تهران- ایرنا- میزان تاثیرپذیری سپهری از نقاشان اروپایی از نظر کارشناسان، متفاوت است، برخی با نگاهی ادبی در کار او می نگرند و با هزاران وصله نقاشی هایش را به عرفان و ماوراء الطبیعه پیوند می زنند، شماری دیگر استادانه آثار او را می کاوند و به درستی ضعف و قوت هایش را برمی شمرند. گروهی نیز حتی در نقاش بودن سپهری تردید می کنند اما سپهری بی توجه از این نظرها و خرده گیری ها راه خود را پیموده است.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ سهراب سپهری نقاشی را از کودکی آغاز کرد. او در یادداشتی با عنوان هنوز در سفرم در این زمینه می نویسد:  پدرم... در طراحی دستی داشت. خوش خط بود. تار می نواخت. او مرا به نقاشی عادت داد... در دبیرستان نقاشی کار جدی تری شد. زنگ نقاشی نقطه روشنی در تاریکی هفته بود.

سهراب جوان در ۱۳۲۷ خورشیدی، در حالی که در تپه های اطراف قمصر نقاشی می کند، با منصور شیبانی از نقاشان و هنردوستان آن روزگار، آشنا می شود. سهراب درباره این دیدار می نویسد: آن روز شیبانی چیزها گفت. از هنر حرف ها زد. وَن گوک را نشانم داد. من در گیجیِ دلپذیری بودم. هرچه می شنیدم تازه بود.... شب که به خانه برگشتم، آدمی دیگر بودم. بدینسان سهراب به سمت نقاشی مدرن کشیده می شود، در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته می شود و در جریان سفرهای بعدی به اروپا، آمریکا و ژاپن در این زمینه به چشم اندازهای تازه یی دست می یابد.

وی در ۱۳۳۲ خورشیدی، پس از پایان دانشکده در کاخ مرمر موفق به دریافت مدال درجه یک فرهنگ از محمدرضا پهلوی می شود. محمدرضا پهلوی از او می پرسد: به نظر شما نقاشی های این اتاق خوب است؟ سپهری بی هیچ تزلزلی پاسخ منفی می دهد. محمدرضا پهلوی زیر لب می گوید: خودم می دانستم.

او تا پایان عمرش در بیش از ۳۰ نمایشگاه فردی و گروهی در داخل و خارج از کشور شرکت می کند: تهران، ونیز، موزه بندر لوهاور و جشنواره روایان فرانسه، بریج همپتن آمریکا، نگارخانه بنسون نیویورک، بازار هنر بال سوییس...آخرین نمایشگاه کارهای سپهری مدت کوتاهی پیش از مرگش در گالری سیحون تهران برگزار می شود.

سپهری از همان آغاز و همواره به طبیعت با شگفتی می نگرد. چنین ذهنیتی دستمایه کار او می شود. در طراحی، در نقش های ساده، آبرنگ ها و دیگر کارها. تجربه های آغازین سپهری، از دید خود او حتی، درخشش چندانی ندارند. او حیران جادوی طبیعت است و نه تنها در کارهای خود، بلکه در کارهای دیگران نیز خرده گیری می کند. در این چارچوب، سپهری در نامه یی می نویسد: همه نقاشی های دنیا را که روی هم بگذاریم، به اندازه سنگ کنار جاده حقیقت ندارند. هرگز زیبایی آنها به زیبایی لرزش یک دست نمی رسد. در ساخته های هنری حقیقت و زیبایی از جوشش افتاده اند. سنگ شده اند...

مهمترین ویژگی سپهری در نقاشی، تماشا و جستجو است، که گاه نگاه ایده آلیستی وی را تداعی می کند: دور شدن از قاب ها، چارچوب هایی که مردمان ... بدان خو گرفته اند ... سپهری به زیبایی بی مرز می اندیشد. چیزی که انسان را بدان دسترسی نیست و راز جستجو و ادامه و نو به نو شدن هنر نیز در همین است. چنین نگرشی هنرمند اصیل را به جستجو و کشف وامی دارد.

پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا همزمان با ۱۵ مهر سالروز تولد سهراب سپهری به بررسی کلی و اجمالی آثار نقاشی این شاعر، نویسنده و نقاش اهل کاشان پرداخته و با مرور نقاشی هایش سبک کاری وی را نیز مورد واکاوی قرار داده است:

بررسی سبک و ساختار نقاشی های سپهری با مرور کلی آثارش

شکل‌های ساده با کمترین پیرایش و خودنمایی رنگی، بهترین راه بیان نقاشی هایی است که همه چیز را ساده می‌خواهد. برای سهراب که شعرهای ساده می‌گوید، زندگی را ساده پیش می‌برد و اگرچه حساسیت‌های هنرمندانه‌اش در تقابل با جامعه آزارهای ذهنی به همراه دارند، در نقاشی‌هایش هم اصل همیشگی سادگی را رعایت کرده است. شکل‌ها در نقاشی‌های سهراب اگرچه ثابت هستند، اما نگاه نقاش در بسیاری از تابلوها به همان اشکال تکرار شونده، نگاهی متفاوت است؛ البته این مساله درباره تنه‌های درختان که از موضوعات مورد علاقه سهراب برای نقاشی بوده، چندان صدق نمی‌کند. تنه‌های بزرگ درختان با آن بدنه‌های سفت و پوسته‌های کشیده‌یی که از جوانی شان حکایت دارند در ردیف‌های چندتایی ایستاده‌اند تا نقاش آنها را جایی در میانه تنه‌هایشان اسیر کند و با رنگ‌های خاکستری قهوه‌یی روی بوم و مقوا ثبتشان کند. تنه درخت استوارترین بخش درخت است و او با تمرکز بر آن اشاره بر قدرت دارد. شیفتگی او در نشان دادن بخش‌های تنه، به جای مجموع درخت، عمدی بود.

افق‌های ثابت و بی‌حرکت که با خطی ساده نشان داده شده‌اند، خانه‌های کوچک کاهگلی که بیشتر در گوشه پایینی تابلو جا گرفته‌اند، درخت‌ها و بخش‌های انتخاب شده‌یی از طبیعت که به شکل هوشمندانه‌یی تفاوت نگاه سهراب را به طبیعت نشان می‌دهد از جمله این المان‌های ثابت هستند.

نگاه سهراب به طبیعت در نقاشی‌هایش هم از همان نگاه کلی نشات می‌گیرد که از او در شعرهایش دیده‌ایم و این باید امری بدیهی باشد؛ اما انتخاب‌های تصویری سهراب جذابیت این موضوع بدیهی را درباره نقاشی‌هایش و ارتباط آن با شعرهایش بیشتر می‌کند. وقتی پای نقاشی‌های سپهری به میان کشیده می‌شود، سهرابی را می‌بینیم که تصاویر همیشه با کلمه ساخته شده‌اش را این‌بار با ابزار تصویرگری به شکل دیگری متولد می‌کند. او با نقاشی کردن امکان دیگری را جز شاعری برای بیان و بروز در اختیار می‌گیرد.

نخستین تجربه‌های سهراب برای نقاش شدن با مجموعه تصاویر خلاصه شده‌یی از طبیعت آغاز شد. اولین تجربه‌های آبرنگی و گواشی او هم به نوعی نمایش دوباره لحظات شاعرانه‌یی است که پیش از این در قالب شعر تصویرشان کرده بود.

بیشتر تابلوهای به نمایش درآمده از سهراب بی‌عنوان‌اند یا با عناوین کلی مانند تنه درختان، منظره کاشان و... اسم‌گذاری شده‌اند. در شناسنامه کوچک کنار کارها که به ۲ زبان انگلیسی و فارسی شامل نام اثر و مجموعه‌داری است که آن را به نمایشگاه امانت داده، نشانی از تاریخ خلق اثر وجود ندارد.

سهراب کلی‌بینی و سرعت عمل را در طراحی‌هایش رعایت می‌کرد. آثار طراحی او بسیار ساده و شامل خطوط، شکل‌های ابتدایی، بدون فرم‌ها و پیچ و تاب‌های غیرضروری است. طراحی‌های او بی‌توجهی نقاش را به جزییات نشان می‌دهد و در عین حال وفاداری او را به ذات هنر ایرانی.

در نقاشی‌های سهراب، نور و سایه در وضعیت برابری قرار دارند. هر دوی اینها به یک اندازه مورد بی‌مهری او قرار گرفته‌اند. سهراب در نقاشی‌هایش بر رنگ ذاتی طبیعت تاکید بسیاری دارد. برای همین هم در نقاشی‌های او هیچ سبزی به خاطر در سایه قرار گرفتن قهوه‌یی نمی‌شود و هیچ نوری نمی‌تواند رنگ کاهگلی‌های خانه‌های آفتاب زده کویر را بی رنگ و محو کند. آنها با رنگ‌های طبیعی گل و کاهشان در بزرگی کویر جا گرفته‌اند.

