تهران-ایرنا- رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: آیا شمس مولای مولانا بود یا مولانا مولای شمس؟ خود شمس می‌گوید: مولانا، تویی مراد من. انبان جان من، افروخته و انباشته از دُر، دنبال دلی می‌گشتم به وسعت دریا تا این بار بر او نهم، تا تو را یافتم محمد جلال‌الدین بلخی.

نشست خورشید بلخ؛ کنکاشی در آراء و نظرات مولوی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز دوشنبه ۸ مهر ۱۳۹۸ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد.

در این مراسم با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش برگزار شد، حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ توفیق سبحانی، عضو شورای علمی انجمن و  احمد تمیم‌داری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی سخنرانی کردند.

این مولاناست که مولای شمس است

بلخاری در ابتدای سخن ضمن اشاره به روز هفتم مهر روز بزرگداشت شمس و روز هشتم مهر روز بزرگداشت مولانا گفت: من معمولاً پلی میان بزرگترین مثل متفکران مسلمان با شخصیت عرفان نظری اسلام یعنی ابن عربی می‌زنم. موضوع سخن امشب نیز نسبت بین اندیشه های ابن عربی و مولاناست.

وی در ادامه با اشاره به کتاب عکس مه رویان و خیال عارفان، کتابی در مفهوم شناسی خیال در اندیشه های مولانا، گفت: من در تفسیر شاه بیت مولانا «آن خیالاتی که دام اولیاست/ عکس مه رویان بستان خداست» تمام شروح مثنوی را دیدم. اکثریت شارحان مه رویان را همان «اعیان ثابته» در اندیشه ابن عربی دانسته بودند. تضادی که در اینجا پیش می‌آید این است: کسی همچون مولانا که بی اعتنا به آرای ابن‌عربی بوده است، چطور ممکن است مفسران مثنوی یکی از مهمترین ابیان ابیاتش را با بنیان آراء ابن عربی تفسیر کنند؟

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: ابن عربی در سال ۵۶۰ هجری به دنیا آمده و در سال ۶۳۸ در دمشق فوت کرده است. مولانا در سال ۶۰۴ به دنیا آمده است زمانی که ابن عربی ۴۴ ساله است و دورانی که نوشتن فتوحات مکیه را آغاز کرده است. مولانا سیزده ساله است که حمله سهمگین و ناجوانمردانه مغول پیش می آید. پدر مولانا به واسطه این حمله میل مکه می‌کند و به سمت مکه می‌رود. در عراق شیخ الاسلام (استاد سعدی) را ملاقات می کنند. در سال ۶۲۸ ابن‌عربی نزدیک به ۶۸ سال سن دارد پدر مولانای ۲۴ ساله فوت می‌کند و تمامیمناصب و مراسم پدر به عهده مولانای جوان گذاشته می شود. از این رو مولانا برای افزایش اندوخته‌های علمی خود چند بار به دمشق می رود و احتمالاً با ابن عربی دیدار می‌کند.

البته من دیدار این دو را قطعی می‌دانم. ابن عربی حول و حوش سال ۶۱۸ قمری به دمشق آمده است و در همانجا هم فوت می‌کند. ابن عربی در سن ۴۵ سالگی در دمشق مشهور بود و در کلاسهای درسش همگان شرکت می‌کردند. من محال می‌دانم که مولانای عاشق تحصیل به دمشق رفته باشد و در کلاس ابن‌عربی حضور پیدا نکرده باشد. مرحوم فروزانفر مدعی است مولانا هدایت الفقه را نزد ابن عربی خوانده است.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در بیان مطلب دوم در ارتباط ابن عربی و مولانا گفت مرحوم  محسن جهانگیری در پایان کتاب خود با نام زندگی و آراء ابن عربی معتقد است مولانا غزل «ما عاشق و سرگشته شیدای دمشقیم/ سرگشته و دلبسته سودای دمشقیم» را خطاب به ابن عربی گفته است و جبل صالح در این غزل منظور مکان دفن ابن عربی در دمشق است. این را نمی پذیرم. مخاطب این شعر شمس است. مولانا دو بار برای پیدا کردن شمس به دمشق رفته است.

