به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ وقتی محمدرضا پهلوی در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ خورشیدی در کاخ نیاوران در کنفرانسی رادیو – تلویزیونی به مخاطبان خود تولد یک حزب نوظهور را با عنوان رستاخیز نوید میداد، شاید هیچگاه به ذهنش خطور نمی کرد که بعد از مدتی با اعمال فشارهای مخالفانش باید این حزب را منحل کند؛ مخالفانی که در همان ابتدا هم به آن اشاره کرد و گفت: به هر حال فردی که وارد این تشکیلات سیاسی (حزب رستاخیز) نشود، ۲ راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست، وطن ندارد.
محمدرضا پهلوی در نخستین گام، امیرعباس هویدا را به سمت دبیرکل حزب رستاخیز برگزید. هویدا نیز بلافاصله در تلگرافی به استانداریها و فرمانداریها دستور دایر کردن دفاتری جهت تسهیل در ثبت عضویت همه طبقات مردم در حزب رستاخیز را صادر کرد. با آغاز فعالیتهای حزب رستاخیز، گروهی از شخصیتهای مدافع رژیم در نشریات مختلف کشور کوشیدند از منظر سیاسی، اجتماعی و نیز فلسفی دلایل تاسیس حزب را توجیه کنند.
اما برخلاف گفته های محمدرضا پهلوی، این مخالفان بیش از آنکه فکر می کرد، قابل توجه بودند. مخالفانی که عده ای از آنها جزو نیروهای رژیم محسوب می شدند و شماری دیگر جز مخالفان سرسخت رژیم بودند. هر چه بود، ناگهانی بودنِ تغییری که محمدرضا پهلوی با اعلان انحلال همه احزاب و تأسیس حزب رستاخیز به آن دامن زد، نیروهای سیاسی کشور را با بُهت روبه رو کرد؛ حزبی که افرادی همچون امیرعباس هویدا، جمشید آموزگار، محمد معتضد باهری و جواد سعید دبیرکل های آن بودند.
پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت انتخاب جمشید آموزگار به دبیرکلی حزب رستاخیز به بررسی دیدگاه مخالفان این حزب پرداخته است.
امام خمینی (ره)
هنوز ۱۰ روز از سخنرانی محمدرضا پهلوی نگذشته بود که امام خمینی(ره) در پیامی درباره حزب رستاخیز با عنوانِ «پیام قائد بزرگ اسلام، حضرت آیتاللهالعظمی خمینی به استفتاء جمعی از مسلمانان ایران درباره حزب رستاخیز ملی ایران» منتشر شد، تأسیس این حزب را به روشنی اعترافی از طرف محمدرضا پهلوی به برخوردار نبودن از پشتیبانی ملت دانستند که خود نتیجه شکست فاحش طرح استعماریِ به اصطلاح انقلاب ششم بهمن بود. در این پیام آمده بود: فردی که بیش از ۱۰ سال است، فریاد میزند که ملت ایران موافق با این انقلاب است و اسم آن را انقلاب شاه و ملت گذاشته، امروز مردم ایران را به صفهای مختلف تقسیم کرده و میخواهد با زور سرنیزه موافق درست کند. اگر این به اصطلاح انقلاب از شاه ملت میباشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟
امام خمینی (ره) پس از توصیفی از وضعیت نابسامان کشور، تشکیل این حزب را مقدمه بدبختیهای بسیاری که پیامدهایش به تدریج ظاهر میشود، دانستند و متذکر شدند که «بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت اسلام پایمال شود. سپس همه طبقات، خصوصاً خطبای محترم، محصلان، طبقه جوان دانشگاهی، طبقات کارگر، زارع، تجار و اصناف را فراخواندند که با مبارزات پیگیر، همهجانبه و مقاومت منفی، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست.
