تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۱

شیراز-ایرنا- «پس از پنجاه سال؛ پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (ع)» از آثار ارزنده و ماندگار دکتر سید جعفر شهیدی درباره زندگانی امام حسین (ع) و قیام کربلا است که علاوه بر ارزش تاریخی، ادبی و پژوهشی، منبعی خوب برای سایر نویسندگان است.

کتاب پس از پنجاه سال، اثر دکتر سید جعفر شهیدی با نام کامل «پس از پنجاه سال؛ پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین(ع)»، برای نخستین بار در سال ۱۳۵۸ به چاپ رسید.

مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی(۱۲۹۷-۱۳۸۶ش) نویسنده، مترجم، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام و استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود.

این کتاب نخستین بار در ۲۱۶ صفحه توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ شد و تا کنون به چاپ پنجاه و چهارم رسیده است. تنها در سال ۱۳۹۳ بیش از ۳۴۰ هزار نسخه از آن به فروش رسید. 

کتاب «پس از پنجاه سال» از منابع خوب تحلیل و علل عاشوراست و یکی از منابع نگارش کتاب «فتح خون» سیدمرتضی آوینی بوده است.

سید جعفر شهیدی در این کتاب علت فاجعه را فقط در سال ۶۰ و ۶۱ هجری جست‌وجو نمی‌کند او نقطه عزیمت خود را برای تحلیل حادثه، سال‌ها قبل قرار داد و به همین دلیل نامی این گونه برای اثر خویش برگزید.

شهیدی در این کتاب در ۳۰بخش، در عین وفاداری به روایت‌های تاریخی، نگاه تحلیلی به زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، قومی و مذهبی در شکل‌گیری قیام امام حسین(ع)، داشته است. وی، هدف خود از نگارش پس از پنجاه سال را بررسی دلایل خونسردی و بی‌اعتنایی مردم در قبال واقعه عاشورا دانسته است. در واقع انگیزه دکتر شهیدی از نوشتن این کتاب، یافتن پاسخ این پرسش است که اگر یزید برای حفظ حکومت خود، اصول مسلم اسلامی را نادیده گرفت، چرا مردم تا آن حد خونسرد و بی‌اعتنا بودند؟ دیگر پرسش این کتاب این است که چه شد که پس از گذشت نیم‌قرن آن اندازه از فقه اسلام و احکام دین بی‌اطلاع ماندند که ندانستند چگونه منکری می‌کنند و چه ننگی دامنگیرشان می‌شود؟

این استاد دانشگاه بیان می‌کند که جامعه اسلامی که رسول خدا(ص) خود آن را تأسیس کرده بود و بر آن حاکمیت داشت پس از پنجاه سال این چنین دچار انحراف و سقوط شد و این حکایت‌گر آن است که خداوند به سعادت و سلامت هیچ قومی متعهد نیست مگر آن‌که آنان خود طریق هدایت را انتخاب کنند و بر پیمودن راه هدایت استقامت ورزند که البته اگر چنین شد خداوند از نصرت خود دریغ نمی‌کند.

دنیاطلبی و اشرافیت، فخر فروشی به اصل و نسب، بی‌عدالتی و تبعیض، فراموشی برادری دینی، نژادپرستی و زیر پا نهادن احکام خدا همگی به یک‌باره در قامت یزید تجسم یافت. هیچ چیز، غیرطبیعی رخ نداد و هر آن‌چه گذشت، بر اساس اختیار و خواست مسلمانان بود: «بیش از چهل سال از مرگ پیغمبر نگذشته بود که رسم دیگری از رسم‌های جاهلیت زنده گردید. چناکه در نظام قبیله رسم است، هرگاه شیخ بمیرد، فرزند ارشد او جای وی را می‌گیرد، معاویه درصدد برآمد این رسم را زنده کند» (ص ۸۴).

