تهران- ایرنا- عبدالحسین زرین کوب، ادیب و مورخ معاصر و یکی از چهره های فرهنگ و ادب ایرانی است که با خلق آثار فراوان در زمینه فرهنگ و تمدن ایرانی – اسلامی خود را به جایگاهی رساند که هر ایرانی باید با شنیدن نام وی به احترامش از جا برخیزد.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ تاریخ، فرهنگ و ادب ایرانی وامدار افرادی است که هر کدام از آنها به نوبه خود نقشی برجسته در ماندگاری آن ایفا کرده اند و پس از مدتی خود آنها نیز به عنوان یکی از اجزا و شناسنامه آن قلمداد شده اند. یکی از این ستون های سُترگ عمارت و فرهنگ ادب پارسی را باید به حق عبدالحسین زرین کوب نامید؛ مردی که عاشق ایرانی و ایرانی بود، برای آنها زیست و عاشقانه از آنها نوشت.

زرین کوب با نگاهی شفاف و صادقانه شروع به نوشتن کرد و آن را در اختیار مخاطبان خود قرار داد تا آنجا که نام خود را چنان با ادبیات، تاریخ، عرفان و تصوف گره زد که حتی آنهایی که هیچ سررشته‌ای از ادبیات ندارند نیز نام زرین کوب را شنیده اند.

وی بیش از چهار دهه در دانشگاه تهران، ادبیات فارسی، تاریخ اسلام و تاریخ ایران تدریس کرد و پس از انقلاب اسلامی با مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد تا اینکه این ادیب و مورخ نامدار سرانجام در ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ خورشیدی چشم از جهان فروبست.

پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت سالروز درگذشت عبدالحسین زرین کوب به بررسی جایگاه فرهنگ و تمدن ایرانی – اسلامی در اندیشه تاریخ نگاری او پرداخته است.

فرهنگ ایرانی؛ مهمترین عنصر هویت ملی ایران

زرین کوب به فرهنگ ایرانی به عنوان عنصری زنده، پویا و سرشار از کارامدی، آگاهی و انسانیت می نگرد؛ فرهنگی که در دوره باستان، دوره اسلامی و عصر حاضر یکی از مهمترین عوامل هویت بخش و استمرار دهنده ایرانیت قلمداد می شود که اشاعه آن در میان اقوام و ملل دیگر به فرهنگ جهانی کمک کرد. وی در همین مورد می گوید: آنچه ارزنده ترین میراث انسانیت است در بسیاری از جنبه های همین فرهنگ پرمایه ای که هدیه این قوم و دیار است مایه دارد و من نمی توانم تصور کنم دنیای هست و آنچه فرهنگ ایران خوانده می شود در آنجا حضورش محسوس نیست. این فرهنگ در پی تاریخ درفش پیکار حیاتی آفرینشگران خویش بوده است و آفریننده این فرهنگ همواره در هرجا بوده است و در هر اوضاع و احوالی سرکرده است. هویت خود را در سایه آن حفظ کرده و آنجا که هر سلاحی بی اثر بوده است فرهنگ وی بقا و دوام وی را تضمین کرده است(۱).

وی انسانیت، عدالت و محبت را از مولفه های فرهنگ ایرانی می داند که با عنصر هویت ملی در هم آمیخته هستند. آنچنان که می گوید: این فرهنگ میراث انسانی است. در هیچ یک از فرهنگ های بزرگ جهانی به قدر فرهنگ ایران، صدای انسانیت، صدای عدالت، صدای محبت بلند نیست. این فرهنگ چند صدایی است. فرهنگ تک صدایی صدای روح نیست بلکه صدای نفسانیت است(۲).

 این مورخ تلاش های زیادی در راستای بازآفرینی هویت ملی ایرانیان انجام داد که در همین خصوص باید به نقش وی در بررسی افکار و اندیشه های بزرگان فرهنگ ادب ایران اشاره داشت. او شاهنامه فردوسی، حافظ، سعدی، غزالی، نظامی گنجوی، مولوی و دیگران که هر کدام به نوعی نقش تاثیرگذاری در احیای هویت فرهنگی ایرانی داشته اند را به مردم می شناساند. این مورخ چنان خود را شیفته فرهنگ ایرانی کرده بود که در مورد خاطرات خود از اولین مطالعه شاهنامه می گوید: اشک ریختم، حال کردم، عشق ورزیدم و نمی دانم چند بار جلد قهوه ای رنگ کتاب را که جابجا بر اثر دست مالی سیاه شده بود، بوسیدم(۳).

