در گزیده ای از گفت و گوی روزنامه شرق با ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاح طلب، آمده است: اما این حضور در حالی است که هیچ افق روشنی پیشروی اصلاحطلبان و حیات سیاسی آنها وجود ندارد. حتی برخی پیشبینیها از عدم اقبال عموم از اصلاحطلبان و دستاورد مطلوب این جریان در انتخابات اسفندماه حکایت میکند. با این همه، وقتی از ابراهیم اصغرزاده میپرسیم آیا با توجه به وضع موجود و تنزل سرمایههای اجتماعی بهتر نیست اصلاحطلبان به جای حضور در انتخابات به احیای سرمایههای اجتماعی خود بپردازند؛ او در پاسخ میگوید: «بازگشت به جامعهای که امیدش از سیاست سلب شده نوشداروی بعد از مرگ سهراب است. اگر منظور از احیای سرمایه اجتماعی تحریم انتخابات باشد، سر به بیراهه گذاشتن است». بر این اساس، درباره مسائل یادشده با این فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداختیم که در ادامه آن را میخوانید.
سرمایه اجتماعی که سوخت محرک حرکت اصلاحطلبانه است بهصورت دامنهداری دچار آسیب شده است، دلیل این وضعیت چیست؟
متأسفانه نظرسنجیها گزاره کاهش شدید سرمایه را تأیید میکند. سرمایه اجتماعی نوعی دارایی نامشهود است که از نسبت اعتماد بدنه به اعتبار گفتمان یک جریان سیاسی سنجیده میشود. این نوع سرمایه میراث تاریخی و معنوی سیاستورزی اصلاحطلبانه از دوم خرداد ۷۶ تاکنون است. ذات و جوهرهاش از جنس ارتباط ذهنی و تعامل خوشبینانه است به همین علت فرارتر است و بهراحتی در معرض فروپاشی قرار میگیرد. در سطوح ملی نیز هرچه ارتباط رودررو از درجه اعتماد بالاتری برخوردار باشد اعتبار نظامهای نمادین افزونتر شده و تعامل و مبادله کمهزینه، سریع و روانتر صورت میگیرد. اگر جریانات سیاسی نتوانند بهموقع ضرباهنگ حرکت خود را با تحولات پرسرعت اجتماعی و تغییرات نسلی تنظیم کنند، سبد این سرمایه کوچک و تنگتر خواهد شد. اجازه دهید مثالی عینیتر بزنم. این روزها میبینید کنشگران مدنی در مواجهه با پدیده ارسال میلیونها کامنت زیر پُست اینستاگرام خواننده مبتذل رپ دستوپای خود را گم کردهاند. باید پرسید چرا جامعه تا این حد خنثی و سیاستزدایی شده است؟ چه کسی یا چه نهادی باید پاسخگوی این خودویرانی روانی باشد؟ انسان یاد خودکشی دستهجمعی نهنگهای اقیانوس میافتد. اگر این پدیده مصداق فروپاشی سرمایه سیاسی اجتماعی نیست، پس نشانه چیست؟ شاید بعضی توجیه کنند سخنگفتن از سقوط آزاد سرمایه اجتماعی این روزها که کشور تحت فشار تحریمهای حداکثری دشمن قرار دارد آدرسدادن انحرافی است. اصولگراها که همه مؤسسات فرهنگی و دینی، دانشگاهها، سازمانها و نهادهای فرهنگی و تبلیغی، نمازجمعهها، دفاتر تبلیغات اسلامی، فرهنگستانها و صداوسیما را در قبضه دارند با آن ارقام بودجهای که در این سالها هزینه کردهاند فرافکنی میکنند و طبق معمول منشأ آن را به بیرون مرزها و نقشه دشمن نسبت میدهند.
با توجه به اینکه تحریم انتخابات سر به بیراههگذاشتن است، اصلاحطلبان از چه طریق و با چه راهکاری میتوانند به احیای سرمایههای اجتماعی خود و در نتیجه ترغیب جامعه برای حضور در انتخابات بپردازند؟
در وهله نخست باید به اصلاحطلبان بوروکرات که مزه قدرت زیر زبانشان مزه کرده و کاسهکوزهها را میخواهند بر سر اصلاحطلبان پیشرو، نیروهای تحولخواه و آوانگارد بشکنند، گوشزد کرد که دیگر راهبرد ترساندن جامعه از شرایط وخیمتر کارایی ندارد و نمیتوان از این طریق مردم را به انتخاب بین بد و بدتر وادار کرد. جریان اصلاحطلب برای اینکه بتواند مقبولیت و مشروعیت ازکفرفته و سرمایه اجتماعی و تاریخی خود را بازیابی کند، احتیاج به بازنگری گفتمانی و تأملات جدی انتقادی در درون دارد.
باید توضیح دهد که چرا در مقاطعی سکوت کرده و دست به عقبنشینیهای بیمورد زده است یا به اصولگراها چک سفیدامضا داده است تا فرصت بزککردن سیاستهای تخریبی خود را بیابند و از اصلاحطلبان بهعنوان یک پل برای رسیدن به اهدافشان و تثبیت آن استفاده کنند. اصولگراها با زیرکی و ایجاد بحران در سالهای گذشته پای اصلاحطلبان را به مناقشات فصلی و فرسایشی کشاندند و آنها را درگیر مسائل روزمره پیشپاافتاده کردند. ازاینرو اصلاحطلبان نتوانستند پیام خود درباره اصلاحات بنیادی و ساختاری را به جامعه منتقل کنند و دچار گسست و تأخیر تاریخی از هویت و ذات واقعی خود شدند و نتوانستند فرکانس گفتمان خود را روی امواج بخشهای نوگرا و تحولخواه جامعه تنظیم کنند؛ تاجاییکه سهم تغییر تقابل سبک زندگی نسل جدید با سیاستهای کلیشهای را در محاسبات راهبردی خود نادیده انگاشتند. ایرانیان آرمانگرا و هویتخواه هستند؛ ولی این روزها حق دارند که اولویت را به مطالبات معیشتی و صنفی بدهند. سیاست خارجی و سیاست داخلی را نیز تا آنجا پی میگیرند که به کارآمدی و حل گرههای اقتصادی و رفع بحرانهای موجود بینجامد.