ساری - ایرنا - همه یا بیشتر مردم از شنیدن موسیقی حتی بدون دانستن فنون این هنر لذت می‌برند، با این حال به گفته کارشناسان وقوف به تکنیک‌های اولیه موسیقی می‌تواند نگاه حسی را به معرفتی و علمی تبدیل کند.

در دنیای موسیقی همان طور که یک اجرا کننده (نوازنده، خواننده، رهبر ارکستر و غیره) و نیز خالق آن سال‌های طولانی طی یک برنامه منظم به فراگیری، تمرین و مطالعه نیاز دارد، شنونده آماتور وعلاقه‌مند نیز با پیمودن قسمتی از این راه می‌تواند ارتباط بیشتری با آن برقرار کند.این راهنمایی‌ها میزان اطلاعات و وقوف شنونده را بر عوامل جنبی از جمله روند تکاملی موسیقی، می افزاید و در این رهگذر قضاوتش را روشنی و صراحت می بخشد.
بدیهی است کسی که کار راهنمایی شنونده آماتور را برعهده می گیرد باید موسیقی شناس مطلع، آگاه و در مربی‌گری توانمند بوده، کلامی دقیق و متناسب به کارگیرد و علاقه مند به موسیقی را با در نظرگرفتن روحیاتش، گام به گام راهنمایی کند.
از آنجا که تکرار شنیدن موسیقی خوب، مطمئن‌ترین راه برای بالا بردن سلیقه و قضاوت در این هنر است، لذا  استمرار در شنیدن و تامل روی قطعات گوناگون می‌تواند در شناخت این هنر بسیار موثر باشد.
امروزه توجه دقیق تر نسبت به فراگیری موسیقی فزونی یافته است و با تغییر نگرش شهروندان و تعدد رسانه‌های صوتی و تصویری، امکان دسترسی به موسیقی به مفهوم اعم امکان پذیر شده و تقریبا هرکس می‌تواند از میان آنچه که امروز در دسترس است، موسیقی محبوب خویش را  برگزیند.
چکامه بهرامی پژوهشگر موسیقی، مخاطب آگاه را بزرگترین نیاز یک هنرمند دانسته و می گوید: بدون آن آهنگساز و اجرا کننده موسیقی راهی به عبث خواهد گشود و نیز اگر کسی از راه شنیدن به موسیقی لذتی برای خود تهیه کند، به تدریج این مشغولیت برای او به اندازه خالق و اجرا کننده مهم خواهد شد.
وی افزود: لذت بردن از موسیقی امری غریزی بوده همچنان که لذت بردن از غذا در همه انسان ها مشترک است. دستکم در حیوانی ترین غریزه انسانی احساس مشترک در مقابل موسیقی احساسی طبیعی است و همین امر می تواند در اثر گوش کردن، به عالی ترین صورت ممکنه ارتقا یابد.
این بانوی هنرمند یاد آور شد: اکثر مردم به حساسیت غریزی خود در موسیقی اکتفا می کنند و سعی نمی کنند تا بدانند چرا فلان ریتم تاثیر و جاذبه ایجاد می کند درحالی که می توانند با شنیدن آن، صرفنظر از مهارت فنی اجراکننده، به تمام گوشه ها و زوایای ظریف موسیقی توجه کنند و فقط به زیبایی ونحوه اجرای آن بسنده نکنند.
او اضافه کرد: آنان فقط خود را در مقابل این موضوع قرار می دهند که آیا نوازنده یا خواننده نقش خود را در اجرای قطعه بخوبی اجرا کرد یا خیر؟ بلکه این نکته را که آیا این اجرا نظر خاص آهنگساز را در تمپو (سرعت)، بیان کیفیت وحالات روانی رعایت کرده یا خیر؟ مورد دقت و بررسی قرار نمی دهند.    
به اعتقاد بهرامی در هیچ زمانی نباید شنیدن موسیقی با فقدان لذت توام گردیده و موجب کسالت و سر رفتن حوصله شود زیرا لذت ناآگاهانه هم به تنهایی قادر است نقطه آغازی برای  ارضای حس زیبایی شناسی و کسب آگاهی باشد.
پژوهشگران اعتقاد دارند که به خاطر شنیدن یک قطعه موسیقی خوب، لازم نیست قبلا از وضع زندگی مصنف، شان نزول تصنیف، تاریخ نوشتن آن، شماره  اثر، تونالیته (گام) و دیگر جزییات فنی آگاه شویم، اگر چه داشتن چنین اطلاعاتی ممکن است به لذت شنیدن بیافزاید، به هر حال نکاتی اساسی وجود دارد که هر دوستدار بالقوه موسیقی باید آنها را بداند. 
 بهزاد مقوم پژوهشگر موسیقی و مدرس ویولن بر این اعتقاد است کسی که آگاهانه به شنیدن صحیح موسیقی می پردازد، باید بهره‌گیریش را در مورد فرم و سبک آن افزایش بخشد و بداند که موسیقی که می شنود آوازی است یا سازی، مذهبی است یا غیرمذهبی، کلاسیک است یا رمانتیک، مدرن و غیره است و  مهمتر از همه این که او خود را باید به موسیقی به مفهوم اعم آن نزدیک کند و با تجزیه و تحلیل تفاوت‌ها و نکات مشترک سبک‌ها را دریابد. 
