تهران- ایرنا- احمد شوقی شاعر و پیشگام ادبیات مدرن مصر محسوب می شود که اشعاری سیاسی و اجتماعی با مبنایی انتقادی سرود که به سبب اسلوب فنی فراوان در اشعار و نمایش نامه هایش مانند نگینی زرین بر هرم ادبیات می درخشد و امیرالشعرای معاصر عرب لقب گرفت.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ امپراتوری عثمانی از قرن هجدهم میلادی به بعد به دلیل پهناوری سرزمین های تحت سلطه خود و جنگ و درگیری با دولت‌های اروپایی به مرور تسلط بر سرزمین های خود را از دست داد و به همین دلیل برای بهبود اوضاع دست به اصلاحاتی در قلمرو خود زد. این اصلاحات و قوانین هرچند دردی از دولت عثمانی دوا نکرد اما برای ملت‌های تابع آن سودمند بود و به آنان مجالی برای تلاش در راه آزادی داد و سبب شد تا مفاهیمی چون آزادی، قانون، حرمت و شخصیت انسانی در میان‌ آنها رواج یابد و آگاهان و بیداردلان را به کوشش و پیکار برانگیخت. از میان ملت های عرب، مردم مصر بودند که توانستند از دولت عثمانی و اصلاحات انجام گرفته، نهایت استفاده را ببرند. اگرچه حمله ناپلئون و اقدامات محمدعلی پاشا گماشته عثمانی ها در مصر نیز بر روند تحولات در این کشور سرعت بخشید تا آنکه ورود صنعت چاپ به این کشور باعث شد تا به زودی بسیاری از آثار عربی، ادب و فرهنگ اسلامی در مصر منتشر شود و ترجمه نوشته های متفکران سیاسی و اجتماعی غرب و اعزام دانشجویان مصری به اروپا باعث شد تا زمینه‌های تجدد فکری و اجتماعی در جامعه مصر به وجود آید. بنابراین در چنین شرایطی روشنفکران ادبی در جامعه مصر به مسایل اجتماعی و سیاسی حساس شدند و از پرچم داران و پیشروان روشنگری در عصر خود به شمار رفتند. یکی از این افراد احمد شوقی شاعر و نویسنده مصری بود که اشعار سیاسی و اجتماعی بسیاری را در جهت بیداری اعراب سرود.

پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت سالروز درگذشت احمد شوقی به بررسی زندگی، شعر و مضامین مشترک او با شاعران ایرانی پرداخته است.

تولد و تحصیلات

احمد شوقی با تباری آمیخته از نژادهای عربی، ترکی، یونانی و چرکس در ۱۸۶۸ میلادی در قاهره به دنیا آمد. در چهار سالگی به مدرسه رفت و در ۱۵ سالگی وارد مدرسه حقوق شد. وی در قصر اسماعیل خدیو مصر رشد کرد و به این صورت دوره کودکی او در سایه ثروت و رفاه خانواده اش به خوبی گذشت و این رفاه و آسایش تا انتهای زندگی اش ادامه داشت و به او این فرصت را داد تا خود را وقف شعر کند.

هنوز ۲ سال از تحصیلات خود را در دانشکده حقوق به اتمام نرسانده بود که در بخش ترجمه همان دانشکده مشغول به کار شد و دانشنامه ترجمه را نیز از آنجا گرفت و پس از آن به عنوان یکی از کارمندان عالی رتبه و به عنوان شاعر مخصوص خدیو در قصر مشغول به کار شد.

شوقی در ۱۸۸۷ میلادی با هزینه خدیو توفیق برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و پس از مطالعه در ادب و فلسفه فرانسه به لندن و الجزایر سفر کرد و در ۱۸۹۱ میلادی به قاهره بازگشت. او مقطع اصلی عمر خویش را در دربار گذراند و از رفاه و امکانات دربار برخوردار بود. به همین دلیل هم بعضی از منتقدان علت شاد بودن شعر او را در نوع زندگی اش جست و جو کرده اند.

شوقی با دختر یکی از توانگران مصر ازدواج کرد و از او صاحب یک دختر به نام امینه و ۲ پسر به نام های علی و حسین شد.

