تهران- ایرنا- امام حسین (ع) در بخشی از خطابه خود هنگام رویارویی با سپاه حر گفت: «ای مردم، همانا رسول خدا (ص) می‌گفت که هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می کند، پیمان خدایی را می‌شکند، با سنت رسول خدا (ص) مخالفت می‌کند، با بندگان خدا گناه و دشمنی می‌ورزد و او با کردار و گفتار علیه آن سلطان برنخیزد، مسلماً او را نیز به سرنوشت آن ستمگر دچار خواهد کرد.

یکی از گزارشگران جریان کربلا و شهادت امام حسین (ع) در عاشورای ۶۱ هجری، ابومِخنَف لوط‌بن‌یحیی‌ازدی غامدی (متوفی ۱۵۷ه.ق) است. وی شیعه امامی، تاریخدان و سیره‌نویس پُرکار و از مردم کوفه بود. سیره‌نویسان، ۳۲ کتاب به وی نسبت می‌دهند. ابومخنف در طبقه ابن اسحاق سیره نویس مشهور قرار دارد، گفته‌هایش مورد اعتماد بیشتر مورخان و بیش از همه طبری از او نقل کرده است.

درباره مقتل ابومخنف، کهن‌ترین مقتل واقعه کربلا

مقتل ابومخنف نخستین و کهن‌ترین مقتلی است که دو نسل بعد از واقعه کربلا توسط ابومِخنَف لوط‌بن‌یحیی‌ازدی غامدی مکتوب شده است. مقتل ابومخنف از دو طریق به دست ما رسیده است؛ اولی کتابی با عنوان مقتل‌الحسین (ع) و مصرع اهل‌بیته و اصحابه فی کربلا و مقاتلی نظیر آن که منسوب به ابومخنف اند و اغلب حاوی گزارش‌های ساختگی و سست در کنار شماری روایات مورد اعتماد نقل شده از او هستند. منبع قابل اعتماد دیگر مقتل ابومخنف کتاب تاریخ الرسل و الملوک طبری (متوفی ۳۱۰ ه.ق) است که حدود سه یا چهار نسل با ابومخنف فاصله دارد. در گذر زمان اصل کتاب از بین رفته و باقیمانده قابل اعتماد و اتکا از این مقتل همان ۱۱۳ روایتی است که در کتاب طبری ذکر شده، در عین اینکه کتاب‌های غیرمستند زیادی آمیخته با تحریف به نام مقتل ابومخنف منتشر شده‌اند.

ابومخنف چند سال بعد از واقعه کربلا متولد شده و وقتی مقتل را می نوشته شماری از شاهدان مستقیم واقعه کربلا هنوز در حیات بوده‌اند. از این رو روایت او از کربلا و وقایع پس و پیشِ این رویداد سوگناک، دست‌اول‌ترین منبع تاریخی در این زمینه به شمار می‌رود که به خاطر ثقه و متاخر بودن او در بسیاری جهات، فاقد تحریف و اضافه های ساختگی مقاتل بعدی و متاخر است. لازم بخ توضیح است که در منبع نقل شده از سوی طبری بر خلاف نسخه‌های دستکاری شدهٔ بعدی منسوب به ابومخنف، نکته‌های خلاف عقل و عرف برخلاف منابع اول به چشم نمی‌خورد.

به تناسب ایام منتهی به عاشورا و تاسوعای حسینی و حوادث مربوط به هر روز، فقره‌های از این مقتل گزینش خواهد شد که این مطلب پنجمین قسمت از این مجموعه است. فقره‌هایی که به تصحیح، ترجمه، تدوین و استخراج حجت الله جودکی، پژوهشگر تاریخ، محقق و کتابشناسی مقاتل، از کتاب مقتل الحسین (انتشارات خیمه، چاپ دوم، ۱۳۹۴) و از منبع قابل اتکای این مقتل؛ یعنی تاریخ طبری نقل شده و در این مجموعه به تناسب روزها تدوین و گزینش و آماده شده است. 

همچنین در گزارش‌هایی که نقل خواهد شد جهت تسهیل، زنجیره سلسله راویان ذکر شده در منبع اصلی حذف و تنها به راوی اصلی و حاضر در صحنه کفایت شده است. به علاوه برای آشنایی و کاوش بیشتر مخاطب با راویان، توضیحاتی مختصر درباره راویان اصلی ضمیمه مطلب شده است. در روایت‌ها هر جا عنوان "راوی گفت" می‌آید منظور همین راوی اصلی و ابتدایی است که درباره او توضیحاتی مختصر جهت آشنایی بیشتر آمده است.