او ویژگی انسانی فرهنگ ایرانی که نقش بارزی در ماندگاری آن پیدا می کند و باعث می شود تا در هیچ دوره و زمانه ای زنگار کهنگی بر آن نقش نبندد و به آن ایستایی ندهد را برمی شمرد و می گوید: اگر در روزگاران دور یک چند تسلط ضحاک مردم اوبار و اسکندر ویرانگر، آن را در نواحی غرب از رشد و حرکت باز می دارد در نواحی شرق وی اسطوره رستم و تلاش انسانی پارت و خراسان دیگر بار به آن مجال جلو و ظهور می‌دهد. چنانکه در روزگاران نزدیک هم اگر استبداد قزلباش و ترکمان آن را یک چند در اصفهان و تهران به زنجیر می کشد جوهره وجود آن در اگره هند و حتی در دیار خونگار روم مجال خودنمایی و به هر صورت هست در شد و بقای خویش هرگز به کلی راکد و متوقف نمی ماند(۴).

فرهنگ جهانی وامدار فرهنگ ایران و اسلام

زرین کوب توجه خاصی به فرهنگ ایرانی در دوره باستان نشان می دهد؛ دوره ای که به عقیده وی به دلایل ویژگی های انسانی و فرهنگ انسانی موجود حائز اهمیت است و توانست فرهنگ جهانی را تحت تاثیر خود قرار دهد. او فرهنگ تسامح، آسان گیری در عقاید و اعتقاد به آزادی اراده را از ویژگی های فکری فرهنگ ایرانی می داند که همین امر هم باعث شد تا قلمرو حکومت ایرانی عرصه برخورد و تماس میان ادیان مختلف و گفت و شنود عقاید گوناگون شود تا بدین گونه به گفته وی ایران در گذشته باستانی خویش نیز مثل امروز کانون برخورد و محاوره عقاید و ادیان متنوع بود. همین شرایط و ویژگی منحصر به فرد ایران و به خاطر آنچه که به دنیای عصر قدیم داد و به خاطر آنچه برای بسط تمدن و رفاه دنیای عصر جدید انجام داد در تاریخ نام و آوازه ای آمیحته به احترام یافت تا اینکه سرنوشت چنین فرهنگی برخلاف سرنوشت امپراتوری های کهنه ای همچون بابل، مصر و آشور که قرن ها قبل به انقراض و فنا محکوم شده بودند، به انحلال در امپراتوری های دیگر منجر نشد و با وجود شکست سختی که در پایان عصر ساسانیان خورد به قوت اراده و نیروی همت خویش در صحنه باقی ماند. وی در مورد همین تاثیرگذاری فرهنگ ایرانی می گوید: ایران باستان به دنیا آموخت که ایجاد امپراتوری برخلاف آنچه نزد آشور و مصر و بابل آن اعصار معمول بود راهش منحصر به ایجاد محدودیت های دینی، اعمال تضییق و فشار بر اقوام تابع و یغما کردن حاصل دسترنج آنها به نام باج و خراج و هدیه و غنیمت نیست. با رعایت تسامح و رافت امپراتوری پایدارتر، فراگیر تر و ایمن تر می توان به وجود آورد. دنیای باستانی ایران در همان هنگام سقوط با وجود تفرقه و تشتت که دچار آن بود، از آنچه در طی عمر گذشته به وجود آورده بود و برای دنیایی که تازه می‌شکفت به میراث می‌گذاشت، برای خود کارنامه‌ای درخشان داشت. حتی طرز فرمانروایی برخی از پادشاهان گذشته خود را در نظر فرمانروایان جدید همچون نمونه حسن اداره و سلوک نجیبانه نشان می‌داد و آن را برای آنها شایسته تقلید و تقدیر می‌کرد(۵).

زرین کوب معتقد است که اگر فرهنگ ایران که ۳۰ قرن تاریخ را پشت سر گذاشته است آنچه را به این بانک جهانی علم و دانش بشری وام داده است و در آن سرمایه گذاری کرده است بازپس بگیرد، دنیای دانش و فرهنگ دچار عُسرت خواهد شد(۶).