سفر، تبعید و بازگشت به مصر

این شاعر مصری با سفر به غرب به ویژه فرانسه با ادبیات و فلسفه آنجا آشنا شد و از ادب یونان، اندلس و انگلیس آگاهی لازم را کسب کرد به گونه یی که تأثیر آنها در نوشته ها و سروده هایش کاملاً محسوس است. البته طه حسین معتقد است شوقی از فلسفه فرانسه مباحث ساده و ابتدایی تر آن را آموخته و در بُعد ادبی هم، عمیق نیندیشیده است و گرنه شاهکارهای بزرگی همچون ایلیاد و اُدیسه خلق می کرد.

شوقی در ۱۹۱۵ میلادی و بعد از اشغال مصر به وسیله انگلیس به اسپانیا تبعید شد. در همین زمان در پی اعلان آتش بس در اندیشه بازگشت به وطن بود که ناگهان خبر مرگ مادرش را به او اطلاع دادند که شعرهایی در بیان احساسات خود سرود.

این شاعر عرب پس از بازگشت از تبعید در ۱۹۲۰ میلادی، مصر، لبنان، بغداد و دمشق را مخاطب شعرهای خود قرار داد و عظمت آنان را یک به یک در شعرش یاد کرد. در همین زمان با استقبال کم نظیری روبه رو شد و در ۱۹۲۷ میلادی دوستانش مجلس بزرگداشت او را با حضور امیرشکیب ارسلان و حافظ ابراهیم از مصر، محمد کرد علی از مجمع علمی - عربی دمشق، امین الحسینی از فلسطین و شبلی ملاط از لبنان برگزار کردند تا در همین مجلس حافظ ابراهیم به نمایندگی از شعرا، با قصیده یی شوقی را  امیر الشعرا لقب دهد.

ویژگی های شعر شوقی

شوقی در شعر خود مدح، تاریخ، حکمت، اخلاق و فخر را با هم درمی آمیزد و در عین مدح از تاریخی سخن می گوید که گذشته ملتش را ساخته است و با کمال افتخار از عظمت دیرین مصر، یاد می کند و سرانجام با اشعار پندآمیز از جوانان می خواهد که از علم و اندیشه باز نمانند.
اسامی افراد، اختراعات و واژگان غربی در شعر شوقی فراوان دیده می شود. اگرچه همه اینها موجب تضعیف لطافت روح شعر می شود اما شوقی، چنان با رشته خیال و عاطفه، ترکیباتی زیبا بافته که این وضع بر شعرش غالب نیست. همچنین از آنجا که مقوله طنز در اشعار سیاسی و اجتماعی شوقی بیشتر نمود پیدا کرده، بیدارگری و آگاه کردن افکار عمومی نسبت به مفاسد و معایب موجود در جامعه و رشد و تکامل شعور اجتماعی در راستای فضیلت های اخلاقی و انسانی جزو هدف هایی محسوب می شود که شوقی در اشعار خود به دنبال آن بوده است.

شوقی در کلام دیگران

طه حسین نویسنده مصری در کتاب حافظ و شوقی زندگی او را به سه دوره تقسیم کرده است. وی بر این باور است که بخش اول زندگی شوقی، متعلق به خود اوست. او در این مرحله شاعر لذات خود بوده است و در بخش دوم، او شاعر موظف امیر و دربار است و در بخش سوم، شاعر هنر و مردم.

احمد شوقی ضیف تاریخ نگار مصری می گوید: من مبالغه نمی کنم ولی آن گاه که به قصیده بلند شوقی گوش می دهم، گویی یک سمفونی را می شنوم که فقط به مهارت گوینده و نوازنده آن محدود نیست، بلکه ناشی از نبوغ و الهامی است که سازنده آن برخوردار است.

امیرشکیب ارسلان ادیب و متفکر لبنانی گفته است: شوقی در مدح، اسراف نمود. به خصوص در مدح امیر زمان خویش، ولی شعرش را به هجو آلوده نکرد و شعرای بزرگ و کوچک و متوسط، همه، عفت بیان شوقی را دنبال خواهند کرد و این دلیل تیزهوشی، مناعت طبع، حیا و خوش فکری اوست.

