همزمانی این حملات با برگزاری نشست سران هفت کشور صنعتی در پاریس و زمزمه ها درباره شکل گیری توافق بین ایران و آمریکا، این گمانه زنی را در پی داشته است که اسراییل تلاش می کند تا با بحرانی کردن وضع منطقه، مانع از موفقیت میانجیگری فرانسه و توافق احتمالی میان تهران و واشنگتن شود.
این توافق در صورتی که عملی شود، بی تردید به معنای مرگ سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ علیه ایران خواهد بود. از هم اکنون حتی برخی محافل سیاسی آمریکایی شمارش معکوس برای اخراج "جان بولتون"، یکی از معماران فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی را آغاز کرده اند.
از سوی دیگر، برخی بر ابعاد داخلی حملات همه جانبه رژیم اشغالگر تاکید کرده اند و می گویند "بنیامین نتانیاهو" به دلیل وضعیت متزلزل داخلی نیاز به یک ماجراجویی خارجی دارد تا در داخل بگوید که رهبری مقتدر بوده و سزاوار نخست وزیری دوباره این رژیم است.
نتانیاهو در آخرین نظرسنجی ها وضعیتی شکننده داشته و چالش های بزرگی را بر سر پیروزی خود و حزبش در انتخابات پارلمانی سپتامبر (مهرماه) می بیند. با توجه به اینکه مسایل امنیتی، همیشه موضوعی کلیدی در انتخابات رژیم صهیونیستی بوده، طبیعی است که سران این رژیم از حمله نظامی علیه عرب ها به عنوان ابزار کم هزینه ای برای به دست آوردن اعتبار در داخل بهره برداری کنند.
این نکته ای است که دبیرکل حزب الله در سخنرانی روز یکشنبه خود به آن اشاره کرد. هرچند وی با مخاطب قرار دادن اسراییلی ها هشدار داد که "کار بسیار خطرناک" نتانیاهو، دیگر رای جمع کردن با خون فلسطینی ها و لبنانی ها نخواهد بود بلکه او می خواهد با خون اسراییلی ها رای بخرد.
این سخن سید حسن نصرالله تاکیدی بر قطعیت پاسخ به حملات صهیونیستها و توان نظامی این حزب برای عملی کردن این تهدید است.
اما یک نکته مهم در این میان، مانور تبلیغاتی و جنجالی است که پیرامون سیاست تهاجمی نتانیاهو و همزمان عدم واکنش ایران و متحدانش به راه افتاده است. محافل اسراییلی می گویند که اشاره های روشن تل آویو درباره اجرای حملات در عراق، سوریه و لبنان نشان دهنده افزایش سطح قدرت و تاثیرگذاری اسراییل در منطقه است. همزمان، عدم واکنش نیروهای عراقی، سوری و لبنانی به حملات چند روز گذشته چیزی جز انفعال فزاینده ایران و محور مقاومت نیست.
با این حال، نگاهی به توازن قوا در منطقه تردیدی جدی درباره این روایت اسراییل از حملات چند روز گذشته و وضعیت دو جبهه درگیر در منطقه ایجاد می کند. در واقع ، بدون فهم تحولاتی که دست کم از سال 2006 به این سو در مشرق عربی رخ داده و توازن قوا را به نفع محور مقاومت تغییر داده است، نمی توان تحلیلی دقیق از حملات تهاجمی اخیر رژیم صهیونیستی به دست داد.
در لبنان، از سال 2006 به این سو رژیم صهیونیستی به آتش بس با حزب الله پایبند بوده که نشان می دهد هنوز نتوانسته است بر ضعف نظامیش که در جنگ 33 روزه آشکار شد، غلبه کرده و خود را آماده درگیری نظامی تازه ای در لبنان برای تغییر معادلات در آن کشور بکند. به معنای دیگر، اسراییل تسلیم "معادله وحشتی" شده است که زرادخانه نظامی حزب الله ترسیم کرده است که عملا به دورانی که بدون هیچ هزینه ای به لبنان حمله می کرد، پایان داده است.
