پس از آغازشدن مراسم توسط علی دهباشی و سخنرانی رحیم پرنیا، مدیر صنایع دستی پرنیا، ناصر تکمیل همایون پشت تریبون حاضر شد و گفت: وقتی از کوروش صحبت میکنیم باید بدانیم کدام کوروش است چون چند نوع کوروش داریم. یکی کوروشی که یونانیها و بعد رُمیها ساختهاند که درون آن واقعیتهایی هم هست و گزنفون و هرودت در آثارشان آوردهاند. و یا کوروش تاریخنگاران روس در دوره بلشویسم که وقتی به کوروش میرسند او را نماینده بورژوازی ایرانی میدانند. عدهای هم در دورهای او را چنان ستودند که برابش مرتبه خدایی قائل شدند. برخی مانند شاه سابق که میگفت کوروش بخواب که من بیدارم درصورتیکه او خود خواب بود و بعضی دیگر هم مانند کسانی که پس از انقلاب اصلا وجود او را منکر شدند. من با این کوروشهای ساختگی کاری ندارم. منظور نظر من کوروشی است که تاریخ نشان میدهد سه دیانت بشریِ یهودیت، مسیحیت و اسلام او را از برجستهترین فرزانگان تاریخ و سیاست و کشورداری معرفی کردهاند. من از این کوروش سخن میگویم.
این تاریخنگار پیشکسوت در ادامه اظهار کرد: پیامبران بنیاسرائیل مانند اشعیای نبی در عهد عتیق از او تجلیل کردهاند و این برای بیش از دوهزار سال پیش است. ماجرا به زمانی برمیگردد که بُختالنصر در بابل به یهودیان ستم میکند و آنان را اسیر میسازد. دلداریهای ایرانیان حالتی را پدید میآورد که پس از فتح بابل و آزادی آنان، کوروش را نجاتدهنده یا ماشیح (Māšîaḥ) - که همان مسیحِ عبرانی است - مینامند.
او افزود: من صهیونیست نیستم اما بسیار مخالفم که یهودیان و پیروان دیگر ادیان در ایران را اقلیت بنامیم. این ظلم به آنهاست. آنان همه ایرانی هستند و باید آنان را ایرانیان یهودی معرفی کنیم زیرا در همه قرون و اعصار در اوج همزیستی، در کنار هم بودهایم چون همه ایرانی هستیم.
این استاد جامعهشناسی همچنین گفت: کوروش کشوردارِ قابلی بود اما جنگ هم میکرد. به لیدی و بابل و ماوراءالنهر رفت و وقتی برای مرتبه دوم به ماوراءالنهر رفت کشته شد و در ایران به خاک سپرده شد اما تا سدهها به مزار او به عنوان یک پیامبر یا مادر یک پیامبر احترام میگذاشتند. او از خود منشوری به یادگار گذاشت که سرآمد دادگری و جوانمردی است؛ گوهری که در روزگار ما کم شده است. مشیرالدوله پیرنیا در «تاریخ ایران باستانِ» خود به دقت منشور کوروش، اسکندر و آشوربانیپال را به لحاظ محتوا بررسی کرده است که مطالعه آن خالی از اشکال است.
او در پایان بیان کرد: یکی از افتخارات ما همین مردِ فرهیخته است که نامش با ایران زنده میشود و نام ایران با او.
سخنران بعد اما مهرداد ملکزاده بود که منشور کوروش کبیر را مطمح نظر قرار داد و گفت: کوروش ماجرایی پیچیده دارد. در طول دوران باستان هیچکس نتوانسته نسبت به او بیطرف باشد و هرجای تاریخ سراغ بگیرید له یا علیه او موضع گرفتهاند و منِ باستانشناس البته باید بیطرفانه صرفا به تحلیل دادههای تاریخی و باستانشناسی بپردازم.
