تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۰

تهران- ایرنا- اولین مرتبه‌ای است که زنان بدون اینکه خبرنگار یا فرد خاصی باشند با خریدن بلیت، درهای «آزادی» به شکل معمول برای آن‌ها نیز باز شد تا به آرزوی دیرینه خود برسند.

برای نوشتن گزارش میدانی باید مختصات جایی که در آن حضور داری را کمابیش بشناسی. بدانی نسبت به دیروز چقدر تفاوت کرده، امکانات نسبت به قبل رشد داشته‌اند یا نه!؟ اما حتی به عنوان خبرنگار «زن» هم خیلی با جغرافیا «آزادی» آشنا نیستم و نمی‌دانم وقتی قرار است از معایب و مزایایش بگویم باید آن را با کدام تصویر از گذشته قایسه کنم. تصوری وجود ندارد.

اما درباره جو زنانه ورزشگاه؛ چیزی که تابحال درباره‌اش هیچ نمی‌دانستم، می‌توانم بگویم همراهی، همدلی، شوق و البته خوشحالی که این‌جا جریان دارد، بی‌نظیر است.

این‌جا چیزهایی جریان دارد که خیلی‌ها فکرش را نمی‌کردند. کامبوج کجا فکر می‌کرد نامش در فوتبال ایران با اولین حضور زنان در استادیوم آزادی همراه شده و برای همیشه ماندگار و البته بدرخشد.

«ورزشگاه آزادی» کجا فکرش را می‌کرد نقشش عوض شود، که از چندین هزار صندلی مردانه‌اش، امروز بیش از ۳ هزار صندلی سهم زنان شود.

از همه مهم‌تر، زنان کجا فکرش را می‌کردند که بالاخره «بشود» و اما «شد».

با یک نگاه کوچک، زنانی را می‌بینی که باز شدن ورزشگاه آزادی روی آنان به جوانی و نوجوانی‌شان قد نداد، اما در میانسالی به هر حال به خواسته‌شان رسیدند.

در کنار آن‌ها دخترهای نوجوانی حضور دارند که این اتفاق خیلی به موقع برای‌شان ممکن شد و این خوشحالی وصف ناپذیری را در چهره مادرانی که کنارش نشسته‌اند، نمایان می‌کند.

زنان با اینکه قواعد را نمی‌دانند اما توی تونل به رسم همیشه مردان، جیغ کشیده‌اند و ساندویچ‌های استادیومی را هم خریده‌اند. برای همراهی با شعارهای استادیومی، گوش خودشان را نیز آماده کرده‌اند برای وقتی که از آن طرف صدا می‌زنند «روبرو آماده باش»؛ و آماده‌اند.

قانونِ گره خوردن اسم بازیکن خودی با «شیره» را هم به خوبی می‌دانند. برای به رخ کشیدن دستاوردشان هم بی‌وقفه پرچم‌ها را تکان می‌دهند.

این‌ها مقدمه ورود زنان به استادیومی است که این‌بار به معنای نزدیک به واقعیت، ۱۰۰هزار «نفری» است.

حالا در بطن این ورود رویایی به استادیوم آزادی  زمانی که پای صحبت‌های آن‌ها می‌نشینی کلمات طوری کنار هم ردیف می‌شوند که گاهی غم را تزریق می‌کند گاهی خوشحالی را؛ اما یک نکته مشترک بین این حرف‌ها وجود دارد؛ «امید».

امیدی این بار در یک کف دست برگه به عنوان بلیت ورود به استادیوم آزادی جان دوباره گرفته است.

«۳۳ سالگی برای خیلی از کارها دیره، نمونه‌اش همین استادیوم رفتن» زهرا در ادامه می‌گوید: «فقط یک جمله بگویم که ای کاش بار آخری نباشد که لذت این هیجان نصیب ما می‌شود. دوست دارم آمدن به استادیوم تفریح ما هم باشد. ادامه‌دار باشد و آمدن ما به استادیوم برای همه عادت شود.»

و بالاخره ورودی استادیوم و این‌بار ۱۰۰هزار نفری. ورودی که چند قدم از آن دور می‌شوی سبزی زمین چمن از دور پیدا می‌شود، کسی به سمت صندلی‌ها نمی‌دود. همه جلوی این سبز خوشرنگ دقایقی می‌ایستند، محو می‌شوند، بغض می‌کنند و با اشک وارد می‌شوند. این دیگر اشک شوق نیست، پایان انتظار است.

عصر، روز پنج‌شنبه ۱۸ مهرماه، برای همیشه در تقویم زنان ثبت شد.