وی درباره یزید با استناد به کتب و راویان تاریخی می‌نویسد:«از زندگی یزید آن‌چه می‌دانم این است که تربیتی درست نداشت. روزی معاویه از مادرش شنید که می‌گوید: پوشیدن عبا و زندگی در خیمه را بیشتر از ماندن در کاخ و جامه حریر بر تن کردن دوست می‌دارم، او را با فرزند وی به قبیله‌اش فرستاد. یزید در آن‌جا تربیتی بیابانی یافت، نه درسی خواند نه کمالی اندوخت و چون میان صحرانشینان پرورش یافته بود، گفتاری روان داشت و شعری نیک می‌سرود...، تنها هنری که آموخته بود همین شعر گفتن اوست. به حکم زندگی چادرنشینی، اسب‌سواری و شمشیرکشی را نیز چنان‌که نوشته‌اند، می‌دانست. اما آن‌چه نمی‌دانست، آیین مسلمانی و فقه اسلامی بود... آماده بودن وسایل زندگی آرام، شکار و شراب و سگ‌بازی، از او موجودی عیاش، هوس‌باز و بی‌بند و بار ساخته بود.» (صص ۸۷ ـ ۸۸)

کار مسلمانان به آن‌جا رسید که چاره کار جز به قیام نبود و سرانجام امام حسین (ع) علیه یزید قیام کرد. از خواسته‌های امام حسین(ع) می‌توان دریافت که جامعه مسلمانان در آن روزگار گرفتار چه واقعیت‌های تلخی بود. حسین (ع) خواهان زنده شدن سنت و میراندن بدعت بود. همان سنتی که سال‌ها فراموش شده بود و همان بدعتی که همگان به آن خو گرفته بودند. او خود مردم آن روزگار را چنین توصیف نموده بود، مردم بندگان دنیایند، دین را تا بدانجا خواهانند که کار دنیا را با آن به سامان رسانند و آنگاه که روز امتحان فرا رسد، تنها اندکی از آنان دل در گروه دین دارند.

حسین (ع) را سرانجام روز عاشورا در کربلا به شهادت رساندند. اما حقیقت آن است که آن‌ها از همان روز که اساس ظلم را بنیان نهادند، در کار کشتن حسین (ع) بوده‌اند.

«حسین همچون پدرش مرد دین بود، نه مرد سیاست سازش‌کارانه و دین را همان می‌دانست که جدش از نخستین روزهای دعوت خود اعلام کرد، اجرای عدالت با گرفتن حقوق ضعیفان از متجاوزان. در حالی که در سراسر قلمرو اسلامی آن روزگار، نشانی از این عدالت دیده نمی‌شد، تشریفاتی که به نام دین در مسجدهای مکه و مدینه و دمشق و کوفه و بصره انجام می‌گرفت، چندان بهتر از مراسمی نبود که عرب پیش از بعثت محمد در مسجدالحرام در کنار خانه کعبه انجام می‌داد. تشریفاتی بی‌روح برای مردم‌فریبی یا خود را فریفتن.

او در قیام خود خدا را می‌خواست؛ پس از خدا مردم را. او می‌دید آن‌چه خدای اسلام به نام عبادت بر مسلمانان واجب ساخته، به خاطر آن است که آنان را مسلمانانی پاک‌دل، پاک‌اعتقاد و مسلمان‌دوست بار آورد تا آن‌چه را که روح اسلام خواهان آن است تحقق یابد.

از نظر او دین در نماز جمعه و خطبه آن‌ که تمام کوشش خطیب صرف می‌شود تا جمله‌ها با سجع و قافیه ادا گردد خلاصه نمی‌گشت. او دین را سنت خدا می‌دانست که باید در اجتماع مردم جاری باشد. سنتی که در آن مردم با یکدیگر برابرند و هیچ نژاد بر نژاد دیگری برتری ندارد...» (ص ۱۱۷)

دکتر شهیدی در این کتاب از حقیقتی سخن می‌گوید که هرگز با گذشت زمان غبار کهنگی بر آن نمی‌نشیند. حقیقتی که مسلمانان همواره به یادآوری آن نیازمندند: «اگر جزئی بی‌عدالتی در اجتماعی پدید آمد و فوری برطرف نگردید، بی‌عدالتی‌های دیگر را یکی پس از دیگری به دنبال خواهد داشت.» (ص ۸۵)

۹۹۱۰ / ۲۰۲۷