تهران- ایرنا- مسئله ایران و اندیشه ایرانشهری یکی از مباحث مهم و اصلی روشنفکران و جامعه دانشگاهی است که در سال های اخیر مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. به همین دلیل عده ای راه برون رفت از بحران ها را توجه به اندیشه ایرانشهری می دانند اگرچه با نقدهایی هم مواجه هستند.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ ادبیات فارسی محکم ترین ریسمان است که هویت تاریخی ایران را حفظ می کند، نمونه بارز آن در شاهنامه فردوسی اتفاق می افتد که سند تاریخی و زبانی ملت ایران است که بزرگ‌ترین آرمانش در باز ساخت و بازنگری تاریخ کهن، بازیابی ایرانشهری است.

فردوسی عملکرد ایرانیان برای حفظ ایرانشهر را در شاهنامه تبیین می کند. آنان برای حفظ ایرانشهر اراده‌های پولادین و سترگ خویش را در عملکردهای استوار و انسانی جلوه‌گر می‌سازند. بنابراین ایرانیان تاکنون به دنبال حفظ همان آرمان‌ها بوده‌اند و این موضوع در اشعار حافظ و نظامی و دیگران با بیان‌ها و تبیین‌های گوناگون، همواره از مباحث کلیدی و بلکه هدف اصلی، به شمار می رفته تا آنجا که بحث درباره ایرانشهر، این روزها یکی از اصلی‌ترین مباحث در میان روشنفکران و اندیشمندان ایرانی است.

از این رو پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت  سالروز تولد حکیم ابوالقاسم فردوسی به بررسی دیدگاه های متفکران ایرانی در مورد اندیشه ایرانشهری پرداخته است.

طباطبایی؛ مساله ایرانشهری از مهم‌ترین اولویت‌های ایرانیان بود

سیدجواد طباطبایی پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی محسوب می شود که پروژه فکری خود را برروی ایران و ایرانشهری گذاشته است. او ایرانشهر یا ایران زمین را ایران بزرگ فرهنگی می داند که این محدوده جغرافیایی، از بخارا تا شامات و مصر را در بر می‌گرفته و یک واقعیت تاریخی است.

طباطبایی در تبیین اندیشه‌های سیاسی ایرانشهری می‌نویسد: آمیختگی سیاست به همه اموری که به نوعی با کشورداری پیوند می‌داشته، از ویژگی‌های اساسی نوشته‌های ایرانشهری است زیرا دوره باستانی ایران، تأمل در امور سیاسی و فرمانروایی با هر گونه اندیشه‌ای درباره کشورداری به معنای گسترده آن پیوندی ناگسستنی می‌یافته و این امور در درون اندیشه‌ای فراگیر که می‌توان آن‌را سیاسی توصیف کرد، فهمیده می‌شده است.

طباطبایی اندیشه ایرانشهری را دارای تداوم می داند و می گوید: وقتی ایرانی‌ها درباره سیاست صحبت می‌کرده‌اند، ایرانی حرف می‌زدند. نام این را ایرانشهری گذاشته‌اند به معنای تداوم اندیشه ایرانی در دوره اسلامی. بنده این اصطلاح را از جایی وام نگرفته‌ام بلکه این واژه، در تمام منابع ایرانی آمده و در اینجا شهر به معنای دولت و ایرانشهر به معنای کشور و دولت ایران است. ایرانیان حتی زمانی که هنوز مذهب تشیع فراگیر نشده بود هم، ایرانشهری فکر می‌کردند یعنی مساله و اولویت‌شان، اداره دولت بود. البته اجرای احکام هم می‌کردند اما مساله ایرانشهری نیز از مهم‌ترین اولویت‌ها بود.

بنابراین به عقیده طباطبایی، ما خودمان را ملت می‌فهمیدیم و نیازی نداشتیم بگوییم چه هستیم. به همین دلیل نیز در شاهنامه هزار ایران و ترکیبات آن برای واقعیت ما به کار رفته است. از این رو شاهنامه را حماسه ملی ایران خوانده‌اند زیرا بیان وجود یک ملت بوده و شاهنامه داشتن مستلزم ملت بودن است.

