تهران-ایرنا-   موضع‌گیری‌های دریابندری درباره برخی چهره‌های فرهنگی و سیاسی مانند احمد شاملو، احسان طبری، ابراهیم گلستان و به.آذین و حتی حزب توده حکایت از شخصیت مستقل او دارد. وی البته بیشتر به دلیل ترجمه‌های متون ادبی برای اهل کتاب شناخته می‌شود.

نجف دریابندری می‌گوید در سال ۱۳۰۷ در محله حمام جرمنی آبادان به دنیا آمده هرچند سال تولد در شناسنامه‌اش ۱۳۰۸ ثبت می‌شود. به همین خاطر در دانش‌نامه‌های اینترنتی نیز او متولد ۱۳۰۸ معرفی شده است.همت دریابندری باعث آشنایی مخاطبان فارسی زبان با آثار ادبی برجسته جهان می‌شود. مترجمی دقیق که این دقت هم در انتخاب آثار ترجمه‌ای او مشهود و هم در امانت‌داری وی در برگردان متون به فارسی دیده می‌شود. بارها از او درباره تعریف ترجمه پرسیده شده و این مترجم با سابقه هربار به نحوی در ارائه تعریفی محدود از ترجمه طفره رفته است. از نظر او ترجمه یک عمل است که مترجم با تمرین و ممارست آن را بدست می‌آورد. وی می‌گوید ترجمه علم نیست بلکه عمل است و کاری است که ادم با آموزش منظم یا غیرمنظم یاد می‌گیرد و در هر حال از راه آزمایش و خطا (حریری ۱۳۷۷, ۱۴) دریابندری باور دارد ترجمه خوب، ترجمه‌ای است که مترجم بتواند متن را به صورتی ترجمه کند که خود نویسنده اگر همزبان مترجم بود آن متن را به آن صورت می‌نوشت. مترجمی که به این نظریه مجهز شد یک راست می‌رود توی جلد نویسنده و درست مانند خود او می‌نویسد. (حریری ۱۳۷۷, ۲۶)

نجف دریابندری در کنار پدر​​​​​

کودکی و نوجوانی 

 پدر نجف ناخدا و راهنمای کشتی بوده است. آنها در آبادان جزو خانواده‌های شناخته شده و متمول بزرگ می‌شود هرچند خیلی زود و وقتی پدرش در سال ۱۳۱۴ از دنیا می‌رود همه چیز عوض می‌شود و به قول نجف دریابندری آنها «از یک خانواده اعیان به خانواده فقیر آبادان» تبدیل می‌شوند. نجف تا کلاس چهارم در مدرسه‌ای مختلط درس می‌خواند؛ در این مدت جزو شاگردهای درس خوان مدرسه‌ است اما بعد از کلاس چهارم به دبیرستانی پسرانه وارد می‌شود و بی‌خیال درس خواندن می‌شود و در نهایت کلاس نهم ترک تحصیل می‌کند. پس از ترک مدرسه، طی یک سال انگلیسی یاد می‌گیرد به حدی که در هفده-هجده سالگی بخش‌هایی از رمان چارلز دیکنز را ترجمه می‌کند. دریابندری برای فراگیری انگلیسی به هر روشی متوسل می‌شود؛ علاوه بهره مندی از معلم‌های کار بلد شهر خودش را با داستان‌های ساده شده انگلیسی و فیلم‌های سینمایی به زبان انگلیسی مشغول می‌کند.

حکم اعدام برای عضویت در حزب توده

رابطه و سطح فعالیت دریابندری با حزب توده همواره مبهم است. دریابندری می‌گوید «گاهی از خودم میپرسم تا کی حزب توده بوده‌ام؟ واقعیت این است که من از روزی که به زندان افتادم تا به حال، با حزب توده تماسی نداشته‌ام.» اما او به اتهام عضویت در حزب توده در پهلوی به زندان می‌افتد و تا نزدیکی چوبه دار نیز می‌رود.

نجف دریابندری در سنین نوجوانی و خیلی اتفاقی با آثار احمد کسروی آشنا می‌شود؛ این آشنایی به قدری اتفاقی است که خودش هم درباره منشا این آشنایی چیزی زیادی نمی‌گوید؛ به قول خودش حدود سه-چهار سال «کسروی زده» می‌شود تا زمانی که انتقادات نویسنده توده‌ای به کسروی را می‌خواند. گویا قلم و بیان و شیوه نقد این نویسنده توده‌ای باعث گرایش نجف دریابندری به حزب توده می‌شود؛ نجف دریابندری در هیچ مصاحبه‌ای از اسم این کتاب چیزی نگفته است اما درباره این کتاب می‌گوید: « کتاب کوچکی بود که وقتی خواندم به کلی مرا دگرگون کرد. نام نویسنده‌اش یادم نیست. خیلی جالب بود بود و نوعا با نوشته‌هایی که بعدا دیدم توده‌ای ها می‌نوشتند تفاوت داشت. تازه فهمیدم چقدر حرف‌های کسروی بچه‌گانه است. (میرزایی ۱۳۹۴, ۶۱) »

