بیستم مهرماه روز جهانی بزرگداشت حافظ است، آن که، انسانِ شعرش در خودآگاه و ناخودآگاه بشر، بینابین و برزخی از وجود و عدم است "گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق".
انسانِ شعر حافظ برعکس انسانِ شعر مولانا که فرااقلیمی و فرامادی است، انسانی دارای اقلیم فکری و کرانهدار با مختصات مشخص و جغرافیای معین است که میتوان مختصات وجودی این نوع انسان را از روی استعاره ها و آرایهها تشخیص داد و به راحتی با آن همذاتپنداری کرد.
در انسان شعر مولانا، هیچ دورنگی وجود ندارد، انسان او دارای ارزشگذاری اعتباری معرفت شناختی است و جسم و روح انسان مولانا تابع روح ابرانسانی است که در نظر مولانا به کمال رسیده است، اما انسان حافظ میان جسم و روح در برزخی بین حقیقت و مجاز قرار دارد، " در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست".
مولوی در پردازش شخصیت انسان شعر خود میگوید:" چون تامل کنی، اصل تو باشی و اینها همه فرع تو، چون فرع تو را چندین تفاصیل و عجایبها و احوالها و عالمهای بلعجب بی نهایت باشد، بنگر که تو را که اصلی چه احوال باشد ".
حافظ اما انسانِ شعر خویش را به چالش بزرگ فرامیخواند که "زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت، صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی " و انسانشناسی شعر حافظ زیر سوال بردن جریانهای فکری دوران معاصر خود است.
از این رو، مهمترین نکتهای که حافظ در کشف و شهود شعری خویش بدان رسید، افشای وجود نفاق و ریا در جامعه میباشد و حافظ از نفاق و ریا به شدت بیزار است و کشف این موضوع موجب شد تا او در صدد حل آن برآید، بعد از تحلیل و تجزیه بهترین راه حل برای مبارزه با نفاق و ریا، ساختن شخصیتهای جامعه شناختی در اشعارش است که بتوانند الگو مردم قرار گیرد.
انسان حافظ مختصات ویژهای دارد، حافظ در شعر خود اقدام به تیپسازی میکند و ˈرندˈ و ˈ دختر زر ˈ و " پیر مغان ˈ و ˈلولیوش ˈ تیپهای هستند جامعهشناسانه که حافظ با بهرهگیری از وجه طنز، آن را الگوی مردم زمان خویش میداند و این تیپها در همه شهرهای جغرافیایی ذهنی حافظ زیست همیشگی دارند.
در هر حال انسان فرای زبان و فرای نژادها در بین شعر حافظ نیز مورد اشاره است، اما انسان شعر حافظ در نهایت یک " انسان شناسنامهای" است، با چهره پردازی(سیه چشمان)
"مرا مِهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد " و دارای قد و قامت مشخص" عاشق روی جوانی خوش و ناخوستهام" و " طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند" است.
ابتداییترین وجه شناخت انسان شعر حافظ، کاستیها و محدودیتهای انسان است و
انسانی سرکش و طغیانگر که محبوب ازلی نیست میتواند خطاکار باشد "من آدم بهشتیام اما در این سفر - حالی اسیر عشق جوانان مهوشم".
به گزارش ایرنا، شعر حافظ در فراسوی رژف حکیمانه واژههاست، شعر حافظ شناختی از انسان به ماهوی انسان است که خمیرمایه آن "عشق " است که قلمرو معانی انسان را به جهان معرفتشناسی پیوند میزند.
شعر حافظ اکنون فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران است و کنشگران حوزه ادبیات در سراسر جهان از او به نیکی یاد میکنند.
۲۰۹۷