 وی افزود: همان گونه که برای دانستن نقش قالی به دنبال خطوط و نقش و نگار آن هستیم، برای ایجاد سهولت تماس با موسیقی باید بتوانیم خطوط  الگویی آنرا دنبال کنیم. الگوهای موسیقی ثابتند و غالبا توازن شگفت‌آوری عرصه  می‌کنند که  براثر گوش دادن مکرر می توان به آنها پی برد.

نویسنده کتاب "موسیقی ترانه هستی" یادآور شد: موسیقی حاصل صوت و صدا است و بر اساس قوانین خاص فیزیکی فقط ارتعاشات منظم می‌توانند اصوات موسیقی ایجاد کنند و ارتعاشات نامنظم تنها سروصدای غیر موسیقایی تولید می‌کنند که این تفاوت را می توان از صدای حاصله از فشار دادن یکی از کلاویه‌های پیانو در مقایسه با سروصدایی که از موتورسیکلت و اتومبیل تولید می شود، دریافت.
این موسیقیدان ۶۳ساله خاطرنشان کرد: نظمی که هدفش تامین زیبایی در موسیقی است پایه‌اش بر ارتعاش قرار گرفته است. وقتی ما صوت موسیقی می شنویم، عملا ارتعاشات امواج هوا را که توسط سطح مرتعشی مانند پوسته طبل، یا سیمی در ویولن، پیانو وغیره ، یا لوله ای در ترومپت یا کلارینت وغیره حاصل می شود، احساس می کنیم.
مقوم، موسیقی را متشکل از اصوات یا کشش زمانی معین دانسته و می افزاید: درجه زیر و بمی هر صوت را می توان به وسیله نمایش ارتعاش جسم تولیدکننده آن صوت، قابل رویت نمود. هرچه ارتعاش سریعتر انجام گیرد صوت زیرتر و بالاتر است و هرچه سرعت کمتر باشد صوت بم تر و پایین تر است.
به اعتقاد پژوهشگران موسیقی، نظمی که در زمینه میزان بندی موسیقی وجود دارد از طبیعت ریشه گرفته شده است. یکی از ساده ترین نمونه‌های چنین نظمی در ضربان قلب انسان تجلی می کند که همواره از ضربهای دوگانه، یکی قوی و دیگری ضعیف تر متشکل شده است، تیک تاک ساعت نیز همین ترکیب را می نمایاند که تظاهر مکانیکی این پدیده دست ساخته بشر است.
در راستای ارتباط موسیقی با کلام بد نیست مقایسه‌ای بین موسیقی محلی و سرودهای ساخته شده داشته باشیم. بین آهنگ های محلی با سرودهای تصنعی تفاوت های روشنی به چشم می خورد، آهنگ‌های محلی،  به دلیل این که موسیقی غریزی مردم را متجلی می سازند از ارزش ویژه ای برخوردارند. این نوع موسیقی دارای ابداعات خاص و تکرار و تنوع گوناگون و  ساده هستند در حالی که  آهنگ های دیگر از سنجیدگی و خلاقیت دقیق آهنگساز ترکیب وساخته شده است.
هر سرزمینی آهنگ های محلی مخصوص به خود دارد که به رغم تفاوت ها، عوامل مشترک زیادی را می توان در آن ها یافت که سایر آهنگ های محلی  را با هم شبیه می سازد.     
به اعتقاد حمید فرحزاد آهنگ‌های محلی و عامیانه به توده مردم متعلقند و نماینده نوعی دمکراسی در موسیقی هستند، در حالی که سرودهای تصنیف شده در کنار بسیاری از ساخته های آگاهانه و استادانه در ادبیات موسیقی، به نظر می رسد که نشان دهنده استعدادهای فردی، تمرین، پشت کار و تکنیک باشند.
این موسیقیدان می افزاید: موسیقی طی تاریخچه خود، دیر یا زود می بایست با هنرهای دیگر یعنی گذشته از کلام با سینما، تئاتر، دکوراسیون، لباس، صحنه پردازی و غیره توام شده و آن ها را به همکاری بگیرد.
صاحب نظران در این باره معتقدند که برای لذت بردن از موسیقی ناگزیریم خود را با بیانی از موسیقی مانوس سازیم که توسط ارکستر بزرگ شنیده می شود، زیرا هیچ موسیقی دیگر نمی تواند تا این اندازه درجه خلاقیت و کمال هنری مصنف را نشان بدهد.
بسیاری از دوستداران و شنوندگان موسیقی، کمال این هنر را در شکل سازی آن و بخصوص ترکیب سازهای زهی می یابند. در این نوع موسیقی ترکیب سازها، امکان استفاده درخشان از قالب های ریتمیک و ملودیک هارمونی چهار بخشی و رنگ آمیزی قابل تحسین را در اختیار منصف اثر می گذارد.    