امام به لشگر حُر برمی‌خورد

دو نفر از مردان قبیله بنی‌اسد نقل می‌کنند؛ حسین (ع) به منزل شراف رسید. ما نیز همراه او راه خود را کج کردیم و به زودی گردن اسبان [سپاه دشمن] آشکار شد. زمانی که دیدند ما راه را کج کردیم، آنان نیز راه را به آن طرف (منزلی به نام ذو حُسم) کج کردند. گویی نیزه‌هایشان، شاخک‌های زنبور و پرچم‌هایشان، بال‌های پرندگان بود. باشتاب به سوی مقصد رفتیم و زودتر از آنان به آنجا رسیدیم. حسین (ع) پیاده شده و دستور داد خیمه ها را برافراشتند. آن قوم، شامل هزار سوارکار به فرماندهی حربن یزید تمیمی یربوعی (حرّ بن یزید بن ناجیة بن قَعْنَب بن عَتّاب بن حارث بن عمرو بن هَمّام بن بنو ریاح بن یربوع بن حَنْظَلَه، به یکی از تیره‌های قبیله تمیم، منتسب است از این‌رو، وی را ریاحی، یربوعی، حَنظَلی و تمیمی خوانده‌اند. خاندان حرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. حرّ از مشهورترین جنگاوران کوفه بود. در برخی منابع، به اشتباه از وی با عنوان شُرطه عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، یاد شده است. او توسط عبیدالله بن زیاد به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی برای مواجهه با امام حسین(ع) منصوب شد و پایبند به اجرای دقیق فرمان‌های حکومتی بود. وی ظاهراً با سیاست میانه‌ای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده حرّ یا موضع‌گیری سیاسی‌اش در اوضاع پر تنش کوفه در سال ۶۰ قمری سخنی به میان نیامده است و فقط بلعمی در روایتی قابل تردید، او را از شیعیانی دانسته که تشیع خود را مخفی می‌کردند) آمدند تا اینکه در گرمای نیمروز مقابل حسین (ع) ایستادند. حسین (ع) و یارانش عمامه بر سر داشته و شمشیر آویخته بودند. حسین به جوانانش گفت: به آنان آب دهید و خود و اسب هایشان را سیراب کنید. جوانان حسین (ع) برخاستند و مردان و اسب های لشگر حُر را سیراب کردند؛ [به گونه ای] که کاسه ها، ظرف‌ها و طشت‌ها را از آب پر کرده، نزدیک اسب‌ها می‌بردند و پس از اینکه سه، چهار یا پنج بار آب می نوشید، آن را نزد اسب دیگری می‌بردند تا همه سیراب شدند.

حسین (ع) برای یاران خود و لشگریان حر در منزل بِیضَه خطبه خواند، خدا را حمد و ستایش کرد و گفت: «ای مردم، همانا رسول خدا(ص) گفت: هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می کند، پیمان خدایی را می‌شکند، با سنت رسول خدا (ص) مخالفت می‌کند، با بندگان خدا گناه و دشمنی می‌ورزد و او با کردار و گفتار علیه آن سلطان برنخیزد، مسلماً او را نیز به سرنوشت آن ستمگر دچار خواهد کرد. آگاه باشید که این قوم از شیطان اطاعت کرده و از اطاعت خدا دست برداشته‌اند . فساد نموده و حدود خدا را تعطیل کرده و فیء (اموال عمومی) را به خویشتن منحصر کرده‌اند. حرام خدا را حلال کرده و حرام او را حلال نموده اند و من شایسته ترین کسی هستم که این وضعیت را تغییر دهم. نامه های شما را دریافت کردم و فرستادگان شما بیعت‌تان را به من رسانده اند. [گفتند] مرا تسلیم دشمن نکرده و تنها نمی‌گذارید. اگر بر بیعت خود استوار هستید هدایت خواهید شد. من حسین بن علی پسر فاطمه (س) دختر رسول خدا هستم. پس من با شما و خاندانم با خاندان شماست و راهنمای شما هستم. اگر چنین نبوده و عهد و پیمان شکسته و بیعت را از گردن خود برداشته‌اید، به جان خود سوگند این کار از شما بعید نیست. زیرا پیشتر این کار را با پدر، برادر و پسرعمویم مسلم کردید. پس فریب خورده کسی است که قصد آزمودن شما را داشته باشد. [بدانید] در بخت و اقبال خویش خطا کرده و نصیب خود را تباه  نمودید. مطمئن باشید آن کس که پیمان شکست، به ضرر خود پیمان شکسته است. به زودی خدا مرا از شما بی نیاز خواهد کرد. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»

عقبة بن ابی الغیزار (وی از روایتگران وقایع عاشوراست. گویی نامبرده از یاران «حر» بود و نجات یافت و در کتاب‌های حدیثی یاد و نامی از او نیست. در «لسان المیزان» از او یاد شده و آمده که روایت او معتبر در شمار راویان و گزارشگران قابل اعتماد است. او از جمله کسانی است که با رویدادها نزدیک و به نوعی دست اندرکار بود) گفت: حسین (ع) برخاست و حمد و ثنای خدا کرد و سپس گفت: «کارها چنان شده که می بینید و دنیا دگرگون و زشت شده و نیکی آن پشت کرده و از بین رفته جز مقدار ناچیزی همچون آب ته‌مانده‌ ظرفی نمانده است و زندگی آنچنان پست و ناچیز است که به چراگاه کم‌مایه و زیان آوری می ماند. آیا نمی بینید که به حق عمل نشده و از باطل دوری نمی‌گزینید. در چنین شرایطی است که مرگ برای مؤمن سزاوارتر است. من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز دلت نمی بینم.

