دکتر محمد دهقانی، نویسنده، مترجم، منتقد ادبی و استاد سابق دانشگاههای سمنان و تهران است. وی آثار متنوعی در شاخه های مختلف نقد ادبی (پیشگامان نقد ادبی در ایران)، ادبیات کلاسیک ایران (حدیث خداوندی و بندگی تحلیل تاریخ بیهقی)، ادبیات معاصر (از شهر خدا تا شهر انسان) و ترجمه (علم و دین، روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی، چند اثر از نیکوس کازانتاکیس و آثار دیگر) به رشته تحریر آورده است و در سال ۲۰۰۶ برنده جایزه دیپلم افتخار انجمن ادبی پارناسوس یونان برای ترجمه آثار کازانتزاکیس شد. همزمان با آغاز فصل جوایز ادبی در نیمه دوم سال و دلایل مطرح نبودن ادبیات معاصر داستانی در میان این جوایز، همچنین در ادامه سلسله مصاحبه ها با نویسندگان و مترجمان در مورد مشکلات موجود در بازار ترجمه و نشر و مسائل موجود در زمینه ادبیات کلاسیک با وی گفتوگو کردهایم که در بخش های مختلف منتشر میشود.
اولین بخش از این گفت وگو را که عصر یک روز آخر تابستان و در کتابخانه و مرکز اسناد مجتبی مینوی بعد از پایان کار روزانه تحقیقی دکتر دهقانی در این کتابخانه انجام شده، در مورد وضعیت بازار ترجمه میخوانید.
ایرنا: در بازار ترجمه امروز با دو پدیده روبرو هستیم یکی بازترجمه آثاری است که مترجم های مطرحی هم آنها را ترجمه کرده اند، برای نمونه از مادام بواری از گوستاو فلوبر چند ترجمه در بازار هست که سه ترجمه از محمد قاضی، محمدمهدی فولادوند و مهدی سحابی بوده و اخیرا مهستی بحرینی نیز آن را برای نشر مرکز ترجمه کرده و پدیده دیگر بازترجمه آثاری است که جزء پرفروش های کشور مبدا بوده اند یا جایزه گرفته اند، آیا اینها مسائل دنیای ترجمه ما هست یا نیست و اگر هست چطور باید حل شود؟
دهقانی: به نظر من اشکالی ندارد که اثر مهمی مانند مادام بواری را چند مترجم خوب ترجمه کنند و از آن چند ترجمۀ خوب در زبان فارسی داشته باشیم. ممکن است مترجمی بر حسب علاقه شخصی خود اثری را که بارها ترجمه شده دوباره ترجمه کند. نمی توان اعتراض کرد و مانع کار او شد. شاید او ترجمه های قبلی را در حدی که خود میپسندد و لازم میداند گویا و رسا نیافته و در نتیجه تصمیم گرفته روایت خود را از آن اثر ارائه دهد. دلیل دیگر این است که بعضی مترجمان خوب ما اثری را نه از زبان اصلی بلکه از زبان واسط ترجمه می کنند. این کار را خود من هم کرده ام؛ مثلا ما ایرانی ها معمولا زبان یونانی نمی دانیم و ارتباطی هم با یونانیها نداریم. کازانتزاکیس را ما از زبان واسط ترجمه می کنیم. حالا اگر کسی پیدا شود که زبان یونانی دموتیک یعنی زبانی را که کازانتزاکیس به آن می نوشت بلد باشد و بتواند آثار او را مستقیما از یونانی ترجمه کند نباید اعتراض کنیم؛ باید ممنون او هم باشیم.