دریابندری مانند سایر اعضا حزب توده کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «خیلی جدی نگرفتند» اما اندکی پس از این کودتا او و تعدادی دیگر از فعالان شهر را به کلانتری احضار می‌کنند و بار اول ۷-۸ روز بازداشت می‌شوند و بعد از آن به سر کار خود باز می‌گردند. اما هشت ماه بعد، پس از «لو رفتن شبکه افسران حزب توده»، نجف و ده نفر از دیگر دوستانش باردیگر بازداشت می‌شوند و این‌بار از شرکت نفت هم اخراج می‌شوند. برایشان دادگاهی تشکیل می‌شود، ۵ نفرشان به حبس جزئی محکوم می‌شوند؛ نجف و دو نفر دیگرشان محکوم به اعدام می‌شوند و مابقی زندانی طولانی مدت می‌گیرند. اما در نهایت نجف دریابندری و اکبر بهشتی تخفیف می‌گیرند و به حبس ابد محکوم می‌شوند و تنها حکم اعدام مهندس آگه تایید، اما اعدام نمی‌شود.

نجف دریابندری در دورانی که محکومیت حبس ابدش را طی می‌کند  به گفته خودش «بدون مقدمه» و با هواپیما به زندان قصر تهران منتقل می‌شود و دوباره دادگاه تشکیل می‌دهند که اینبار حبس ابد او به پانزده سال حبس تقلیل پیدا می‌کند و حکم مهندس آگه –یکی از آن یازده نفر- به حبس ابد کاهش پیدا می‌کند؛ نجف و مابقی محکومین یک سال در زندان قصر می‌مانند و مجددا به حکم خود معترض می‌شوند و اینبار نیز حکم پانزده سال حبس به چهار سال تخفیف پیدا می‌کند و مهندس آگه نیز به پنج سال زندان محکوم می‌شود. (میرزایی ۱۳۹۴)

نجف دریابندری همان بار اول وقتی با حکم حبس ابد خود روبرو می‌شود، به درستی می‌فهمد که  به این زودی‌ها از زندان رها نخواهد شد؛ بنابراین خیلی زود دست به کار می‌شود و ترجمه اثر ارزشمند «تاریخ فلسفه غرب» اثر برتراند راسل را به دست می‌گیرد و او البته در این مدت نمایشنامه‌ای از اسکاروایلد و مارک تواین نیز به فارسی بر می‌گرداند.

دریابندری علاوه بر احسان طبری و دیگر چهره‌های شناخته شده حزب توده هم مواضع تندی دارد و از آنها به خوبی یاد نمی‌کند. مثلا در یکی از مصاحبه‌های خود می‌گوید:« در حزب توده آدم فیلسوف نبود، یعنی کسی که از فلسفه سر دربیاورد خیلی کم بود، یا اصلا نبود. در واقع احسان طبری تنها کسی بود که در حزب اهل فلسفه بود. اصولا باید گفت که حزب توده یک حزب غیرفلسفی بود، هرچند مدعی بود برپایه ماتریالیسم دیالیتیک بنا شد است.» یا درباره خسرو گلسرخی می‌گوید:«خسرو گلسرخی آدم مهمی نبود. برای اینکه در دادگاه شلوغ کاری کرده بود و بعد از اعدامش مهم شد. او مسئول صفحه ادبی روزنامه کیهان بود. (مظفری ساوجی ۱۳۹۲, ۳۵)» یا او درباره به. آذین مترجم شناخته شده و از فعالان حزب توده می‌گوید: «به‌آذین یک پیرمرد شکست خورده است و بهتر است کسی با او کاری نداشته باشد. به طور کلی چندان کار مهمی انجام نداده است... این ادم از لحاظ سیاسی شکست خورده و شکست بدی هم خورده است. (مظفری ساوجی ۱۳۹۲, ۴۴) »

نجف دریابندی در کنار ایرج افشار

آشنایی با ابراهیم گلستان در شرکت نفت

نجف دریابندری با تحصیلات سوم دبیرستان استخدام شرکت نفت می‌شود. در بخش‌های مختلف این شرکت مشغول به کار می‌شود اما چون با روحیاتش سازگاری ندارد مدام در قسمت‌های مختلف جابجا می‌شود تا جایی که به پیشنهاد خوش در انتشارات این شرکت مشغول به فعالیت می‌شود. او در این بخش با ابوالقاسم حالت، پزشک‌نیا (نقاش)، ابراهیم گلستان همکار می‌شود. دریابندری پزشک‌نیا را «اولین نقاش مدرن ایران» معرفی می‌کند کسی که شاگرد کمال‌الملک بوده است (میرزایی ۱۳۹۴, ۷۷) .