این بحث های طباطبایی همواره با مخالفت هایی همراه بوده اما طباطبایی می گوید که بیشتر افرادی که درباره این بحث، صحبت می‌کنند تا حد زیادی به درستی نمی‌دانند درباره چه صحبت می‌کنند. او مخالفت با ایرانشهری به جریان‌های گریز از مرکز مربوط می داند و می گوید: جریان‌هایی که این وحدت را تضعیف می‌کنند مربوط به گریز از مرکز است زیرا فردی که مخالف ایرانشهر است، اهداف استراتژیک دیگری دنبال می‌کند که همان تضعیف این وحدتی بوده که در ایران ایجاد شده است. وحدتی که در بسیاری از جاهای دنیا و اطراف ایران مانند افغانستان و عراق وجود ندارد.

او هدف اصلی مخالفان را تضعیف وحدتی می داند که به طور طبیعی در تاریخ تحول ایران ایجاد شده است. البته می گوید که این مخالفان با بحث در مورد ایرانشهر در سطح علمی‌ای وارد این بحث نشده اند و بحث شان علمی نیست و در واقع نوعی اعلان جنگ به وحدتی که وجود دارد، می‌کنند و هدف‌شان از میان بردن ریشه‌های این وحدت طبیعی ملی است. بنابراین طباطبایی به دنبال آن است تا از لایه ایرانیّت تمدن ایرانی به یک تجدد سیاسی ایرانی برسد.

فیرحی؛ ایرانشهر یک روایت است

حجت الاسلام داود فیرحی استاد دانشگاه تهران اما برخلاف طباطبایی می خواهد از منابع فکری موجود در لایه اسلامیّت تمدن ایرانی برای یک تجدد سیاسی فقهی بهره ببرد. از این رو دیدگاه هایی در مورد اندیشه ایرانشهری دارد. اگرچه فیرحی، طباطبایی را پدر اندیشه‌ سیاسی ایران می داند که کارش مسئله‌محور و روشمند است اما همه اینها باعث نمی شود که او و اندیشه ایرانشهری او را مورد نقد قرار ندهد. به همین دلیل فیرحی معتقد است که اصلاً این اندیشه که ما یک جریان مستقلی به نام سیاست‌نامه داریم و نماینده‌اش نیز ایران باستان است و بازمانده‌ی آن اندیشه است، تحقیقات من حداقل نشان داد که اصلاً چنین چیزی نبوده است؛ یعنی چیزی به نام سیاست‌نامه وجود ندارد.

اگرچه طباطبایی معتقد است که خواجه نظام الملک هرچند دیندار بوده اما زمانی که در باب سیاست صحبت می‌کند، توجهش به ملیت است اما فیرحی در نقد این دیدگاه طباطبایی معتقد است که خواجه نظام‌الملک نسبتی با اندیشه‌ ایرانشهری ندارد و ظاهراً اندیشه‌ای به نام ایرانشهری وجود ندارد زیرا تمام ادبیات خواجه پر از کلام اشعری با فقه شافعی است. او خواجه نظام الملک را متعصب و مذهبی چندموتوره می داند که هیچ نسبتی با دوره‌ باستان ندارد.

فیرحی در جریان یک پرسش در نسبت خواجه نظام الملک طوسی و سیاست نامه او با سنت شاهی ایرانی، به اجمال اشاره کرد که سلطنت ایرانشهری مرده است. این جمله، بازتاب گسترده ای پیدا کرد و واکنش هایی بر انگیخت تا آنجا که برخی روزنامه‌ ها نوشتند ایرانشهری مرده است و برخی نیز تیتر کردند، سلطنت مرده است. طباطبایی نیز نقد فیرحی بر اندیشه ایرانشهری را به چوب زدن بر مرده‌ای که توان دفاع از خود ندارد تشبیه کرد که در واقع این نقد همانند چوب زدن مردگان بر زنده‌ای است که شبح او همچون کابوسی روح منتقدانش را می‌آزارد. از نظر طباطبایی اعلام مرگ اندیشه ایرانشهری از طرف فیرحی، ره به جایی نخواهد برد و این موجود غرق خون را زنده‌تر خواهد کرد و اما فیرحی در پاسخ نهایی خود تأکید داشت که به مرگ سلطنت ایرانشهری اشاره کرده است نه مرگ ایرانشهری. از نظر او اکثر این نقدها به اشتباه بین ایران و ایرانشهری خلط کرده‌اند.