راوی گفت: زهیر بن القین (برای آشنایی، رجوع به قسمت‌های قبلی) برخاست و به یاران حسین (ع) گفت: سخن می‌گویید یا سخن بگویم؟ گفتند: تو سخن بگو پس زهیر حمد و ثنای خدا کرد و گفت: ای پسر رسول خدا، تو را شنیدیم. خدایت هدایت کند.به خدا سوگند اگر دنیا برای ما همیشگی و در آن جاودان می‌بودیم و تنها یاری و همراهی با تو موجب جدایی ما از آن می‌شد بی تردید همراهی با تو را بر ماندن در چنین دنیایی ترجیح میدادیم».

حسین او را دعا کرد و سخنان نیکی در حقش گفت. حر با حسین (ع) همراه شد و به او گفت: ای حسین تو را به خدا به فکر خود باش؛ زیرا مطمئنم اگر بجنگی کشته خواهی شد و اگر با تو بجنگند، باز هم کشته می شوی»، حسین (ع) ما گفت: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ آیا جز اینکه مرا بکشید کار دیگری می توانید بکنید؟ نمی‌دانم با تو چه بگویم. فقط سخن آن برادر اوسی (از قبیله اوس) را به پسرعمویش برای تو بازمی گویم؛ آن هنگام که قصد یاری رسول خدا را داشت، پسرعموی خود را دید. پسرعمویش به او گفت: کجا می روی؟ حتما کشته خواهی شد، به او جواب داد [شعری خواند]:

من می روم و مرگ برای جوانمرد عار نیست؛

آنگاه که او قصد حق کرده و مسلمانانه جهاد می‌کند

او با جانش از مردان نیک دفاع می کند

و چون بمیرد مردم از مرگش ناراحت شوند».

راوی گفت: هنگامی که حر این سخن را از حسین (ع) شنید از وی فاصله گرفته و با یارانش از یک‌سو می‌رفت و حسین (ع) با یاران خود از سوی دیگر. تا به منزلی رسیدند. ناگهان چهار نفر از سوی کوفه آمدند و اسب نافع بن هلال (نافع بن هلال بَجَلی یا نافع بن هلال جَمَلی، صحابی امام علی و از شهدای کربلا. او در جنگ‌های جمل، صفین ونهروان شرکت داشت. نافع در منطقه «عُذَیب الهِجانات» به کاروان امام حسین (ع) پیوست و روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید) را به نام کامل (نام اسب) همراه داشتند. راهنمای آنان طِرِّماح‌بن‌عدیّ (طرماح از قبیله طی بود. شیخ طوسی او را در شمار یاران امام علی (ع) وامام حسین (ع) آورده اند. پس از جنگ جمل امام علی (ع) در پاسخ نامۀ معاویه نامه‌ای نگاشت، طرماح آن نامه را به شام و نزد معاویه برد. وی از کوفیانی بود که در عذیب الهجانات با امام حسین (ع) دیدار کرد و ضمن خبردادنِ شهادت قیس بن مسهر و آگاه کردن امام از احوال کوفیان، پیشنهاداتی نیز به آن حضرت داد که مورد پذیرش او قرار نگرفت) در حالی که بر اسبش سوار بود می‌گفت:

«ای شترم! از اینکه تو را می‌رانم مترس

با سرعت زیاد قبل از طلوع فجر مرا برسان

به بهترین سواران و مسافران

تا بر جوانمرد والاتباری فرود آیی

بزرگوارِ آزاده‌، گشاده سینه‌ای

که خدا او را برای کار خیری آورده است

خداوندا تا روزگار باقی است او را نگهدار»

راوی گفت: چون طِرماح به حسین (ع) رسید، این اشعار را برای او خواند. حسین (ع) گفت: سوگند به خدا من امیدوارم آنچه از خدا به ما می‌رسد خیر باشد چه کشته شویم و چه پیروز.

حُربن یزید به سوی حسین(ع) و آن سواران آمد و گفت: این مردان کوفی از همراهان اولیه تو نیستند، من آنها را حبس کرده یا باز می‌گردانم. حسین گفت: من از آنان محافظت خواهم کرد، همچنانکه از خود حفاظت می‌کنم. اینان یاران و پشتیبانان من هستند و تو قول داده بودی در هیچ کاری متعرض من نشوی تا نامه‌ی ابن زیاد را دریافت نمایی. حُر گفت: درست است ولی اینها با تو نیامده بودند. حسین نیز گفت: ایشان یاران من و مانند کسانی هستند که همراه من آمده‌اند. به آنچه قول داده ای وفادار بمان، وگرنه با تو خواهم جنگید». آنگاه [حر] آنان‌ها را رها کرد.