وی نقش تمدن اسلامی نیز در فرهنگ جهانی برجسته می داند و معتقد است که تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول، قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی، سطح زندگی، سعه صدر و اجتناب نسبی از تعصب و توسعه و ترقی علم و ادب طی قرن‌های دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد، بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیون است اگر از دِینی که به یونان دارد بیشتر نباشد، کمتر نیست(۷).

تعامل فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی

زرین کوب تسامح را مادر تمدن اسلامی می نامد و آن را رمز حیات و وحدت فرهنگ اسلامی قلمداد می کند. وی هیچ تعارض و تضادی میان فرهنگ ایرانی و اسلامی مشاهده نمی کند و آنها را مقوم و مکملی برای یکدیگر می داند تا آنجا که برای ایران بعد از اسلام فرهنگ تلفیقی ایرانی- اسلامی مطرح می کند و ورود اسلام به ایران و تلفیق عناصر فرهنگی ایران باستان با آموزه های دین اسلام را نه تنها مانع استمرار ایرانیت نمی داند بلکه آن را مایه استمرار تاریخ ایران برمی شمرد(۸) و در همین مورد می گوید: سیل موج انسانی که در دنبال فتح مدائن و جنگ نهاوند در تمام ایرانشهر و اندک مدت شهرها و جاده ها را در همه جا از این فاتحان پر ساخت تدریجاً بر حس بیگانه دشمنی غالب آمد و واقع نگری ناشی از شعور تجربی چشمِ طبقاتِ در طی قرن ها محروم مانده را به افق تازه ای که به روی آن ها گشوده می شد باز کرد(۹).

او معتقد است که ایران با وجود شکست سختی که در پایان عصر ساسانیان خورد، به قوت اراده و نیروی همت خویش در صحنه باقی ماند. فاتحان را در ایجاد یک امپراطوری جدید که خود وی بخشی از آن گشت سرمشق و یاری داد و سرانجام ایران نامسلمان را در درون اقیانوس متلاطم و پر مخاطره ای که امپراتوری نوپای خلفا در دمشق و سپس در بغداد به صورت یک جزیره ثبات درآورد آن را اگر هم از لحاظ دینی فرهنگی و علمی مستقل یا لامحاله متمایز و ممتاز نگه داشت و حتی در مدتی کمتر از ۲ قرن بغداد مرکز خلافت امپراتوری خود را به صورت تصویری اسلامی شده از طریق با حکومت بربادرفته ساسانیان درآورد(۱۰).

زرین کوب می گوید: حقیقت آن است که فرهنگ اسلامی در درخشانترین ادوار خویش که دوره قبل از مغول است، بیش از هر چیز ایرانی است و نمی‌‏توان تأثیری را که این فرهنگ ایرانی در زبان اخلاف سعدی و حافظ گذاشته است، تنها به این بهانه که از نفوذ یک زبان غیرایرانی هم نشانهایی دارد، درخور تأسف یافت.

هویت؛ مستندی که در حق زرین کوب جفا کرد

بی شک نقش عبدالحسین زرین کوب را نمی توان در فرهنگ و اند یشه ایرانی و اسلامی نادیده گرفت اما تمام این اندیشه ها نسبت به اسلام و ایران که در ذات زرین کوب وجود داشت در یک دوره خاص اتفاقی در جامعه شکل گرفت که نه تنها جوابی برای مزد تلاش های این پیر دانای ایران نبود بلکه او را هم دل آزرده ساخت؛ موضوع از این قرار بود که مستندی در تابستان و پاییز ۱۳۷۵ خورشیدی از شبکه اول صداوسیما پخش شد که در آن علاوه بر اینکه اعتراف های تلویزیونی برخی از فعالان سیاسی آمده بود، اتهام هایی نیز متوجه چهره‌های بزرگ فرهنگی کشور مانند ایرج افشار، چنگیز پهلوان، احمد شاملو، هوشنگ گلشیری و عبدالحسین زرین‌کوب مطرح شد. این مستند که با نام هویت و به‌سفارش سعید امامی معاون وزارت اطلاعات وقت در صداوسیما ساخته شده بود، روشنفکران را به‌مثابه چهره‌های نفوذی دشمن و خیانت‌کار به میهن معرفی کرد.