بلخاری در تبیین چرایی نپذیرفتن نکته مهم مرحوم جهانگیری گفت: شمس مراد مولاناست. چگونه می‌شود کسی مراد کسی باشد و او در جان و جهان ازو تبعیت نکند؟ مریدی ذاتش در متابعت است. بنابراین اگر شمس مراد من مولانا شد و او را احیا کرد نظر شمس درباره ابن عربی برای مولانا حجت است. حال باید ببینیم که شمس نسبت به ابن عربی نظری داده است؟ شمس انسان فوق العاده رُکی بوده است. درباره شیخ اشراق به صراحت می‌گوید او جوانی است که علمش بر عقلش غالب است! شمس در سه جای مقالات شمس درباره ابن عربی به شماتت صحبت کرده است و از او با نام شیخ محمد سخن به میان آورده است.

بلخاری ضمن خواندن موارد نقد ابن‌عربی از سوی شمس در نهایت گفت: به استناد این انتقادات شمس به ابن‌عربی، من امکان تاثیرپذیری ابن عربی بر مولانا را منتفی می‌دانم.

حیوانی که شیر دارد، اگر این شیر از پستانش گرفته نشود، به درد می‌آید. عارفی هم که جانش پُر از حقیقت باشد و کسی را پیدا نکند که از آن برای او بگوید این حقیقت او را می کشد. به قرآن که می‌کشد! به همین سان است که مولانا با چراغی دنبال کسی می‌گشت که عارفان باید بارشان را بر کسی نهند بلخاری گفت: باید بپرسیم آیا شمس مولای مولانا بود یا مولانا، مولای شمس؟ خود شمس می گوید مولانا، تویی مراد من! انبان جان من، افروخته و انباشته از دُر، دنبال دلی می‌گشتم به وسعت دریا تا این بار بر او نهم، تا تو را یافتم محمد جلال‌الدین بلخی. والله معلم هرآنچه به شاگرد می‌دهد، ازو می گیرد. شاگرد خوب، یار خوب مهم است.

بلخاری در بخش پایانی و در مقام نتیجه‌گیری گفت: به‌رغم همه اینها ابن‌عربی شاگردی به اسم صدرالدین قونوی دارد صدرالدین قونوی شاگرد ابن عربی است و به قول مرحوم آشتیانی مدخل ورودی شناخت اوست. هنگامی که مولانا در سال ۶۷۲ فوت می‌کند صدرالدین بر جسد پاک او نماز می‌گزارد. او عصاره و شاگرد و دست‌پرورده ابن عربی است که ظاهراً نظر خود مولانا بوده است که بر جسدش نماز گزارد. آیا ممکن است او عامل ارتباط ابن‌عربی و مولانا بوده باشد. مولانا البته صدرالدین را مقلد می‌دانست و نه محقق.
در جمع بندی اگر مبنا را مقالات شمس بگیریم مولانا مطلقاً از ابن عربی تبعیت ندارد اما اگر از منظر صدرالدین قونوی بنگریم احتمالاً دیدارهایی تنها میان مولانا و صدرالدین وجود داشته که می تواند عامل ارتباط ابن عربی و مولانا بوده باشد. پژوهش‌هایی که من در این زمینه در رساله دکتری خود کرده‌ام میان آموزه‌های ابن‌عربی و مولانا اشتراک هایی وجود دارد.

زرین‌کوب می‌گفت گمان نکنم آرامگاه شمس در قونیه باشد

سبحانی در بخش اول سخن در سیری بر زندگی مولانا گفت: مولانا در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ به دنیا آمد و در سال ۶۲۸ پدرش سلطان‌ولد در قونیه وفات کرد. مهمترین اتفاق زندگی مولانا در سال ۶۴۲ همزمان با ورود شمس به قونیه است. در سال ۶۴۳ شمس قونیه را ترک می‌کند. یک سال بعد سال بازگشت شمس به قونیه است. اما از سال ۶۴۵ دیگر نشانی از شمس نیست.

وی ادامه داد: مولانا سرایش مثنوی را در سال ۶۶۲ به سفارش سحام‌الدین چلبی آغاز کرد. البته دیوان شمس پیش از سرایش مثنوی آغاز شده است. این دیوان ۳۲۶۰ غزل دارد که ۳۲۲۹ تای آن در کلیات شمس به همراه ۴۱ ترجیع‌بند است. در این غزل ها به جز غزل های خاص, حدود ۱۰۰ غزل با تخلص صلاح الدین و حسام الدین است.

عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: ماجرای کیمیا خاتون که در دوران و حضور شمس پیش آمده است بیشتر حاصل داستان‌پردازی بی اساس است. همچنین افسانه‌هایی که درباره اولین دیدار بین مولانا و شمس گفته‌اند معمولاً بدون توجه به شخصیت آنان گفته شده که مورد قبول نیست.

 سبحانی: برای شمس آرامگاهی در پاکستان و قونیه وجود دارد. مرحوم زرین کوب به من می گفت که گمان نکنم آرامگاه شمس در قونیه باشد

وی در بخش پایانی سخنان خود گفت: مولانا شمس را هرگز از یاد نبرد. کلمات آفتاب، شمس و ... در انتهای غزل ها خطاب به اوست که فقدان شمس برای مولانا زخم بزرگی بود.

تاکنون ۵۰۰ نسحه از ترجمه مثنوی در آمریکا منتشر شده است

تمیم‌داری سخن را با اشاره به استعمار انگلیس در هندوستان آغاز کرد و گفت: از وقتی انگلیس در سال ۱۸۵۷ هندوستان را فتح کرد قوای آن ها در آنجا مسلط شدند و تشکیل حکومت دادند. از این روی برای برقراری ارتباط با مردم هند مجبور به یادگیری زبان فارسی بودند، چرا که زبان فارسی در آن زمان زبان رایج در هند بود. اما هندی‌ها آنها را دشمن می‌دانستند و در نتیجه انگلیسی‌ها مجبور شدند نیروهایشان را برای آموختن فارسی به بصره بفرستند. یکی از این افراد ویلیام جونز، انسان مستعدی بود که ۹ زبان می‌دانست. او فهمید یک سرمایه بزرگ ادبیات فارسی در هند وجود دارد، از این رو بخش های مهمی از گلستان، بوستان، شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی مولانا، آثار نظامی و جامی را به زبان انگلیسی ترجمه کرد. در نتیجه نهضت مهمی برای فارسی آموزی در میان انگلیسی‌ها و یادگیری زبان ادبیات فارسی به وجود آمد.

استاد تمام گروه ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: از بین رفتن فارسی به واسطه حضور انگلیسی‌ها در هندوستان اندوهبار بود اما باعث شد بخش بزرگی از ادبیات فارسی به اروپا نفوذ کند و آثاری از فرهنگ ما ترجمه شود. یک ایران شناس آمریکایی به نام ریچارد فولتس که کتابی به نام ایران در تاریخ جهان دارد و با یک بینش دقیق به ایران نگاه کرده است، در کتاب خود می‌گوید وضعیت جغرافیایی ایران در دوران مادها و هخامنشیان از هند و چین تا دریای مدیترانه می‌رسیده است. در آن زمان در حدود ۴۰ زبان در پهنه سرزمین ایران وجود داشت و تمام سرزمین‌ها و مناطق در داخل مرز وسیع ایران از معارف و فرهنگ ایرانی استفاده می‌کردند. زبانشان هم حتی اگر فارسی نبود از فرهنگ ایرانی متاثر بودند.

مترجم کتاب گستره شعر فارسی در انگلستان و آمریکا گفت: جوهر فرهنگ ایران برای ما اهمیت بسیار دارد. اگر ما به خوبی زبان‌های اروپایی را می‌دانستیم متوجه می‌شدیم که فرهنگ ایرانی چه تاثیرات بزرگی در اروپا و آمریکا داشته است. ما باید برای ترجمه ادبیات فارسی در غرب محققان تربیت کنیم که بتوانند با جهان غرب ارتباط بگیرند و به آنها مشاوره دهند.

