تهران-ایرنا-کلیشه های جنسیتی و باورهای قالبی که در جامعه نسبت به زنان و از جهت تردید در توانایی هایشان وجود دارد را می توان به سان بازدارنده ای قوی، در دستیابی آنان به جایگاه اجتماعی درخور قلمداد کرد.

به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، یکی از موارد مهمی که حتی امروز و به رغم جهانی شدن و تغییرات فرهنگی، در همه جوامع (با شدت و ضعف متفاوت) در جریان است، بحث کلیشه های جنسیتی است؛ کلیشه های جنسیتی یا باورهای قالبی در مورد زنان همه آن تصورات منفی و غلطی است که جامعه همواره از زنان انتظار دارد؛ این که باید به گونه ای خاص فکر و رفتار کنند و در غیر این صورت با قضاوت های منفی و طرد مجازات می شوند.

این قضاوت ها چونان مانعی عمل کرده که نمی گذارند تا زنان در رفتار و افکارشان آزادی داشته و دربهترین شرایط خودشان باشند. در چنین شرایطی کسانی که در تقابل با کلیشه ها عمل می کنند از سوی فشار اجتماعی به حاشیه رانده شده و طرد می شوند؛ در نتیجه تا زمانی که کلیشه های اجتماعی در هر فرهنگی حضور داشته باشند، بسته به قدرتشان، مانعی بر سر راه زنان در رسیدن به اهداف و جایگاه مناسب اجتماعی هستند.

آنچه در ادامه می آید گفت و گوی پژوهشگر ایرنا با یکی از پژوهشگران اجتماعی فعال در حوزه زنان است.

«منصوره موسوی» جامعه شناس و تحلیل گر مسائل زنان در تشریح موانع روانی و عرفی که مانع حضور زنان در قدرت می شوند تصریح کرد: یک سری کلیشه های جنسیتی به عنوان موانع ذهنی در ذهن زنان وجود دارد که زنان از کودکی با این کلیشه ها جامعه پذیر شده اند، به مدرسه رفته اند و در آنجا هم سیستم آموزشی، این الگوهای قالبی تثبیت شده را تقویت کرده است؛ و البته موازی با این روند، رسانه هم این کلیشه ها را تقویت کرده و این تعریف را در ذهن زنان جا انداخته است که دختران (و زنان) بیشتر و پیش تر از هرکاری، باید یک دختر خوب و پس از آن یک همسرخوب باشند؛ ویژگی های یک همسر خوب این است که خودش را وقف خانواده کند. بنابراین اولویت اجتماعی از همان ابتدای کودکی تا نوجوانانی و جوانی و پس از آن، این کلیشه ها را در ذهن زن ایجاد کرده و به نوعی با تقویت های پی در پی آنان را تثبیت و حک کرده است.  

وی افزود: در نتیجه زن خوب باید یا همسری خوب یا عضوی که در خانواده نقش خوبی را ایفا می کند، باشد. در حالی که برای مردان این گونه نیست و مردان از همان دوران کودکی این ذهنیت در ذهنشان تقویت می شود که باید آدم خوب و مفیدی برای جامعه باشند؛ و خوب بودن در خانواده برای مردان، در وهله دوم اهمیت قرار دارد. بنابراین می بینیم که نوجوانان پسر و مردان بیش از هرچیزی به فکر شغل و حرفه آینده شان هستند، ولی دختران به فکر داشتن یک ازدواج و همسر هستند؛ و زنان بعد هم که ازدواج می کنند، این داستان باز هم وجود دارد و به نوعی دیگر استمرار می یابد؛ در نتیجه این الگوهای ذهنی است که در ذهن زنان برجسته می شوند و الگوهای عرفی هم همین گونه هستند.

زنان الگوهای اجتماعی ندارند

این جامعه شناس در اشاره به نبود الگوهای مناسب اجتماعی برای زنان در جامعه اظهار داشت: یکی از مواردی که در این جامعه همواره ذهن خود من را به عنوان یک خانم مشغول می سازد، این است که الگوهایی برای زنان وجود ندارد تا به آنها استناد کنند؛ یعنی الگوهای زن هایی که در گذشته کار سیاسی می کرده اند یا فکر سیاسی داشته اند، برای زنان وجود ندارد. ولی برای مردان این الگوها به وفور وجود دارد و می توانند در ذهن خود این الگوها را شبیه سازی و تقلید و یا در زندگیشان بازپروی و تقویت کنند.

وی افزود: ضمن اینکه اگر چنین زنانی (الگوها) در گذشته ما وجود داشته اند که قطعا هم وجود داشته اند، چهره منفی ای از آنان نشان داده شده است؛ یعنی زنانی که در سیاست دخالت می کرده اند، همواره به عنوان افرادی که مخل فعالیت های سیاسی بوده اند و کارهای منفی انجام می داده اند، برجسته شده است. یکی از این الگوها مادر ناصرالدین شاه است که در کتاب های درسی ما به عنوان کسی معرفی می شود که مخل سیاست های کشور بوده و دخالت های نابه جایی در این زمینه داشته است؛ در حالی از او این گونه یاد می شود و این به لحاظ عرفی تصویری منفی است که خود ناصرالدین شاه آدم مثبتی نیست ولی آنقدر که در مورد مادرش بد گفته شده، در مورد خودش این گونه نیست. این ها همان الگوهای منفی هستند که دائما در ذهن زنان به نوعی تزریق می شوند و باعث می شود که زنان فکر کنند، جایگاه زن، جایگاه سیاسی نیست؛ یعنی سیاست، جایگاهی نیست که زنان به آن تکیه بزنند و جایی برای مردان است.

منصوری در اشاره به نمودهای عملی رفتارهای اجتماعی که بازدارنده زنان در قدرت هستند، تصریح کرد: عوامل زیادی در این زمینه دخیل است که یکی از مهمترین آن قوانین است که نمودهای عملی بازدارنگی زنان از سیاست هستند؛ این قوانین حتی اگر تحدید کننده نباشند، دست کم تقویت کننده هم نیستند. در بسیاری از کشورها (حتی کشورهای مدرن) از چیزی به نام سهمیه ۳۰ درصدی استفاده می کنند تا حضور زنان در امور سیاسی را فعال کنند. سهمیه ای که امروز در افغانستان و عراق و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه (که حضور زنان در آنان کمرنگ هست) هم اعمال شده است؛ این نوعی تبعیض مثبت است و این سهمیه ۳۰ درصدی بدین معنا است که حتما حضور زنان در مجلس باید به حداقلی از ۳۰ درصد برسد؛ یعنی زنان در رقابت آرا با مردان رقابت نمی کنند و به نوعی با خودشان (یعنی دیگر زنان) رقابت می کنند.

«در کشور ما این سهمیه پذیرفته نشده است؛ قرار بود این سهمیه ۳۰درصدی را فقط برای احزاب تعریف کنند که آن قانون هم رد شده و پذیرفته نشده است؛ در نتیجه این یک مانع بزرگ و عامل قانونی و قدرتمندی است که زنان ما را از دستیابی به قدرت بازمی دارد در حالی که در بیشتر کشورها که حضور زنان را در عرصه سیاسی فعال کرده اند، از این روش بهره گرفته اند».

اهمیت پیش شرط مطالبه حضور زنان در احزاب

این جامعه شناس بیان داشت: این ذهنیت منفی باز در جایی که زنان وارد عرصه سیاسی شده اند هم استمرار دارد؛ چنانچه ما از زنان انتظار داریم وقتی وارد عرصه سیاسی می شوند، همه، الگوهای پالایش یافته و آدم های مفیدی باشند. مثلا می گویند «این نمایندگان زن چه گلی به سر جامعه زده اند» و این در حالی است که این حرف ها در مورد مردان به کار برده نمی شوند. ما در مجلس در کل ۱۲ نماینده زن داریم و این خانم ها تعداد بسیار اندکی در قیاس با مردان هستند اما دائما قضاوت می شوند که چه کرده اند، در حالی که از این زاویه و جنبه قضاوت، تعداد کثیر مردان این گونه ارزیابی نمی شوند؛ یعنی این الگوی مفید بودن، صرفا در مورد زنان به جامعه تزریق می شود.

ایراد دیگر این است که ما از زنانی که وارد عرصه سیاسی و مشخصا مجلس می شوند، توقع داریم که صرفا در مورد ارزش های زنان فعال باشند، در حالی که جنسیت ربطی به دیدگاه و نگرش ندارد؛ یک نماینده زن می تواند وارد مجلس بشود و دیدگاه های زنانه نداشته باشد؛ همانگونه که ما از یک مرد توقع نداریم که لزوما نگرش های مردانه داشته باشد. در نتیجه یک زن بجای صرف پیگیری مطالبات و فعالیت های فمینیستی در مجلس، می تواند فعالیت های محیط زیستی داشته باشد. در صورتی که ما توقع داریم که زن ها حتما اهداف مرتبط با ارزش های زنان را پیگیری کنند.

وی افزود: نکته دیگر بحث احزاب است و متاسفانه همچنان این اطمینان در احزاب وجود ندارد که به زنان نقش های کلیدی داده شود. ما می دانیم که ساختار قدرت باید برخاسته  از و مبتنی بر ساختار احزاب باشد ولی هنوز این اطمینان در بین احزاب وجود ندارد که آنها به زنان نقش های کلیدی در درون حزب بدهند. وقتی این نقش های حزبی به زنان داده نمی شود و هنوز این اطمینان به قابلیت ها و قدرت وجود ندارد، ما چطور می توانیم توقع داشته باشیم که این احزاب، این زنان را به درون مجلس بفرستند یا مثلا به عنوان وزیر به رئیس جمهور معرفی کنند؟

 بنابراین من معتقدم که حضور زنان در قدرت و عرصه سیاسی ابتدا باید از احزاب شروع شود؛ یعنی زنان باید در این عرصه حضور موثرتر و قوی تری داشته باشند و این اعتماد به آنان وجود داشته باشد که  نقش های کلیدی به آنان سپرده شود.