افق روحی نویسنده و مترجم باید نزدیک باشد
ایرنا: البته ضرورتا نمی توانیم بگوییم ترجمه بهتری است؟
دهقانی: نه ضرورتا نمی توانیم بگوییم و باید صبر کنیم و ببینیم نتیجه کار چطور است؛ ولی ترجمه اگر از زبان اصلی صورت بگیرد ترجیح دارد تا زبان واسط. محمد قاضی فرانسه می دانست و آثار خیلی از نویسنده ها را ترجمه کرد و حتی تلفظ دن کیشوت که در اسپانیایی دن کیخوته است از روی فرانسه دن کیشوت خوانده شد و در فارسی به قدری جا افتاد که امروز آن را فقط دن کیشوت تلفظ می کنیم. ترجمه از زبان واسط لزوما بدتر از ترجمه از زبان اصلی نیست؛ بستگی به کیفیت ترجمه دارد، ولی اگر فرض کنیم دو مترجم قوی و دو نویسنده خوب داریم و یکی از این مترجمان از آن نویسندگان به واسطه و دیگری بی واسطه ترجمه می کند آن که بیواسطه ترجمه میکند ترجیح دارد. نمونهاش ترجمه های سروش حبیبی یا ترجمه های آبتین گلکار از ادبیات روس است که قبلا از زبان های دیگری ترجمه شده و بعضی هم ترجمه های خوبی داشته، ولی اینها چون بی واسطه ترجمه می کنند و ترجمه شان هم خوب است البته کارشان ترجیح دارد بر کار مترجمان خوب دیگری که ادبیات روس را به واسطۀ زبانهای دیگر میخوانند و ترجمه میکنند. کتاب اعترافات روسو را من با ترجمه های دیگری خوانده بودم ولی ترجمه مهستی بحرینی از این کتاب واقعا عالی بود و مشتاقم کتاب مادام بواری را هم با ترجمه ایشان بخوانم.
بنابراین، کیفیت ترجمه بسیار مهم است. هر مترجم خوبی هم لزوما نمی تواند هر نویسنده ای را ترجمه کند. در ترجمه چیزی که بسیار مهم است و معمولا به آن توجه نمی شود این است که افق روحی و فکری مترجم باید با افق روحی و فکری نویسنده، اگر نگوییم همسان، دست کم نزدیک باشد.
ایرنا: آیا به این شکل دایره کاری مترجم محدود نمی شود؟
دهقانی: بله، مسلما؛ اما مترجمی مثل نجف دریابندری به سبب لحن طنزآمیز و مایه طنزی که در وجود خودش هست و زبانی که برای چنین لحنی پرورش یافته به خوبی می تواند آثار طنزآمیز معاصر را ترجمه کند، یا به دلیل برخورداری از لحن و سبک رئالیستی بهخوبی می تواند داستان های رئال مانند آثار مارک تواین را ترجمه کند. هم او، به دلیل همین دید رئالیستی و پوزیتیویستی بعضی آثار فلسفی برتراند راسل را می تواند ترجمه کند و این حرف من به طور کلی درست است که مترجم باید همافق با نویسنده باشد. مترجمی که افق فکری، روحی اش با نویسنده نزدیک یا همخوان نباشد مترجم موفقی نمیتواند باشد. محمد قاضی به این دلیل می تواند زوربای یونانی را خوب ترجمه کند که شخصیت خودش به قهرمان داستان نزدیک است. حتی خود او نیز می گوید که من زوربای ایرانی ام. بنابراین مترجم باید با افق نویسنده همدلی و همسخنی داشته باشد.
ایرنا: اگر به سوال اول برگردیم، با توجه به روند کلی بازترجمه آثار کلاسیک از تجربه خودتان بگویید، آیا اثری خواندهاید که از نظر شما ضرورت داشته که ترجمه شود؟
دهقانی: ضرورت که نمی شود گفت، حتی ترجمه اول این کتاب ها هم ضرورت ندارد. ضرورت به چه معنی؟
ایرنا: به این معنی که ترجمه قبلی غلط فاحش داشته باشد.
رعایت لحن و سبک نویسنده در ترجمه ادبی بسیار مهم است
دهقانی: بهتر است بگوییم چه لزومی داشته که بازترجمه شود. مثلا الان رضا رضایی آثار کلاسیک قرن هیجدهم و نوزدهم انگلیس را دارد ترجمه می کند که همه قبلا ترجمه شده اند ولی ترجمه های ایشان خیلی بهتر از ترجمه های قبلی است و با تامل و دقت بیشتری صورت گرفته است. آخرین اثری که از وی خواندم رمان میدل مارچ بود که مفصل هست و قبلا هم ترجمه شده، اما ترجمه ایشان بهتر است. بنابراین اشکالی ندارد و در بعضی موارد لازم است که آثار مهم دوباره یا چندباره ترجمه شوند. ترجمه را در آثار کلاسیک باید جدیتر بگیریم. گاه ترجمه های سابق ترجمه های مناسبی نیستند.