فیرحی اظهار داشت که ایران سرزمین اینجا و اکنون است؛ سرزمین مرکب از قومیت‌ها، نژادها، گویش‌ها، زبان‌ها، مذاهب و ادیان؛ با همه تاریخ و فرهنگ؛ سرگذشت تلخ و شیرین آن. ایرانشهری اما یک روایت است؛ روایتی در کنار دیگر روایت‌ها، از ایران اینجا و اکنون ما. روایت طباطبایی از ایران (ایرانشهر) روایتی است که امکان‌های فراوان دارد و می‌تواند همراه دیگر روایت‌ها در تجدد ایران مشارکت کند به شرطی که از مدار تأملات فلسفی خارج نشود و بر زورق احساس ننشیند.

بنابراین فیرحی معتقد است که نظریه ایرانشهری علاوه بر امکان‌های فراوانی که دارد، استعداد آن را نیز دارد که بر مرکب ایدئولوژی سوار شود، سر از ناسیونالیسم باستانی، احیاگرا و رادیکال درآورد و تقابل‌های جدیدی، به ویژه بین دیانت و ملیت بزاید. به نظر او احیاگری ایرانشهری همسنگ احیای خلافت، مخاطره‌انگیز بوده و بیشتر گسل‌ساز است تا مرهمی بر بحران ایرانِ.

اباذری؛ تفکر ایرانشهری روایتی مخدوش از تاریخ ایران است

یوسفعلی اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران متفکر دیگری است که نقدهایی در خصوص اندیشه های سیدجواد طباطبایی در مورد ایرانشهری دارد. اباذری ایرانشهری و باستان‌گرایی رایج را تفکراتی اقتدارگرا و تداوم جریان ایران‌پرستی بعد از مشروطیت می داند که نمود سیاسی آن احزاب سومکا و پان‌ایرانیست بوده و تجلی آن در دوران محمدرضا پهلوی تابلوی مشهور شاه - خدا - میهنی بود که سرکار استوارها بالای سر خود آویزان می‌کردند.

اباذری معتقد است که چنین تفکری روایتی مخدوش و ناصحیح از تاریخ ایران به دست می‌دهد که با بسیاری واقعیات تاریخی ناخواناست و در بسیاری موارد از جمله منشور حقوق بشر کوروش مبتنی بر فرافکندن مفاهیم و تصورات مدرنی مثل فردگرایی و حقوق بشر به دوران باستان است که در آن چنین مفاهیمی معنایی نداشته‌اند.

 این استاد جامعه شناسی در انتقادهای که به اندیشه ایرانشهری طباطبایی دارد می گوید که ما باید با منطقه حرف بزنیم، ما با افکاری مانند ایرانشهری حتی قادر نیستیم با عراق هم حرف بزنیم. من معتقدم باید بفهمیم که اعراب، افعان‌ها دوست و برادر ما هستند و باید حقیقتاً به این وضعیت تنش بار با دوستی و باز بودن و صلح و مراورده پایان داد.

بنابراین اباذری معتقد است که طباطبایی وقتی می‌خواهد اندیشه ایرانشهری را پی بگیرد، گذشته تاریحی را ساحت ایده‌آل می‌گیرد و بعد نقطه‌هایی پیدا می‌کند و از آن‌ها عبور می‌کند مثل سیاست‌نامه و عباس میرزا که زود از آن‌ها عبور می‌کند و در شرایط جدید هم اصلاً کسی و راهی را نمی‌شناسد و نمی‌بیند. این هم  به خاطر تاکیدی است که بر مفهوم خردگرایی دارد.

پورحسن؛ اندیشه ایرانشهری خرد ایران و حکمت خسروانی است

قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی اندیشه ایرانشهری را ملیت، نژادپرستی، تاریخ و تقلیل‌یافته به تاریخ نمی‌داند بلکه آن‌ را خرد ایران و حکمت خسروانی می‌داند که نخستین سرچشمه‌های آن در شاهنامه فردوسی است زیرا در شاهنامه فردوسی دو تفسیر مهم وجود دارد؛ نخست دشمنی با اعراب و بازگشت به باستان‌گرایی و دیگری مطرح‌شدن تفکر ایرانی در مقابله با تفکر غیرایرانی که در شاهنامه تفکر عرب است. فردوسی در شاهنامه همواره مصادیقی از خیر و شر را می‌آورد که ما آن را معمولاً بین جنگ ایران و اعراب می‌بینیم.

