روزنامه شرق در یادداشتی به قلم احمد عظیمیبلوریان استاد پیشین مریلند آورده است؛ تفاهم میان انگلیس و شوروی در مورد ایران این بود که استانهای شمالی ایران بهعنوان حیاط خلوت شوروی به شمار بیایند و همه استانهای دیگر عمدتا در کنترل انگلیس باشند. با قدرتمندشدن تدریجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، بخشی از امکانات انگلیس در خاورمیانه به چنگ آمریکا افتاد. حرکت ملیشدن صنعت نفت ایران به این نقلوانتقال کمک کرد. در اوایل دهه ۱۳۳۰ و با اوجگرفتن حرکت ملیشدن نفت ایران بهویژه در دولت دکتر مصدق، جابهجایی در حوزه نفوذ این دو قدرت غربی در خاورمیانه سرعت گرفت. از دید اقتصادی، دکتر مصدق با کمک متخصصان بینالمللی مانند دکتر شاخت آلمانی چاره موقت در محاصره اقتصادی را در انتشار اوراق قرضه دانست، اما از دید بلندمدت به تبعات محاصره اقتصادی توجه نشد. کودتای ۲۸ مرداد در اوایل دهه ۳۰ عملا پای آمریکاییان را به ایران بازتر کرد و این حرکت تا سقوط حکومت پهلوی روزبهروز شدت گرفت، بهطوریکه در سالهای آخر پیش از انقلاب اسلامی حدود 50 هزار مستشار نظامی آمریکایی در ایران حضور فعال داشتند.
آمریکا با احداث خط دفاعی سنتو، شوروی را در مرزهای جنوبی محاصره کرده بود. اشغال سفارت آمریکا در دوره نخستوزیری مهندس بازرگان نقطه عطفی برای پایانیافتن سلطه آمریکا در منطقه بود و زمینه حضور قدرتهای شرقی از جمله چین و روسیه (پس از فروپاشی شوروی)، ژاپن و قدرتهای اروپایی را فراهم کرد.آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و نابودکردن ریشه حرکت نازیسم، بازسازی اروپای نابودشده را با ابزار موسوم به «طرح مارشال» آغاز کرد و در فرایند آن با صدور کالا و تخصص از آمریکا به اروپا، اقتصاد آمریکا را به بالاترین سطح توسعه در جهان ارتقا داد. درهمینحال به بازسازی قدرت شرق آسیا یعنی ژاپن پرداخت، بعدها همین مسیر را برای کره جنوبی در پیش گرفت.
ایالات متحده آمریکا با قدرتگرفتن اقتصاد اروپا و شرق آسیا و خاورمیانه از راه صدور تخصص و کالای صنعتی و تشکیل نهادهای همکاری اقتصادی- دفاعی مانند ناتو و سنتو، به رأس قدرت اقتصاد جهانی رسید. امروز و بهویژه پس از فروپاشی شوروی، همین تجربیات در خاورمیانه به کار برده میشود. بازده اقتصادی این حرکت زمانی به اوج میرسد که در مسیر حرکت آمریکا در بازسازی کشورهای دیگر رقابتی به وجود نیاید؛ اما رشد روزافزون چین، ژاپن و هندوستان، بههمراه تجزیه شوروی و استقلال کشورهای دالان قفقاز و شرق دریای خزر از یک سو ریشههای نگرانی کشورهای منطقه خاورمیانه را نسبت به گسترش کمونیسم از میان برد و از سوی دیگر زمینه نفوذ آمریکا و کشورهای غربی را در منطقه فراهم آورد.
آنچه برای آمریکا پیشبینیشدنی نبود، حرکت جمهوری اسلامی ایران در بریدن ارتباط با آن از مقطع اشغال سفارت آمریکا پس از انقلاب بود. انقلاب اسلامی در آغاز کار، در تصورات آمریکا و اروپای غربی در رویارویی با شوروی یک ظرفیت به شمار میرفت. پادزهر قوی در برابر کمونیسمی بود که کل خاورمیانه را تهدید میکرد؛ اما رویگردانی از ایالات متحده موجب کاهش تدریجی قدرت آمریکا در خاورمیانه شد. این رویداد برای آمریکا - چه دولت دموکرات و چه جمهوریخواه - پذیرفتنی نبود. از آن تاریخ تاکنون از میزان نفوذ آمریکا در خاورمیانه کاسته شده است. حتی جنگ عراق علیه ایران که بنا به اسناد با چراغ سبز آمریکا انجام شد، بهجای شکست ایران، زمینه سقوط رژیم صدام حسین در سالهای بعد و افزایش قدرت منطقهای ایران را فراهم آورد.