نجف دریابندری اما در برابر ابراهیم گلستان موضع سختی دارد. ماجرای آشنایی آنها به دوران جوانی و حضورشان در شرکت نفت بر می‌گردد؛ ابراهیم گلستان می گوید او بوده که کتاب «وداع با اسلحه» اثر همینگوی را به دریابندری برای ترجمه داده اما وی این ادعا را بارها رد کرده و می‌گوید این کتاب را تنها از ابراهیم گلستان، به امانت گرفته و ضمنا نتوانسته آن را به گلستان برگرداند. اما اختلاف به این اظهار نظر محدود نمی‌شود؛ بلکه گویا یکبار همسر نخست دریابندری با دفتر گلستان تماس می‌گیرد و تلفن دفتر گلستان را فروغ فرخزاد، منشی ابراهیم گلستان، جواب درستی به خواسته همسر دریابندری نمی‌دهد و وی با فروغ فرخزاد دچار سوتفاهم می‌شود و همین باعث بالا گرفتن اختلاف‌ها بین این دو می‌شود تا جایی که دریابندری بارها برخی ادعاهای ابراهیم گلستان درباره خودش را از اساس نادرست دانسته و تکذیب کرده است.

انتخاب عنوان کتاب دریابندری توسط شاملو

نجف دریابندری جزو کسانی است که سبک و سیاق ترجمه‌های احمد شاملو را نمی‌پسندد. به نظر او شاملو در اصالت اثر دست می‌برد و می‌گوید: «شاملو در ترجمه خودش را آزاد گذاشته بود، کار که من آن را ترجمه نمی‌دانم؛ به نظرم شاملو ترجمه را بیشتر برای اینکه کاری کرده باشد و نانی درآورده باشد، انجام می‌داد. (مظفری ساوجی ۱۳۹۲, ۴۳)» البته نجف دریابندری در جایی می‌گوید که ترجمه عنوان «بیگانه‌ای در دهکده» به پیشنهاد احمد شاملو بوده است. او می‌گوید این داستان را ترجمه می‌کند اما بر سر چگونگی ترجمه عنوانش مردد می‌شود که بعد از آنکه شاملو که در «کتاب هفته» با عنوان «بیگانه‌ای در دهکده» منتشر می‌کند این عنوان به نظر دریابندری هم خوش می‌آید.

نگاه جالب دریابندری به ذبیح الله منصوری

تقابل ذیبح الله منصوری با نجف دریابندری جالب است. منصوری تخیل خود را در متن دخیل می‌کرد و برخی آثار او در حقیقت تالیف بوده و نه ترجمه؛ اما آثار او مخاطبان زیادی داشت و عامه مردم خریدار آثار به ظاهر ترجمه او بودند. با اینکه از نظر فن و مترجمان کارهای ذبیح الله منصوری ترجمه نیست اما دریابندری برای تلاش‌های وی ارزش و احترام زیادی قائل می‌شود. دریابندری به عبارت «ترجمه» پیش از اسم ذبیح الله منصوری اهمیتی نمی‌دهد و می‌گوید: «خواننده با واقعیت امر سرو کار دارد، نه با آن دو کلمه‌ای که روی جلد چاپ شده است و جلب نظر آن هزاران خواننده ای که کارهای ذبیح الله منصوری را می‌خرند و می‌خوانند کار هرکسی نیست؛ این قریحه خاصی می‌خواهد که در عصر ما فقط توی سینه و کله آدم گوشه‌گیر و بی‌ادعایی مثل ذیبح الله منصوری پیدا می‌شد.... منصوری سال‌ها بدون وقفه زحمت کشید و خوراک خوانندگان خودش را زنده نگهداشت، رسم و عادت کتاب خواندن را در خیلی از خانواده‌های ایرانی زنده نگهداشت، بلکه توسعه هم داد... شاید خیلی‌ها اولین مطالعه را با او شروع کرده باشند و یکی از اولین کارهایشان این بود که بنشینند و ذبیح الله منصوری بیچاره را مسخره کنند.»

استنادها و نقل‌ قول‌های این گزارش از منابع زیر استفاده شده است:

حریری, ناصر. ۱۳۷۷. یک گفتگو. تهران: نشر کارنامه.

مظفری ساوجی, مهدی. ۱۳۹۲. یادداشت‌های روزانه؛ ۳۰ روز با نجف دریابندری. تهران: انتشارات نگاه.

میرزایی, حسین. ۱۳۹۴. سال‌های جوانی و سیاست؛ خاطرات نجف دریابندی از آبادان. آبادان.