ورود به قرن انفجار اطلاعات و پیدایش شبکههای متعدد و بعضا پرطرفدار اجتماعی در فضای مجازی باعث شده است تا به گفته بیشتر کارشناسان اطلاعات الکترونیک، درگاههای دموکراسی از فضاهای سنتی به شبکه های مجازی و دموکراسی مدرن حرکت کند.
این مساله در کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا با داشتن ۵۰ ایالت گوناگون و جمعیتی بالغ بر ۳۲۹ میلیون نفر، اهمیت فراوانی دارد تا سیاستمداران و صاحبان قدرت بتوانند نظرات خود را به تک تک افراد این کشور برسانند و از سلایق و ذائقههای آنها با خبر شده و مطابق با نگرشهای آنها، تبلیغات شاید اغوا کننده برای کشاندن رای آنها به سمت خود استفاده کنند.
در این میان سهم فیس بوک، توئیتر و اینستاگرام بیش از سایر شبکههای مجازی در آمریکا است به گونهای که بر اساس آمارهای منتشر شده در رسانه های غربی، در حال حاضر حدود یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون نفر در جهان به طور منظم به فیس بوک مراجعه می کنند.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا، نگاهها را به تاثیر فراوان فیس بوک در مهندسی انتخابات جلب کرد چرا که تحلیلگران رسانهای معتقدند فیسبوک با میداندادن به شایعات، خبرهای جعلی و اطلاعات مخدوش، راه را برای پیروزی ترامپ هموار کرده است.
علاوه بر آن، ۶۲ درصد آمریکاییها همه یا بخشی از نیازهای خبری خود را از طریق شبکههای اجتماعی تامین میکنند که فیسبوک به تنهایی مرجع دریافت بیش از ۴۴ درصد خبرها است.
پس از انتخابات ۲۰۱۶، خبرهایی منتشر شد که این فرایند به طرح کمبریج آنالیتیکا ارتباط داشته است.
کمبریج آنالیتیکا با گردآوری اطلاعات وسیع کاربران، استراتژی تبلیغاتی دونالد ترامپ را در ایالتهایی که رای آنها محل تردید بود، مشخص کرد و با هدف گرفتن ویژگیهای فردی و اولویتهای سیاسی هر فرد، توانست اقناع سازی لازم را برای رفتن به پای صندوق رای به نفع ترامپ، انجام دهد.
پستها، لایکها و کامنتها؛ دادههایی است که به سادگی ذخیره، طبقه بندی و پردازش می شوند و با توجه به سرعت، دقت، راحتی و شاید ارزانی آنها نسبت به نظر سنجیهای تلفنی یا حضوری، بسیار کارآمدتر هستند و تحلیلهای دقیقتری ارائه میدهند.
با توجه به گسترش استفاده از شبکههای اجتماعی و دست یافتن گردانندگان این شبکهها به حجم عظیمی از اطلاعات شخصی، می توان گفت که غولهای فناوری همچون فیس بوک به شکل بیسابقهای میتوانند الگوهای رفتاری و شخصیتی افراد و جوامع را مشخص یا حتی به آنها قالب جدیدی بدهند.
شاید به همین دلیل بود که در انتخابات ۲۰۱۶ ، در حالی که حدود ۱۲۹ میلیون نفر به پای صندوق های رای آمدند و با وجودی که هیلاری کلینتون در مجموع حدود سه میلیون رای بیشتر داشت، در نهایت ترامپ با داشتن حدود ۸۰ هزار رای بیشتر در سه ایالت سرنوشتساز میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین پیروز میدان شد.
این گونه بود که ترامپ کمتر شناخته شده، با تبلیغات هدفمند در سه ایالت سرنوشت ساز، با کمتر از یک درصد آرا نسبت به رقیب خود پیشی گرفت و صندلی دفتر بیضی در کاخ سفید را از آن خود ساخت.
عملکرد دونالد ترامپ از زمانی که وارد معاملات املاک منهتن شد تا کنون نشان میدهد، او رسانهها را به خوبی شناخته و با آنها کار میکرده است. نقاط ضعف و شاید کور رسانه ها را یافته و عاشق رسانههایی است که افکار او را برای مردم کامل کنند و از آن دسته رسانهها یا خبرنگارانی که بخواهند از او مچ گیری کنند یا دیدگاه های او را به چالش بکشند، به شدت نفرت دارد.
او از هر فرصتی برای تخریب آنها استفاده می کند تا به این صورت، فضای دو قطبی در جامعه ایجاد کرده و بر تفرقه ها حکومت کند.
ترامپ در مدت نزدیک به سه سال گذشته در دوران ریاست جمهوری خود هم نشان داد کمتر علاقه دارد تا کمپینهای خود را بر تلویزیون و رسانههای سنتی شناخته شده، متمرکز کند و در عوض، او بر شبکههای اجتماعی سرمایه گذاری کرده است و حرف های خود را بدون واسطه با مخاطبان مطرح می کند. شاید از نظر او، این نوع اقدام بسیار ارزانتر از آگهیهای تبلیغاتی تلویزیونها باشد.
در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای سال ۲۰۲۰ هم فیس بوک سهم به سزایی برای نامزدهای این انتخابات دارد و شاید رقبای ترامپ پی بردهاند که این شبکه اجتماعی می تواند آنها را برای شکست ترامپ یاری دهد.
نگاهی به آمارهای منتشر شده از هزینه برخی نامزدهای انتخاباتی دموکرات نشان می دهد که "تام استیر" میلیاردر تا اواخر ماه اوت، ۳۲۷ هزار و ۵۵۲ دلار، "پته بوتیجیج" ۲۳۱ هزار و ۱۹۹ دلار، "برنی سندرز" ۱۵۹ هزار و ۱۹۶ دلار و "الیزابت وارن" ۱۰۸هزار و ۸۵۹ دلار برای پخش آگهی های تبلیغاتی در فیس بوک هزینه کرده اند.
دونالد ترامپ رئیس جمهوری فعلی آمریکا هم از این مساله غافل نشده و تا کنون رقمی معادل ۲۲۴ هزار و ۴۶۸ دلار را برای هزینه تبلیغاتی در این شبکه اجتماعی کنار گذاشته است.
حال باید دید در این دوره از انتخابات، با توجه به تجربه پیشین مردم و همچنین شبکه های اجتماعی، آیا باز هم آگهیهای طراحی شده بر اساس ترس، نیاز و احساسات افراد، میتواند به مهندسی انتخابات آمریکا منجر شود یا خیر؟ و آیا این آگهیها با توجه به واقعیتهای زندگی روزمره و اینکه دونالد ترامپ از یک شخص کمتر شناخته شده به یک فرد آزموده شده با روشن بودن تواناییها و ضعفهای آن تبدیل شده است، انتخاب افراد را میتوانند تغییر دهند؟