تمیم‌داری: کُلمن برایان بارکس مترجم آثار مولوی در آمریکا است که تاکنون ۵۰۰ هزار نسخه از ترجمه او در آمریکا منتشر و عرضه شده است. یکی از دانشجویان محقق درباره آثار مولانا در آمریکا مدعی بود آثار مولوی و قرآن کریم طی سالیان گذشته از جمله پرفروشترین کتاب‌ها در آمریکا بوده‌اند


تمیم داری افزود: در سال ۱۷۸۹ همزمان با انقلاب کبیر فرانسه که اولین سال انتخاب رئیس جمهور آمریکا نیز هست در مجله ای که برای انتخاب رئیس جمهور منتشر شده است دو مقاله درباره سعدی و حافظ به چاپ می‌رسد و در آن‌ها سعدی به عنوان ماکیاول (در نگاه مثبت)  و حافظ به عنوان مظهر شاعر رمانتیک معرفی می‌شود. سعدی در آنجا مظهر عقل و خرد و سیاست و جامعه و حافظ مظهر عشق و رمانتیک است. این اشاره در آن سالها برای ما موجب افتخار است. در حالی که مولانا در غرب دیرتر از حافظ و سعدی ترجمه و برای غربیان شناخته شده است. به علت این که امر مثنوی زبان سخت و پیچیده و برخی داستان‌های مولوی بوده است.

وی در بخش دیگری از سخنان ضمن برشمردن نتایج ترجمه آثار ادبی ایران در فرهنگ غرب گفت: اولین نتیجه تاسیس و ترویج سبک رمانتیک در اثر ترجمه آثار ادبی ایران به سبک عراقی بود. دومین نکته پدیدآمدن زیبایی شناسی جدید و دور شدن از زیبایی شناسی متاثر از فرهنگ یونانی است. سومین مولفه رشد فلسفه سیاسی و تعلیم و تربیت جدید از طریق آثار سعدی و ترویج، رشد و رواج روحیه شجاعت با ترجمه شاهنامه‌فردوسی است. تاثیر دیگر توسعه و رشد فلسفه تعالی گراست.

ادبیات ما در جامعه‌ای مثل فرانسه در زمانی که در اوج تقسیم نژاد و فاصله طبقاتی به سر می برد، تاثیرات بسیار زیادی داشته است. دامنه تاثیرات آن به تعلیم دموکراسی هم می‌رسد که ادبیات غرب در این موارد مدیون ادبیات شرق است. متاسفانه مناقشات سیاسی باعث فراموشی این موارد شده است. در حالی که مناقشات سیاسی نباید مانع تمام تبادلات فرهنگی شود.

عضو شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی افزود: این افتخار زیادی است که در غرب کسانی چون نیکلسون، امرسون، ویلیام جونز و کلمن بارکس به ترجمه آثار مولانا پرداخته‌اند. بارکس به عنوان مترجم آثار مولانا در آمریکا می گوید من در زمان ترجمه مثنوی در آمریکا کسی را پیدا نمی کردم که تسلط کامل بر ادبیات فارسی داشته باشد و به من در برخی فقرات ترجمه یاری رساند. همچنان که اگر کسی مثنوی را ترجمه کند اما به کلام، قرآن، حدیث، عرفان و... مسلط نباشد کار برجسته‌ای را نمی‌تواند انجام دهد.

ما احتیاج داریم روابط دانشگاهی و فرهنگی را توسعه دهیم تا بتوانیم غلط های انجام شده در ترجمه متون ادبی‌مان در غرب را تا حد ممکن کاهش دهیم. باید به نحوی این ترجمه‌های انجام گرفته را تصحیح و نکات غلط را مستند کنیم. رشته ادبیات تطبیقی به این موضوع مربوط می شود. مثلا در ترجمه برایان بارکس از مثنوی، نقص‌های زیادی وجود دارد. او تمام احادیث و اشارات تاریخی و روایی را حذف کرده و تنها داستان‌ها را به صورت گزینشی نگه داشته است.

وی در بخش پایانی سخنان خود در تبیین برخی واژه‌های عامی و گاه نامناسب در مثنوی گفت: مولانا در خانقاه ابیات مثنوی را در حضور مردم عادی می‌سروده است. موقعیت مجلس را در هنگام سرودن در نظر می گرفته است. در جایی که مردمان عادی جمع می‌شدند و با اوباش و اراذل و مردم کوچه و بازار سرکار داشته، از این رو در مثنوی با زبان و بیان عادی مردم هماهنگی می کرده است.

در پایان مراسم به نشانه تقدیر با اهدای لوحی از سال‌ها خدمات علمی دکتر توفیق سبحانی استاد سابق دانشگاه تبریز و دهلی و عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تقدیر شد.