محمد حسنین هیکل روزنامه نگار مصری می گوید: شوقی شخصیتی مزدوج دارد. او شاعر ایمان و دنیاست. شاعر اسلام و تسامح است. شعر رمضان او را می خوانی، لبریز از متاع دنیا و لذات آن است و نهج البرده او را می خوانی، پر از کلمات ایمانی است. این شخصیت ۲ بعدی او، معلول محیط اوست. او از یک سو به غرب رفته و تحت تأثیر آن محیط قرار گرفته و از سوی دیگر در مصر و در میان مسلمانان زیسته و به معانی اخلاقی پرداخته است.

مضامین مشترک شوقی با میرزاده عشقی

همزمان با پیدایش تجددخواهی، مضامین ادبی به طور کلی دگرگون شد و موضوعات اجتماعی و فرهنگی که تا پیش از این در ادبیات سابقه نداشت، وارد جهان پر از راز و رمز ادبیات شد؛ مضامین محوری که متأثر از تجددخواهی است، مردم بود. به این ترتیب مردم و زندگی آنها در کانون توجه شاعران قرار گرفت و شعر چهره و نمودار ملت شد تا جایی که رهبران ادبیات، مردم را سرلوحه حرکت‌های خود قلمداد کردند و این اتفاق هم فراگیر بود تا آنجایی که برای نمونه در مصر و ایران در شعر شوقی و میرزاده عشقی نمود پیدا کرد. به گونه یی که عشقی با اشاره به یکپارچگی و اتحاد که از عناصر اصلی هر جنبشی شناخته می شود، با دعوت مردم به خیزش در برابر شرایط راکد حاکم در جامعه، آنها را به یکپارچگی فراخوانده و می گوید:

این ملک یک انقلاب می خواهد و بس/خون ریزی بی حساب می خواهد و بس

امروز دگر درخت آزادی ما/از خون من و تو آب می خواهد و بس

شوقی نیز مردم را دعوت به اتحاد می کند و می گوید: جمع شوید، چرا که اجتماع نیرو و توان است، پس برروی زمین شکاف بزرگی حفر کنید و یا در جای دیگری می گوید: ای جوانان مصر! شما صدای اجابت شده یی دارید، زمانی که این صدا بالا برده شود، قطعاً مستجاب می شود. پس ای جوانان این تاج و تخت را با پیمان و دعاهایتان تکان دهید تا رنج و عذاب را از خود دور کنید.

شوقی به مانند میرزاده عشقی در شعر سیاسی خود، در برابر سیاستمداران بی مایه و بیگانگان موضع گیری و دولت انگلیس را به گرگ درنده یی تشبیه و مصر را ستایش می کند. همچنین یکی دیگر از مضامینی که در شعر این ۲ شاعر نمود عینی دارد، نابرابری اجتماعی و تضاد طبقاتی است که فقر را باعث از میان رفتن اعتماد به نفس و عزت مردم می دانند.

مضامین مشترک شوقی با نسیم شمال

شوقی و نسیم شمال با ۲ زبان متفاوت و در ۲ کشور غیر همسایه زندگی کرده اند اما مفاهیم و مضامین به خصوص مربوط به مشروطه خواهی در اشعار آنها بسیار مشترک است. نسیم شمال از عمق وجود به نظام مشروطه و حاکمیت قانون اعتقاد دارد و معتقد بوده که نظام مشروطه عقلاً و شرعاً صحیح است زیرا عدالت، انصاف و مساوات را در پناه مشروطه می بیند تا آنجا که در شعری می سراید:

مشروطه چه در عقل و چه در شرع صحیح است/هرکس کند انکار ز جمع عقلا نیست

مسئول به هر جزئی و کلی وزرا اند/در صحت مشروطه دگر چون و چرا نیست

شوقی نیز در قصیده یی به نام الدستور العثمانی، برقراری نظام مشروطه و مبتنی بر قانون و مجلس شورا را از طرف خلیفه سلطان عبدالحمید ثانی به مردم مصر بشارت می دهد و آن را مورد تاکید کتاب خدا می داند. تاکید شوقی به مانند نسیم شمال بر موضوع حاکمیت قانون نشان دهنده اطلاع و روشن بینی اوست و اعتقاد دارد که حاکمان و وزرا سرزمین خود را با قانون اساسی آباد می کنند.