جبهه ملی
یکی از گروه هایی که مخالفت سرسختانه خود را با حزب رستاخیز نشان دادند، اعضای جبهه ملی بودند؛ آنها متشکل از افرادی تحصیل کرده، سیاسی و باسابقه در مبارزه با رژیم بودند که با وجه اجبار در عضویت به شدت مخالفت کردند. وجهی که به استناد اسناد ساواک، دغدغه عمده اعضای جبهه ملی بود. بنابراین در گردهمایی که در ۱۵ اسفند ۱۳۵۳ خورشیدی در منزل کریم کریمآبادی تشکیل شد و در آن، محمد توسلی، صادق سرفراز، حاج محمود مانیان، حسین شاهحسینی، ادیب برومند، داریوش فروهر و تعدادی دیگر از اعضای این جبهه برای بحث درباره مسایل روز حضور یافته بودند، فروهر گفت در هیات مدیره کانون وکلا دکتر متیندفتری و حسن نزیه با مخابره تلگراف مخالفت کردهاند و بعضاً مخالفتهایی دیده میشود و به همسر من هم پیشنهاد عضویت شده اما نپذیرفته است و الهیار صالح نیز با عضویت افراد مخالفت کرده است.
اما بخشی دیگر از نیروهای جبهه ملی در خارج از کشور بودند که با حزب رستاخیز مخالفت کردند. این جبهه در نوشتهای با عنوان فاشیسم پهلوی که در روزنامه ایران آزاد، ارگان جبهه ملی ایران در خارج از کشور در اردیبهشت ۱۳۵۴ خورشیدی منتشر شد، اعضای این جبهه علت تأسیس حزب رستاخیز را وجود تضاد میان تقاضای طبیعی تاریخی سرمایهداری در ایران و سامان سیاسیِ هرمیشکلِ ایران با شاه مستبد در صدر آن به شمار آوردند. تضادی که به باور نویسندگان یا باید به نفع رشد و بسط سرمایهداری حل و یا هر ۲ سر تضاد در یک حرکت انقلابی اجتماعی برای همیشه نابود میشدند. در توضیح اینکه چرا این تضاد در شکل ایجاد یک حزب واحد به دستور محمدرضا پهلوی به وجود آمده است، نویسندگان مقاله بر این نظرند بودند که: سرمایهداری جهانی و ارتجاع پهلوی میکوشند اولاً تضاد میان سامان هرمی سیاسی ایران و تقاضای بلافاصله سرمایهداری را نه لزوماً با نفی هرم و صدر آن بلکه با تجهیز سیاسی تودهای مردم البته با شیوه فاشیستی و نه با شیوه لیبرال و آراستنِ نظمهای تشکیلاتی، تخفیف داده و حل کنند. ثانیاً از این طریق، با نظر خود محافظان مناسبات استثمارگرانه آینده را به وجود آورند.
همچنین نویسندگان مقاله بر این نظر بودند که با توجه به تجربیاتِ سالهای گذشته که آخرینشان را انقلاب ظفرنمون کامبوج و ویتنام تشکیل میدهد، حکومتها به روشنی دریافتهاند که میبایست برای حفظ خود و اجرای اوامر قدرتهای بزرگ امپریالیستی با رفرمها و تغییرات داخلی با سر و صورت دادن به اوضاع سیاسی و نظامی خود سریعاً اقدام کنند.
نتیجه سیاسی همه این مباحث که با مقایسه امکانات بسیج احزاب فاشیستیِ آلمان و ایتالیا و پرسش از وجود چنین امکاناتی در کشوری مانند ایران نیز تکمیل میشد، آن بود که حزب رستاخیز خود به کانون تبلور تضادهای جامعه سرمایهداری ایران تبدیل شده و در نتیجه، استراتژی مبارزه با حکومت باید بر مخالفت با این حزب متمرکز شود و جنبش دموکراتیک و ضدّامپریالیستی میبایست با تبلیغ وسیع سیاسی، حرکت مقاومت ضدّ حزب محمدرضا پهلوی را در سطح جهانی سازمان دهد.