در واقع، از منظر نظامی، امنیتی و سیاسی، سیر تحولات لبنان از سال 2006 به این سو کاملا بر عکس خواسته های تل آویو بوده است. یعنی جنگی که با هدف ریشه کن کردن حزب الله و پایان نفوذ ایران در لبنان آغاز شد، نه تنها بی نتیجه ماند، بلکه روز به روز به میزان نفوذ سیاسی و نظامی حزب الله افزوده شده تا آنجا که امروز رکن تعیین کننده سیاست داخلی لبنان و یک بازیگر کلیدی در منطقه است.
در سوریه از آغاز جنگ در این کشور، مقام های رژیم صهیونیستی امیدوار بودند که با سقوط بشار اسد، دوران ائتلاف راهبردی تهران و دمشق به سر آمده و دست ایران از منطقه شام کوتاه شود. وزیر مسکن این رژیم حتی از ترور اسد سخن گفته بود تا حکومت سوریه فروبپاشد اما امروز نه آمریکا و نه تل آویو دیگر از برکناری اسد سخن نمی گویند و پذیرفته اند که پس از هشت سال، تحولات در سوریه به نفع محور مقاومت رقم خورده است.
در عوض، رژیم صهیونیستی از خارج شدن نیروهای ایرانی از سوریه سخن گفته و خواستار پایان یافتن حضور نیروهای وابسته به ایران در سوریه است. با این حال مشخص نیست با استمرار همکاری ایران و سوریه، خارج شدن این نیروها چه تاثیری بر نفوذ ایران در سوریه و دسترسی تهران به لبنان خواهد داشت.
در عراق، آمریکا و اسراییل تلاش کرده اند تا با بهره برداری از اختلاف ها در دولت آن کشور و در میان جریان های شیعه، زمینه غیرقانونی کردن گروه های مسلح نزدیک به ایران همچون حشد الشعبی و انحلال آنها را فراهم کنند اما مذاکرات میان عراقی ها اجازه ادغام این گروه ها در نهادهای رسمی دولتی را داده و مانع از ایجاد تنش میان بدنه دولت و گروه های مسلحی شده که در جریان مبارزه با داعش شکل گرفتند.
سوال اینجاست که انفجارهای پایگاه های حشد الشعبی تا چه اندازه می تواند آب رفته را به جوی بازگردانده و به انحلال این گروه ها که از نظر رژیم صهیونیستی بازوی ایران هستند، منجر شود؟
علاوه برآن، حماس بار دیگر به ایران نزدیک شده و محور مقاومت توانسته بطور نسبی از ضربه بحران سوریه عبور کند. هر چند شکاف میان حماس و دولت اسد به زودی ترمیم نخواهد شد اما همگرایی علنی حماس و جمهوری اسلامی به معنای گذار از چالش تنش های فرقه ای است که در اوج جنگ سوریه تبدیل به تهدید خطرناکی شده بود.
البته، سیاست تهاجمی محمد بن سلمان و تنش شدید بین قطر و محور ضد اخوانی عربستان، امارات و مصر به تلطیف شکاف فرقه ای میان اهل سنت و شیعیان کمک کرده و به نفع ایران تمام شده است.
در کنار این، وضعیت یمن که تبدیل به جنگی پر هزینه و بدون افق برای محمد بن سلمان شده است، خبر ناخوشایندی برای اسراییل است. ناکامی بن سلمان در یمن چیزی جز تضعیف یک متحد مهم عربی برای اسراییل نیست.
در واقع حملات چند روز اخیر دقیقا در لحظه ای بسیار استراتژیک در معادلات منطقه رخ می دهد که ایران و متحدان آن دست بالا را در یمن، عراق، سوریه و لبنان داشته و محور دمشق و تهران بار دیگر به همگرایی با حماس رسیده است.
از این رو، به دشواری می توان این روایت را پذیرفت که حملات اخیر اسراییل به معنای برتری آن و انفعال محور مقاومت باشد. در پس جنجال این بازی با آتش، محاسبات انتخاباتی بنیامین نتانیاهو و از آن مهمتر تلاش برای بازگرداندن عقربه های ساعت بازدارندگی راهبردی رژیم صهیونیستی قرار دارد که از جنگ 33 روزه سال 2006 به این سو دچار فرسودگی شده است.