در روزهایی که این مستند پخش می‌شد، زرین‌کوب در قید حیات بود. عظیم زرین‌کوب برادر وی درباره واکنش او به پخش مستند هویت، گفته است: برادرم واکنشی نداشت. زمانی که من به زرین‌کوب گفتم چنین برنامه‌ای ساخته‌اند لبخندی زد و چیزی نگفت. البته خیلی کار بدی کردند اما زرین‌کوب اهمیتی نمی‌داد.

با وجود اینگونه تلاش ها اما فضای سیاسی و اجتماعی جامعه بعد از ۱۳۷۶ خورشیدی تغییرات بسیاری کرد و بر مدار و میل هویت‌سازان نمی‌چرخید تا جایی که در۲۰ اسفند ۱۳۷۶ خورشیدی مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشتی برای زرین‌کوب برگزار کرد و همانجا تعریضی به برنامه هویت زد و گفت:‌ الدهر یومان، یوم لَک و یوم علیک. یک روز نشسته‌ای از همه جا بی‌خبر به تو خبر می‌دهند که برنامه‌ای به نام هویت درست شده و تو را هو کرده‌اند. یک روز دیگر در خانه‌ات هستی و می‌بینی دوستان می‌آیند و با اصرار و الزام از تو می‌خواهند که از تو قدردانی بکنند. یک روز چنان فراق عالم‌سوزی یک روز چنین وصال جان‌افروزی. گویا هر کدام جای خودش را دارد و نه به آن جای اعتراضی هست و نه به این جای افتخاری. از خدا می‌خواهم که در همه حال همان باشم که هستم و از آن بدگویی‌ها و این نکوداشت‌ها در حالم تغییری پیدا نشود. به هر حال من آنم که خود دانم و بلکه در واقع خدای من است که بر نفس من از من داناتر است. دیگران هر چه می‌گویند از پندار خودشان است. عیب‌جویانی دارم، دوستان دلنوازی هم دارم که محبتشان شامل حال من است و به آن‌ها افتخار می‌کنم. به علاوه با وجود محبت این دلنوازان و با همه سخنان دلگرم‌کننده آنها از آنچه عیب‌جویانم می‌گویند، ‌از آنچه که در آن‌چنان برنامه‌ای در حقم اظهار کنند، باکی ندارم و می‌دانم حقیقت آشکار خواهد شد و قدر هر کسی به موقعش معلوم خواهد شد. البته من قدری ندارم و این که عرض می‌کنم از روی تواضع نیست. در حقیقت مدعی هیچ مزیتی نیستم. در واقع این طور احساس می‌کنم که آنجایی که دوستانم مرا در آنجا قرار داده‌اند، من آنجا نیستم اما در آنجا هم که برنامه‌ای مثل هویت قرارم داده‌اند، نیستم و خوشبختانه آنجا هم نمی‌توانند مرا پیدا کنند.

منابع

۱- زرین کوب، عبدالحسین( ۱۳۷۶). ایران در کشاکش ایام، حکایت همچنان باقی (مجموعه مقالات) تهران: سخن، ص ۳۸۹

۲- زرین کوب، عبدالحسین(۱۳۷۸). تقویم پارینه، بخارا، سال دوم، شماره هفتم، ص ۱۰

۳- زرین کوب، ۱۳۷۶، ص ۴۹۳

۴- همان، ص۳۸۹

۵- زرین کوب، عبدالحسین(۱۳۸۸).آنچه ایران به جهان آموخت، مجموعه مقالات: نشریه داخلی، شماره ۶۳، ص۱۱

۶- زرین کوب، ۱۳۷۸، ص ۱۰

۷- زرین کوب، عبدالحسین(۱۳۷۸). کارنامه اسلام، تهران: امیرکبیر، ص ۲۱

۸- راعی، سجاد(۱۳۸۲). هویت ملی و ایرانی گری در تاریخ نگاری زرین کوب، فصلنامه مطالعات ملی، سال چهارم، شماره۱، ص ۱۳۰

۹- زرین کوب، عبدالحسین( ۱۳۶۸). تاریخ مردم ایران، تهران: امیرکبیر، ص ۱۳

۱۰- زرین کوب، عبدالحسین(۱۳۸۸).آنچه ایران به جهان آموخت، مجموعه مقالات: نشریه داخلی، شماره ۶۳، ص۱۳