بنابراین این ۲ شاعر خواهان نظام مشروطه،  پارلمانی و مبتنی بر قانون و عدالت، با حاکمانی لایق، کاردان و عالم اند. نظامی که آسایش،  سعادت و پیشرفت مردم را تامین کند و مانع ظلم و ستم شود اما افسوس که نظام مشروطه در دوره این شاعران در ایران و مصر آنگونه که باید، رشد نمی کند و به ثمر نمی نشیند. مخالفان مشروطه بر مجلس و دیگر ارکان مملکت سیطره پیدا می کنند و وطن در معرض نابسامانی و آشفتگی قرار می گیرد. به همین سبب است که هر ۲ شاعر، مردم را به پاس داشت و حفاظت از وطن، فرا می خوانند.

مضامین مشترک شوقی با ملک الشعرای بهار

احمد شوقی و ملک الشعرای بهار به عنوان دو شاعر متعهد که برای شعر خود رسالتی فراتر از مداحی و تکسب قائل هستند، در اشعار خود پیام ­های اخلاقی آشکار و نهان فراوانی را به ­عنوان یک کالای فکری و متناسب با نیاز جامعه به خوانندگان خود ارسال می­ کنند. تشویق به آموختن دانش مضمونی است که در پایان بسیاری از اشعار اجتماعی و حتی سیاسی هر ۲ شاعر به آن پرداخته شده است. بهار به خوبی می ­داند که گاهی برای تحریک افراد به انجام یک کار، باید پیامدهای منفی حاصل از انجام ندادن آن عمل را برای آنها بر شمارد تا به صورت عاملی انگیزاننده جهت تحقق آن امر عمل کند.

شوقی نیز همچون بهار برای علم ارزش فراوانی قائل است. او خود از آغاز جوانی نسبت به مطالعه حرص شدیدی داشت به ­گونه­ یی که در کنار عربی زبان­ ها، فرانسه و ترکی را در حد تسلط آموخت. شاعر عرب در خصوص همین ویژگی فطری خود از خواننده می­ خواهد تمام تلاش خویش را جهت آموزش علم صحیح و ادب سلیم به عمل آورد.

همچنین بومی سازی علم، آموختن علم برای علم، آزادی زنان، حفظ وحدت داخلی، ترک اختلاف های دینی و مذهبی و جلوگیری از جنگ افروزی از دیگر مضامین مشترک این ۲ شاعر مصری و ایرانی است.

آثار و سرانجام شوقی

شوقی دارای آثاری فراوان و اشعاری زیبا و دلنشین در زمینه نظم و نثر است. از مهم ترین تألیفات او دیوانش الشوقیات در چهار جلد بزرگ بوده که نام آور بودن او در میان ادبا و شاعران مصری بیشتر به خاطر آثار منظومش است. ارجوزه دول العرب و عظماء الاسلام که بعد از وفات او به چاپ رسید.

نمایشنامه هایی به نام های مصرع کلیوباترا، مجنون لیلی، قمبیز، علی بک الکبیر، عنتره و الست هدی را در سال های ۱۹۲۹ و ۱۹۳۲ میلادی سرود.

همچنین آثار او به نثر شامل سه رمان و مقالات اجتماعی و یک نمایشنامه است: أسوق الذهب که حاوی مقالات اجتماعی در موضوعاتی مختلف، چون آزادی، وطن، کانال سوئز، اهرام مرگ، سرباز گمنام و برخی اندرزها و حکم که خود به تجربه دریافته و جمع‌آوری کرده است.

 نمایشنامه نثری به نام امیره الأندلس و سه رمان یکی به نام‌های عذراء الهند که در ۱۸۹۷ میلادی نوشته شده و موضوع آن از تاریخ مصر قدیم یعنی زمان رامسس دوم گرفته شده است. دیگری لادیس یا آخرین فرعونان که در ۱۸۹۸ میلادی تألیف شده و بیان اوضاع مصر و سوم ورقه الآس رمانی است به روال طبیعی که نسبت به آثار پیشین او سجع در آن به حداقل رسیده و موضوع آن به زمان شاپور پادشاه ایران بازمی‌گردد.

سرانجام این شاعر عرب در ۱۴ اکتبر ۱۹۳۲ میلادی در قاهره دیده از جهان فروبست.