سهراب که در مدت کوتاه زندگی‌اش، سفرهای بسیاری به کشورهای دیگر دنیا داشته در سفری به هند، ژاپن و کشورهای شرق دور با هنر این بخش از دنیا آشنا شده و از آن در کارهای بعدی‌اش بسیار بهره برده است. انگار روح شاعر ما، منبع الهامش را پیدا کرده باشد، نقاشی‌هایش هم از هنر آن بخش زمین بی تاثیر نمانده است. به طور کلی راز نقاشی های سپهری را باید در وابستگی جنون آمیز او به زادگاهش دریافت. در یکی از سفرهایش به اروپا به دوستی در ایران می نویسد: در گلدان اتاق من چند شاخه شکوفه دار گوجه است. پیوند من با این شکوفه های زودرس کمی پیچیده است. برابر آن ها یک تماشاگر بی غل و غش نیستم. خیال من این شاخه ها را می بُرد و در حیاط های ایران به درختی پیوند می زند، تا تماشای من رمز خودش را بگیرد. من روی همه نقش های ناشناس رنگ آشنای خودم را می زنم  و فضاهای گمشده را گرد همه چیز می پراکنم.

از سپهری کارهای دیگری نیز به یادگار مانده که قابل تاملند. اما چنانکه اشاره شد از دید بسیاری از علاقمندان، نقطه قوت کار او در همان مجموعه درخت ها است. او در نامه یی با نقاشی های آبستره مخالفت می کند، اما در عمل گاهی گرفتار آن می شود. کوبیسم و سوررالیسم را تجربه می کند، اسیر جذبه های نقاشی ژاپنی و کنده کاری روی چوب می شود، به هر تجربه تازه یی میدان می دهد، اما بر هر اثری نقش خود را می زند و همواره سهراب سپهری باقی می ماند.

چیرگیِ ذهنیت بر عینیت، آرمان نقاشی سهراب سپهری است. در بینش وی تخیل از حس و خرد برتر است و تخیل است که امکان ادراک عمیق واقعیت برتر را فراهم می‌کند. میان تمام اجزای عالم ارتباطی زنده برقرار است و تخیل هنرمند است که می‌تواند این هارمونی را از ورای اجزای متعدد و متناقض درک کند. اثر حاضر (تصویر پایین) شاید بهترین تبلور چنین بینش شهودی و مبتنی بر تخیل است. بینش شهودی که همانا کشف حجاب است و داریوش شایگان از آن در کار سهراب با عنوان دست یافتن به فضای فراسو یاد می‌کند که در آن ارتباطات علّی جهان محسوس، تسلسل منطقی زمان و فضای متجانس اشکال هندسی جایی ندارد.

سپهری بیشتر آثارش را در مرز انتزاع نگاه می‌داشت تا همچنان موضوع در آنها طنین داشته باشد. در مقام شاعر هنرمند، او قادر به حذف موضوع نبود و هر اشاره قلمش، هم کیفیت تصویری ‌داشته و هم مابه‌ازایی ادبی. در اثر حاضر نیز موضوع با ابهام و پوشیدگیِ بسیار رخ می‌نماید؛ هیبتی تداعی‌گر خاک، گل، کوه و افق، که هرآینه به‌صورتی دیگر درمی‌آید و از هر قرار و تفسیری می‌گریزد.

رویکرد حسی سهراب به طبیعت از پسِ دوره‌های انتزاع در آثارش نمود یافته و بعد بینش انتزاعی را پشت سر نهاده و باز به طبیعت روی آورده است. حضور نیرومند عناصر هندسی و تأثیر آنها در بیانِ این اثر به‌خوبی رد پایِ گذار از دوران انتزاع‌گرایی را برملا می‌کند. این اثر در عین حال از انرژی آشفته و شورانگیز و نوعی مرزناشناسی آکنده است که انسجام ساختار شکلی را برنمی‌تابد.

ته‌رنگ خاکستری که زمینه اثر حاضر را ساخته رنگمایه محبوب سهراب سپهری و مشخصه بسیاری از آثار او است. حرکت عمودیِ رنگ سیاه و سفری که از پایین به بالای بوم آغاز کرده، در ترکیب‌بندی و نیز در جزئیاتِ ضربه‌ها یادآور ضربات نقاشی آبمرکبی ژاپنی است. لکه‌های تند سرخ نیز در بیشتر آثار رنگ‌روغنی سهراب دیده می‌شوند و سرخی آتشین‌شان در محاصره سیاهی، شقایق را تداعی می‌کند.