آنچه برای آمریکا قابل پیشبینی نبود، نرمش و گسترش روابط ایران و روسیه کنونی بود که همراه با گسترش نفوذ چین در خاورمیانه موجبات کاهش قدرت آمریکا را در منطقه فراهم آورد. این دلیل اصلی تحریمهای اعمالشده از سوی آمریکا علیه نظام جمهوری اسلامی است. شاید حمایت آمریکا از اسرائیل بهانه باشد. اوباما در اواخر دوره ریاستجمهوری خود حتی با نتانیاهو صحبت نمیکرد. سیاست خارجی دموکراتها بهویژه در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما نرمتر از امروز بود. از سوی دیگر همه تلاش آمریکا از آن زمان تاکنون نهتنها جلوگیری از توسعه تکنولوژی هستهای، بلکه تلاش برای جلوگیری از صنعتیشدن ایران و خاورمیانه بوده است. این منطقه از دید غرب باید صرفا بهصورت یک بازار مصرف باقی بماند. برجام نتیجه همین تلاش در دوره اوباما بود که با همکاری کشورهای 1+5 صورت گرفت. جناح محافظهکار ایران از همان زمان تاکنون با برجام مخالفت کرده است؛ اما آمریکای ترامپ بیش از آنکه با برجام مخالف باشد، با نرمش ایجادشده میان ایران و روسیه و گسترش روابط با چین مخالف است.
از سوی دیگر آمریکا بهدلیل اقتصادیکردن تولید نفت شل با افزایش بهای نفت در بازار بینالمللی موافق است. هرچند کشورهای اروپایی و شرق دور از این افزایش بها زیان میبینند؛ اما حریف آمریکا نمیشوند. آمریکا علاوه بر ایجاد زمینه برای چنین افزایشی، میخواهد حضور خود را در خاورمیانه تا آنجا که ممکن باشد پُررنگ کند. بازار کشورهای نفتخیز خاورمیانه برای صنایع و خدمات آمریکایی بیمانند است، بهویژه آنکه نقدینگی این منطقه از فروش نفت و خرجکردن پول آسان است. آمریکا نمیخواهد این بازار را از دست بدهد. بازسازی زیرساختارها و ساختن برج و «مال» در خاورمیانه برای آمریکا از سودآورترین کارهاست. بازسازی هم باید پس از تخریب صورت گیرد.
درست مانند اینکه شما یک خانه قدیمی را میخرید که در آن یک برج بسازید؛ اما از دید منافع بلندمدت ایران، محاصره اقتصادی توسط آمریکا و سکوت کشورهای غربی گرچه برای اقتصاد ایران سخت است، میتواند به سود ایران تمام شود. زمامداران ایران باید از این حرکت آمریکا پند بگیرند و اقتصاد خود را متنوع کنند. فشار کنونی بر مردم ایران بهدلیل تکیه ایران بر یک اقتصاد تکمحصولی است.
آیا مردم آمریکا با سیاستها و رفتار آمریکا در خاورمیانه موافقاند؟ علایق اقتصادی آمریکا از آن یک درصدی از مردم آمریکا نشئت میگیرد که ۹۹ درصد ثروت آمریکا را در کنترل خود دارند. ترامپ نماینده افکار عمومی آمریکا در سیاست خارجی نیست؛ او یک رجل متعصب و تاجرمسلک و ثروتمند و متکی به قدرت والاستریت است. مردم عادی آمریکا حتی شاید ندانند سوریه و ایران کجای کره زمین قرار دارند؛ اما قشر تحصیلکرده در جناح چپ میانه جامعه آمریکا کلا با سیاستهای ترامپ مخالفاند و حتی از تجزیه برخی ایالات آمریکا از جمله کالیفرنیا سخن میگویند.