موفقیت آهنگسازان بزرگ به نوشتن کوارتت زهی ما را به اهمیت این موسیقی واقف کرده است. فرم در این نوع چنان واضح و بی خدشه است که هرنوع لاابالی گری و شلخته بازی در آن به سهولت قابل کشف است و به چنان کمالی در بیان آن نیاز است که تنها استادانه‌ترین ملودی ها قادرند شنونده را ارضا کنند.
(کوارتت زهی شامل قطعه ای از موسیقی است که برای ۲ویولن، یک ویولن آلتو و یک ویولنسل نوشته و اجرا می شود.)
اصطلاح موسیقی مجلسی بسیار قدیمی است و ترکیب کوچکتر سازها، مدت های دراز قبل از تشکیل ارکستر بزرگ سمفونیک رایج ومرسوم بوده است و ترکیب خصوصی گروه کمی از آوازخوانان نیزدر واقع در مقوله موسیقی مجلسی باید گنجانده شود ولی طی دوران موسیقی مجلسی کم کم به سالن بزرگ راه یافت و در آنجا این نوع موسیقی در محدوده اجرای سازی قرار می گیرد. 
به اعتقاد موسیقی شناسان  صدای انسانی با قابلیت های منحصر به فرد ما بین سازها در واقع جلوه بیشتری در شنونده ایجاد می کند.
واقعیت اینجاست که  ممکن نیست از راه مطالعه کتاب های موسیقی بتوان از این هنر لذت برد و بهترین وسیله برای رسیدن به این هدف  شنیدن موسیقی است. انواع موسیقی را باید  فراوان ومستمر گوش کرد تا رفته رفته نسبت به آن بینشی شخصی پیدا کرد و از تغییر بینش و نظر که از تکرار شنیدن حاصل می شود اساسا نباید هراس داشت و هر چه این تغییر در ادامه گوش کردن بیشتر باشد موفقیت بیشتری حاصل می شود.

شاید بهتر باشد که هدف از گوش کردن به موسیقی همان تغییر و پیشرفت سلیقه باشد. در این صورت سلیقه موسیقایی هیچ وقت به عقب بر نمی گردد و همیشه در حال پیشرفت است.            
اگر قطعه ای در بار اول گوش کردن جالب به نظر نرسد نباید درباره آن زود قضاوت کرد و از گوش کردن مجدد آن خود داری کرد،  باید توجه داشت که ممکن است یک قطعه از نوع واضح، روشن و سهل در هضم نباشد و یا با روحیات آن زمان شنونده همخوانی نداشته باشد. از سوی دیگر موسیقی که در راه لذت خاطر شنوندگان کمترین مقاومتی از خود نشان نمی دهد و جای خویش را خیلی زود باز می کند ممکن است موفقیتش کوتاه مدت باشد و به همان سرعت که جای خود را باز می کند، فراموش  شود.   
ما معمولا در نقاشی خطوط و رنگ های را دوست داریم که به چشمانمان آزار نرسانند برهمین سیاق ریتم وهارمونی و ملودی را می پسندیم که برگوش سنگینی نکرده و غیرمنتظره وغیر عقلانی جلوه ندهد.
البته باید توجه داشت که گوش انسان در اثر تمرین و ممارست  به ترکیبات نامطبوع عادت می کند و صداهای ناهنجار و به هم ریخته شده را می پذیرد. در موسیقی ترکیب های اصوات به منظور حصول زیبایی بررسی درباره آخرین کلمه بسیار مهم است در واقع یافتن مفهومی صریح در برابرکلمه زیبایی دشوار است.
گاهی اوقات هنر هنرمند و در زمان حیاتش درک نمی شود اما اگر کارهای او برجسته و ارزنده باشد، دیر یا زود توسط مردم کشف می شود.
اعجاز موسیقی در آن است که می تواند شرایط و احساسات را به شنونده انتقال دهد و اگر یک قطعه ارزنده و بزرگ موسیقی مطلق شنیده شود، بدون شک اشتباهی در درک محتوای احساسی آن پیش نخواهد آمد.
داشتن حوصله در ادامه تجربه، شنیدن موسیقی و لذت بردن مستقیم حتی  بدون آشنایی به مباحث کاملا فنی موسیقی، دنبال کردن لذت، به صورتی تحلیل گونه و بالاخره اندیشیدن درباره علت عکس العمل غریزی اولیه، همه شرایطی هستند که دوستدار حقیقی موسیقی باید داشته باشد یا به تدریج در خود به وجود آورد.
موسیقی با کلیه هنرها پیوستگی دارد و در برخی از مواقع به سختی می توان آنرا بدون دیگر هنرها درک کرد. هنر معماری را موسیقی منجمد نامیده اند و تکنیک، قیاس هایی از شباهت با موسیقی دارند و هنر رقص بدون موسیقی نمی تواند وجود داشته باشد زیرا موسیقی روح و قلب این هنر است.
/ ۱۸۹۹/۹۹۱۹