اما آنچه به وضوح این اثر را در میان تجارب تجسمی سهراب سپهری برجسته می‌سازد، سیطره پهنه وسیع خاکی‌رنگ است که چنان حجیم شده که عرصه نقاشی را یکسره درنوردیده است. پهنه‌یی که با ضربات محکم و مطمئن عمودی و با چنان سرعت و قدرتی ترسیم شده که نشان از برون‌ریزی هیجانی هنرمند دارد. این پهنه هیبتی دارد سترگ، برافراشته و سهمگین. پژواک صدایی است که صدا در شعر هنرمند نیز عنصری پاینده است. عظمت تنهایی از جنس هراس است. به بیان خود سهراب: ای هراس قدیم! در خطاب تو انگشت‌های من از هوش رفتند.» این حیات شدید نوعی تجلی از امر والا است، امر غریب و ناشناخته؛ تجربه‌یی گران‌سنگ که تأثیری ژرف بر جان ما می‌گذارد. ابهام و ناشناختگی نیز بر طنین این تجربه می‌افزاید. در این اثر به روشنی شاهد حدوث یک واقعه‌ایم. مواجهه با حقیقتی عظیم و برتر، آنجا که واقعیتِ فراسوی طبیعت رخ می‌نماید؛ وحدت وجود، یا رازناکی مرگ. نقاشی سهراب نیز چون شعرش، آنجا که از سرچشمه مرگ تغذیه می‌کند، بزرگ، فخیم و اصیل می‌شود: زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.

مجموعه رنگ‌های سپهری خاص و شخصی است. رنگ‌هایی که محمدعلی سپانلو شاعر و نویسنده آن را طیف هم‌خانواده رنگ‌های اقلیم ایران خواند، که به مدد آن بهره‌یی از روح ایران در هنر سپهری زندگی می‌کند.  سیاه، خاکستری و درجات متنوع قهوه‌یی و خاکی، با لکه‌های آتشین سرخ یا فیروزه‌فام بر پهنه‌یی از سایه‌رنگ‌های خاموش. اجرای بسیار آزادانه و بی‌قید و تکلف، ترکیبی چنان ساده پدید آورده که گویی یادداشتی است که هنرمند با استحکامی خلل‌ناپذیر و تحکمی مجاب‌کننده تحریر کرده است. چنان که منتقد برجسته هنری کریم امامی سهراب سپهری را در طراحی، سرعت عمل و تیزدستی ستایش می‌کرد، به ویژه به دلیل رها کردن جزئیات کم‌اهمیت و رسیدن به جوهر اصلی اشیا: او چشم خود را عادت داده بود که تنها خطوط اصلی را ببیند. گرچه انسان در نقاشی‌ سهراب سپهری حضور ندارد، اما هر چه او خلق می‌کند، آکنده از حس و بیانی انسان‌نما است. لکه‌ها چون واژه‌ها، به زبان کیهانی طبیعت سخن می‌گویند و همچون هایکوهای ژاپنی بی زمان و مکان‌اند. نقاشی او گرچه حدیث نفس می‌گوید، اما مخاطبی جهانی را می‌جوید.

در انتها لازم به توضیح است که امضای سهراب سپهری بر روی نقاشی‌هایش که به نظر مرتضی ممیز تایید شده است جلوه از روحیه فروتنانه و ایرانی‌اش دارد.

منابع:

شایگان، داریوش، «لحظه‌ای در واحه»، در: سهراب سپهری، شاعر-نقاش، به‌کوشش لیلی گلستان، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۵۹، ص. ۳۸.
سپانلو، محمدعلی، «شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند»، در: سهراب سپهری، شاعر-نقاش، به‌کوشش لیلی گلستان، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۵۹، ص. ۳۸.
امامی، کریم، «برگزیده‌ها: از آواز شقایق تا فراترها: نگاهی به شعر و نقاشی سهراب سپهری»، ایران نامه، زمستان ۱۳۶۵، شماره ۱۸، ص. ۳۳۰.

مومنی، سمیه «صدای ساکت رنگ‌های یک شاعر»، روزنامه جام جم، دی ۱۳۸۸.

پاکباز، رویین. «سپهری، سهراب». دائرةالمعارف هنر، ص ۲۹۹.