ایرنا: شما خودتان با چه منطقی ممکن است سراغ بازترجمه یک اثر بروید؟
دهقانی: برای من که پیش نیامده ولی به طور کلی اگر خطای فاحشی در ترجمه ببینم و بعد از مقابله متن فارسی با متن اصلی معتقد بشوم مترجم خطا کرده است. البته در ترجمه ادبی فقط خطای مفهومی مطرح نیست. وقتی سبک و لحن رعایت نشود لازم است اثر دوباره ترجمه شود ولو اینکه مفاهیم درست منتقل شده باشد؛ زیرا لحن و سبک در ترجمه ادبی بسیار مهم است. وقتی یک مترجم نویسنده ای را نمی فهمد و با نگاه و فلسفه اش آشنا نیست نباید در کار دست ببرد، اگرنه به نظرم یک ترجمه مغلوط به دست می آید.
ایرنا: اینکه می فرمایید نویسنده و مترجم باید هم افق باشند در مورد نویسندگانی که تعداد زیادی اثر دارند و سبک آنها مشخص است، ممکن می شود ولی نویسندگانی که تازه کار خود را شروع کرده اند و هنوز سبک و سیاق خود را پیدا نکرده یا شناخت سبک او برای ما دشوار است، در این موارد چطور؟
دهقانی: نه سخت نیست. ما کاری نداریم نویسنده جوان است یا نیست یا کار اول اوست یا خیر. با اثر ادبی سروکار داریم و مترجم در این موارد باید ادیب باشد، نه اینکه دیروز از دانشکده زبان های خارجی فارغ التحصیل شده باشد و امروز یک اثر ادبی را ترجمه کند. به تعبیر دکتر حسین معصومیهمدانی که من هم آن را قبول دارم در ترجمه حدود ۲۰ یا ۳۰ درصد آگاهی دربارۀ زبان مبدا لازم است و حدود ۴۰ درصد دانش زبان مقصد. مابقی کار به شعور مترجم مربوط میشود. از نظر من مترجم ادبی در زبان مقصد باید استاد و باید ۷۰ درصد زبان مقصد را بلد باشد. باید بتواند در زبان خود چند جمله بنویسد و در غیر اینصورت نمی تواند ترجمه ادبی بکند؛ البته می تواند ترجمه های دیگر مانند روانشناسی و غیره انجام دهد. در ترجمه زبان مقصد از زبان مبدا بسیار مهم تر است؛ زیرا مترجم اگر در زبان مبدا مشکلی داشته باشد بالاخره می تواند جست وجو و مشکل خود را حل کند ولی اگر زبان مقصد را بلد نباشد مقصود از ترجمه برآورده نمیشود.
ایرنا: در مورد همزمانی ترجمه ها در مورد کتاب هایی که در خارج از ایران خیلی مطرح شده اند موضع های مختلفی وجود دارد عده ای معتقدند وزارت ارشاد باید اقدام کند و عده ای می گویند ناشران و مترجمان باید صنفی داشته باشند که جلوی ترجمه همزمان چند کتاب را بگیرند نظر شما چیست؟
دهقانی: ترجمه همزمان چند اثر چه اشکالی دارد؟
تعیین نیاز مخاطب کتابخوان نباید دستوری باشد
ایرنا: ممکن است اشکالات زیادی داشته باشد؛ ولی در نگاه اول وجود چند ترجمه از یک کتاب بالاخره روی میزان فروش کتاب ها اثر منفی می گذارد.
دهقانی: این درست نیست. مثل اینکه بگوییم چون تعداد هندوانه فروش ها زیاد است؛ قیمت هندوانه پایین می آید.
ایرنا: گذشته از اینکه این موضوعات با هم فرق دارند، اصلا چه احتیاجی هست که یک کتاب چند بار ترجمه شود؟
دهقانی: اگر احتیاجی نباشد کسی نمیخرد، همان میشود که عرض خود میبری و زحمت ما میداری. اگر جامعه جواب مثبت میدهد و میخرد لابد نیاز است. نیاز را که ما تعیین نمیکنیم و دستوری نیست. مثلا کتاب ملت عشق از نظر من اصلا کتاب خوبی نیست، ولی مردم آن را دوست دارند. چند ترجمه دارد و از هر کدام چاپهای زیادی فروش رفته است.
ایرنا: حتی اگر بازار را در نظر نگیریم، وجود چند ترجمه از ملت عشق و چاپ آن توسط چند ناشر و وفور آن در بازار دستکم روی سلیقه مخاطب تاثیر می گذارد.
دهقانی: فکر میکنید این افراد اگر ملت عشق نخوانند مادام بواری می خوانند؟ باز هم ملت عشق این هنر را دارد که کسانی که کتاب نمی خوانند به این شکل کتاب بخوانند. این چه عنادی است که جامعه روشنفکری ما با این کتابها و آثار دارد؟
ایرنا: بالاخره نشاندهنده پایین آمدن سطح سلیقه مخاطب است.
بازار کتاب هم بازار عرضه و تقاضاست
دهقانی: بله این هست، ولی ممانعت از چاپ این آثار مثل این است که نشانگرها را از بین ببرید و بخواهید مشکلات را حل کنید. تقاضا وقتی وجود دارد ناشر هم کار می کند وگرنه سرمایه خود را به خطر نمیاندازد و بازار کتاب هم بازار عرضه و تقاضاست.
ایرنا: آیا به این معناست که نتوانسته ایم آثار خوبی عرضه کنیم؟
دهقانی: وقتی زحمات یک نویسنده سانسور می شود، یکی از نتایجش رشد ادبیات مبتذل است. همچنین مشکلات بازار کاغذ وجود دارد، برای چی باید کاغذ سهمیهای شود؟ مشکل این نیست که چند مترجم یک کتاب را ترجمه می کنند. وقتی جامعه را آزاد گذاشتیم که انتخاب کند خودبهخود تنظیم و تعدیل میشود. این مشکلات باید حل شود. چه بخواهیم و چه نخواهیم فضا باز شده است. مثلا یک کتاب من که مجوز نداشته را به شکل پی. دی اف در فضای مجازی منتشر کردهاند و نسخههای کاغذیاش را هم بدون اطلاع و رضایت من چاپ میکنند و فروخته می شود. در این شرایط هم حقوق من ضایع می شود و هم حق ناشر.
ایرنا: وضعیت ترجمه را به طور کلی چطور می بینید؟
دهقانی: متاسفانه درک ما و میزان دانش ما از زبان فارسی خیلی کاستی گرفته است، یعنی مترجمهای خوب خیلی کمتر از قبل شده اند.
ایرنا: دلیلش چیست؟ روی زبان فارسی تسلط ندارند؟
تعداد مترجمهای خوب هر روز کمتر میشود
دهقانی: عده کمی هستند که خوب ترجمه می کنند ولی تعداد آنها هر روز کمتر می شود و عده زیادی به عنوان مترجم وارد این بازار می شوند که واقعا صلاحیت ترجمه کردن و دانش آن را ندارند، ولی چون بیکار هستند (آدم هایی که ممکن بود در کارهای دیگر هم خودشان موفق تر باشند و هم جامعه بهره مند شود ) به ترجمه کردن روی آورده اند و حد ترجمه خیلی ضعیف شده است؛ به اندازه ای که الان اگر بخواهم ۱۰ تا مترجم ادبی خوب اسم ببرم واقعا نمی توانم. در همه زمینه ها و از جمله در زمینه ترجمه گرفتار بلایی شده ایم که فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در قرن نوزدهم به آن می گفت میانمایگی.او میانمایگی را آفت تعلیم و تربیت آلمانی می دید. متأسفانه میانمایگی در فرهنگ آموزشی ما هم گسترش یافته است و ما با کار خوب و عالی کمتر روبرو میشویم.
پایان بخش اول...
گفتوگو از منصوره شوشتری