علاوه بر این، نویسندگان که گویی به جاذبههایی که چنین تشکیلاتی میتوانست برای برخی از ملیگراهای کشور داشته باشد، آگاه بودند، افرادی را که ممکن بود عضویت در این حزب را تاکتیکی برای انجام اصلاحات در کشور به شمار آورند از اقدام به چنین رفتاری برحذر میداشتند. آنها برخلاف افرادی که این تغییر را فرصتی برای اصلاحات به شمار میآوردند، بر این نظر بودند که در این دقیقه تاریخی در زندگی سیاسی ایران که آن را تعیینکننده سرنوشت جنبش مقاومت ضدّ استبدادی، جنبش دموکراتیک و ضدّ امپریالیستی میهن ما لااقل در چند سال آینده میدانستند، همه اعضای این جنبش باید به مبارزه شدید و همهجانبه علیه سازمانبخشیِ سیاسی فاشیسم و کمک به شکست محتوم آن دست بزنند.
مظفر بقایی
یکی از مخالفان حزب رستاخیز مظفر بقایی بود؛ چهره ای سیاسی که از دهه ۲۰ خورشیدی وارد سیاست شده بود، حزب زحمتکشان ملت ایران را تاسیس کرد، با آیت الله کاشانی همراهی می کرد و بعد از آن هم همچنان فردی سیاسی محسوب می شد. بقایی در نامهای مخالفت خود را با این اقدام به محمدرضا پهلوی اعلام کرد و با استناد به صحبت او در سخنرانی ۱۱ اسفند که در آن به لزوم احترام به قانون اساسی تأکید کرده بود، نوشت: اجازه میخواهم با استفاده از اصل بیستویکم متمم همان قانون [اساسی] به عرض مبارک برسانم که تشکیل اجتماعات در تمام مملکت آزاد است و بنابراین اجبار اشخاص به ورود در تشکیلات معیّن بر خلاف نصّ قانون اساسی است. بنابراین با توجه به گفته بقایی، دستور محمدرضا پهلوی برای انحلال همه احزاب در یک حزب واحد، مخالف نصّ صریح قانون اساسی بود که ایجاد تشکلات را مجاز میشمرد.
دولتمردان رژیم و مخالف رستاخیز
در میان دولتمردان رژیم پهلوی نیز عده ای با حزب رستاخیز مخالف بود. در میان این چهره ها باید از اردشیر زاهدی نام برد؛ فردی که تعلق خاطرش به محمدرضا پهلوی بر فردی پوشیده نیست اما درباره رستاخیز می گوید: من اصولاً مخالف یک حزبی بودم و راجع به رستاخیز هم شاید تنها فردی بودم که حتی وقتی کاغذ فرستادند به امریکا، کتاب فرستادند از ایران، به همکاران خودم گفتم هرشخصی دلش میخواهد میتواند بنویسد، در اینجا امضا کند و به همین دلیل خودم هم آن را امضا نکردم.
جعفر شریف امامی یکی دیگر دولتمردان رژیم بود که محمدرضا پهلوی را از عواقب ناخوشایند این پدیده برحذر می داشت. حسین رازانی و ابراهیم خواجهنوری از نمایندگان مجلس شورای ملی نیز از جمله افراد شناخته شدهای بودند که با ارسال نامههای جداگانهای به نخست وزیران وقت این اقدام نابخردانه محمدرضا پهلوی را مورد انتقاد قرار دادند.
پرویز راجی آخرین سفیر محمدرضا پهلوی در انگلیس نیز در خاطرات خود می گوید: گرچه فقط در عرض چند ماه، عده زیادی ظاهراً به عضویت حزب رستاخیز درآمدند، اما گفتنی است که رستاخیز، علیرغم تعداد کثیر اعضایش از کمترین حمایت مردمی برخوردار بود. در حقیقت حالت انجمن فرصتطلبان سیاسی را داشت که در آن، عدهای دور هم مینشستند و کاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمیدادند.