در گزیده ای از یادداشت روزنامه اعتماد به قلم حیدرعلی مسعودی،آمده است: ماجرای تطمیع و تهدید امریکا در قبال کشتی آدریان دریا بهانه خوبی برای پرداختن به نقش پول در سیاست خارجی امروز ایالاتمتحده امریکاست. پول به شکل سنتی نقش مهمی در سیاست داخلی امریکا بازی میکند و محققان مختلف این مساله را به عنوان نقصانی اساسی در روندهای دموکراتیک امریکا تلقی میکنند، اینکه چرا صاحبان سرمایه تا این حد امکان دخالت و نفوذ در سیاست داخلی امریکا را دارند همواره محلی از پرسش و اشکال بوده است. اما امروز میتوان از مصادیق فراوانی از نقشآفرینی سادهانگارانه پول در سیاست خارجی امریکا ازجمله در طرح «معامله قرن» برای حل بحران اسراییل و فلسطین و در واقع، پرداخت پول برای دستیابی به صلح سخن گفت.
یکی از جدیدترین این مصادیق، پیشنهاد رشوه به ناخدای کشتی حامل نفت ایران است. امریکا درصدد است به شکل آشکارا از ابزارهای مالی برای پیشبرد اهداف عملی امریکا علیه ایران استفاده کند. کاربرد سرمایه و پول در بده بستانهای دیپلماتیک کشورها امر بیسابقهای نیست اما آنچه به ندرت اتفاق میافتد این است که امریکا که خود را تنها ابرقدرت جهان تلقی میکند، حاضر شود از جنبههای مهمی از پرستیژ بینالمللی خود را فدای تطمیع ناخدای یک کشتی کند. به واقع براساس چه تعریفی از منافع ملی امریکا، وزارت خارجه این کشور حاضر میشود که ریسک آبروریزی دیپلماتیک در صورت رد پیشنهاد رشوه توسط ناخدای کشتی را بپذیرد و چنین پیشنهادی را ارایه کند؟
در بحث پاداش ۱۵ میلیون دلاری در قبال ارایه اطلاعات مالی سپاه باید گفت که مکانیزم تمایز بین ادعاهای واقعی و کاذب درباره شبکه مالی ایران، کاری بسیار زمانبر و پیچیده است و حتی ممکن است به یک دام اطلاعاتی جدید برای وزارت خارجه و خزانهداری امریکا تبدیل شود، بنابراین به نظر نمیرسد که وزارت خارجه امریکا در کوتاهمدت بتواند بهره چندانی از این سیاست به دست آورد، ضمن اینکه ناهمسویی وزارت دفاع امریکا با وزارت خارجه در این مورد نیز جالب و قابلملاحظه است. در واقع، توسل وزارت خارجه امریکا به تطمیع مالی کنشگران غیردولتی، نشانگر ناتوانی امریکا در بهرهگیری از ابزارهای قدرت سخت امریکا و متحدان متعدد امریکا در جهان و شاید نشانگر ضعف قدرت هژمونیک امریکا در دریاها و آبهای آزاد به عنوان سنگ بنای قدرت هژمونیک نظامی امریکا در جهان است.
در کنار ناکارآمدی عملی، این اقدامات امریکا را در یک معنای کلیتر میتوان به تعبیر محمدجواد ظریف نشانگر سقوط اخلاقی و سیاسی امریکا نیز تلقی کرد. در واقع، اقدامات امریکا در حوزه سیاست خارجی که علیالقاعده باید برمبنای برداشتی استراتژیک از منافع ملی امریکا باشد، به اقدامات غریزی کوتاهمدت با ریسک بالا و مخل نظم بینالمللی تبدیل شده است. امریکا امروزه نه تنها حافظ نظم بینالمللی نیست بلکه تمام تلاش خود را برای بر هم زدن این نظم و تحمیل خواستههای نامشروع خود به عمل میآورد.