادیده گرفتن موسیقی یا استفاده ابزاری از آن است. البته این ویژگی هر نظام سیاسی ایدئولوژیک است که برای هنر ارزش مستقلی قایل نمیشود مگر آنکه در راه ترویج ایدئولوژی و ارزشهایش باشد. در نتیجه دغدغهای در این سطح ندارند که حالا معیارهای آدم ها چی هست. با این اوصاف متاسفانه بیشتر سیاستگذاریها جنبه سلبی و کنترلی داشته و بیش از آموزش مبتنی بر ایجاد محدودیت بودهاست که عموماً اثر عکس میگذارد. چون شما در مقابل محدودیت چیزی عرضه نکردید که به همان جذابیت باشد. چه بسا استقبال بالا از برخی از موسیقی های مبتذل واکنش اجتماعی به همین محدودیتها است نه به خاطر جذابیت خود اثر.
وقتی با هر شادی جمعی خودجوش به مثابه یک مشکل اخلاقی یا امنیتی برخورد می شود، واکنشهای اعتراضی در برابر آن شکل می گیرد از جمله همین گرایش به موسیقیهای مبتذل. شرایط کنونی تا حدی نتیجه مداخلههای سیاستی نادرست و نه به جا است. شما ببینید زمانی در این کشور حمل ساز جرم بوده، هنوز در رسانه ساز را نمایش نمی دهند و از طرف دیگر ما انبوه کالاهای فرهنگی عجیب و غریبی داریم که از کانالهای زیرزمینی عرضه می شود. بیشتر هم نه به خاطر خود کالای فرهنگی بلکه بیشتر از سر لج بازی است و جنبه اعتراضی دارد.
شما نگاه سیاستی موجود را می توانید از عنوان وزارت مربوطه که فرهنگ و ارشاد اسلامی است ببینید که البته بیشتر تاکید بر بخش ارشاد دارد. گمان میکنند که نقشآفرینی دولت در عرصه فرهنگ عمومی از جنس ارشاد است که آن هم بیشتر جنبه سلبی دارد و در ممیزی ها و منع و نهی نمود پیدا می کند.
با این اوصاف مداخله سیاستی در این عرصه چگونه باید باشد که هم جنبه کنترلگری و محدودیت نداشتهباشد و هم گسترش موسیقی مبتذل را محدود کند؟
بهترین کاری که حاکمیت میتواند انجام دهد فراهم آموردن زمینه عرضه انواع کالاهای فرهنگی است. دولت باید به جای رویکرد سلبی، رویکرد ایجابی داشتهباشد و بستر عرضه کالاهای فرهنگی متنوع و ارزان را فراهم کند و در برابر ذائقه مردم جبهه نگیرد. موسیقی به مدارس و محلات راه پیدا کند. موسیقی خیابانی تقویت شود. کودکان و نوجوانان با نحوه تولید موسیقی آشنا شوند و از آن طرف قدرت انتخاب مردم بالا برود. دولت باید از آثاری حمایت کند که ممکن است پر مخاطب نباشند اما واجد ارزش هنری است و البته معیار این ارزشمندبودن هم نه سلیقه و فهم متصدیان حکومت که تایید اجتماع هنرمندان و منتقدان هنری است.
در چنین فضایی ذائقه موسیقیایی مردم رشد میکند و جا برای موسیقی فاخر باز میشود. خود جامعه هنری نیز از فضای کافی برای جبران نقایص و جهتدهی انتخاب کالای فرهنگی برخوردار خواهد شد.