پورحسن پروژه ایرانشهری را پروژه‌ای برای آینده می داند و معتقد است که سیدجواد طباطبایی در ایرانشهری تنها مدلی را در سده پنجم قمری در کتاب «سیرالملوک» دنبال می‌کند که با این دیدگاه موافق نیست زیرا رویکرد خود را تابع خرد ایرانی می داند.

سجادی؛ اندیشه ایرانشهری در طول تاریخ تداوم داشته است

سیدصادق سجادی عضو شورای علمی عالی مرکز بزرگ دایره المعارف بزرگ اسلامی اندیشه ایرانشهری را ایران و اندیشه ملی ایرانی می داند که با تاثراتی که کم و بیش و طی هزاران سال به دنبال حوادث بزرگ پذیرفته اما اساس خود را نگاه داشته است. او اعتقاد دارد که مفهوم ایران و ایرانی هزاران سال است که وجود داشته و دارد؛ یعنی ذات ایران و اندیشه ایرانی همواره تداوم داشته، گرچه عرضیات آن که قابل زوال و تجدید بوده، متغیر بوده است.

سجادی دیوانسالاری ایرانی را از مهم‌ترین وجوه اندیشه ایرانی در سیاست و ملکداری، یعنی اندیشه ایرانشهری می داند. بنابراین شغل دیوانی، شغلی خاندانی بوده که از پیش از اسلام تا قریب به یک قرن پیش، فنون و مشاغل دیوانسالاری از پدر به پسر منتقل می‌شده است. به همین سبب دیوانسالاری ایرانی، باید پدیده‌ای متداوم در تاریخ ایران و جهان ایرانی تلقی شود. بنابراین سجادی نیز به مانند طباطبایی اندیشه ایرانشهری را امری می داند که در تاریخ ایران تداوم داشته است.

احمدی؛ باید مفهوم شهروند به گفتمان ایرانشهری اضافه کرد

حمید احمدی استاد دانشگاه تهران از جمله متفکران دیگری است که در مورد ایرانشهر ایده هایی دارد.  او معتقد است که بحث بازسازی ایده ایرانشهر به مثابه یک سازه معنایی در تاریخ ایران سابقه دارد. احمدی می گوید: از دوره باستان تا به امروز تاریخ ایران همواره با فراز و نشیب یا بحران و رستاخیز همراه بوده است. بعد از مواقع بحران که ایده ایران یا ایرانشهر به هر دلیلی فراموش می‌شود، یک دوره رستاخیز به ظهور می‌رسد و تلاش می‌شود این ایده دوباره زنده شود.

این استاد دانشگاه ایرانشهر را یک پدیده ثابت نمی داند که بخواهیم مدام یک باستان‌گرایی را ترویج کنیم بلکه پدیده‌ای پویا می داند که مدام ساخته می‌شود. هرچند در عین این شناوری بنیادهای اساسی نیز دارد و مدام بر اساس نیازهای امروزین ما بازسازی می‌شود.

احمدی اعتقاد دارد که امروز نمی‌توان از هویت ملی صحبت کرد و برابری حقوق انسان‌ها و آزادی و عدالت و فرصت برابر برای همه شهروندان را نادیده گرفت. از این رو باید حقوق اقلیت‌ها رعایت و ثروت ملی به نحو عادلانه توزیع شود. به همین دلیل هم در این رویکرد هسته سخت هویت ایرانی یعنی سرزمین، تاریخ، میراث فرهنگی، دیانت و دولت حفظ و به این مجموعه مردم نیز اضافه می‌شود که شامل اقلیت‌ها، جوانان، زنان و... است. بنابراین باید مفهوم شهروند را به عنوان یک اصل محوری به هسته سختی گفتمان ایرانشهری و هویت ایرانی اضافه کرد. در نتیجه احمدی معتقد است که ایده ایرانشهر، هویت ایرانی و عناصر سازنده‌اش باید در شهرهای ما نماد داشته باشد و به زبان فارسی توجه بیشتری شود.