او با ذکر این نکته که داستان پیدا شدن منشور کوروش حکایتی متواتر است، اظهار کرد: هرمزد رَسام، باستانشناس انگلیسیِ آسوریمذهبِ عراقیالاصل که برای موزه بریتانیا (British Museum) کار میکرد، آن را در سال ۱۸۷۸ در ویرانههای شهر بابل - جایی در حوالی بغداد امروزی - در محلی که پرستشگاه خدای مَردوک (یکی از خدایان بابل) بود، یافت و به این موزه انتقال یافت و در بخش عتقیقات شرقی، تالار ایران باستان - سابق در غرفه ۵۸ - و در حال حاضر در غرفه ۵۵ نگهداری میشود. بعدها دو تکه دیگر در تل جمجمه پیدا شد که حفاران قاچاق به به موزه دانشگاه یِیل فروختند شد که ابتدا تصور میشد متعلق به نَبونَیید، پادشاه بابل است اما بعد مشخص شد از همین استوانه است که روی قطعه اصلی سوار شد. و چنان اهمیت دارد که وقتی در شهریور ۱۳۸۹، این لوح برای چهار ماه به ایران و موزه ملی ایران آمد، بهسبب مخالفت دولت آمریکا، آن دو تکه جدا شد و فقط آنچه رسام کشف کرده بود، به ایران آمد و به نمایش گذاشته شد.
مهرداد ملکزاده: منشور کوروش جایی در گرانیگاه تاریخ ایستاده است زیرا وقتی به متن آن مینگرید آن را خلاف رویه رایج آن دوران مییابید که نوید باز شدن درها و گشوده شدن قفلها را با صلح و آرامش و آسایش میدهد
این باستانشناس اضافه کرد: وقتی این استوانه کشف شد، بابل آن روز، یکی از ایالات امپراتوری عثمانی بود و چون در آنجا – یعنی عراق کنونی - یافت شده بود، اصلا نمیتوانست ایرانی بوده باشد که در آن زمان برخی احساساتی شدند و نوشتند منشور کوروش به مام وطن بازگشت درصورتیکه اصلا هیچگاه در ایران نبوده که بازگشته باشد. زیرا معمولا در چنین اتفاقاتی حواشی گولزنندهتر از متن است اما باستانشناس نباید مفتون شود و در این وادی درغلتد. هرچند خودِ موزه بریتانیا هم شیطنت کرد و آن را نه در تالار بابل، که در تالار ایران باستان جای داد.
این عضو گروه پژوهشی دوران تاریخی پژوهشکده باستانشناسی در ادامه گفت: اگرچه ایجاد چنین استوانههایی مانند منشور کوروش در آن روزگار امری رایج بود و چیزی منحصربهفرد نیست، اما به واقع این منشور جایی در گرانیگاه تاریخ ایستاده است زیرا وقتی به متن آن مینگرید آن را خلاف رویه رایج آن دوران مییابید که نوید باز شدن درها و گشوده شدن قفلها را با صلح و آرامش و آسایش میدهد. یکی از بخشهای این استوانه، قصه فتح بابل است و با آنکه یونانیها و بابلیها هم آن را روایت کردهاند که با آنها هم قابل سنجش است اما این متن با تمام تاریخ آن روزگار تفاوت دارد.
ملکزاده افزود: در روانشناسیِ اندیشههای باستان، مفهومی وجود دارد به نام کنشمندیِ عاملیت که کوروش چنین بود و با آنکه حضورش در تاریخ سنگینی میکند اما روش رایج دوره خود را به کار نبرد و مصداق آن ضربالمثل انگلیسی است که در زمان مناسب و مکان مناسب جای گرفته بود. او ترکیبی از موقعشناسی و هوشمندی و هوشیاری و زیرکی و سیاستمداری با مهربانی و مردمداری و عدالتطلبی است که باید بیشک او را جزء فاتحان تاریخ قلمداد کرد.
او در پایان و پس از آنکه درباره لحن این استوانه و فاخر بودن آن و همچنین یادکرد خود با عنوان «شاه اَنشان» که سبب شده بود برخی بگویند کوروش ایرانی نبوده و بعد معلوم شد انشان نام ایلامیِ پارس است، گفت: وظیفه پژوهشگران جوان آن است که در دام خشکچشمیهایی چون چون پانترکیسم و پانایرانیسم نیفتند و چون یک محقق راستین از غلو کردن بپرهیزند زیرا بدترین دفاع است و موجب میشود آن چهره – و حال، بهطور مشخص کوروش کبیر - در پردهای غبار فرو رود پس بکوشیم او و مفاخری چون او را دور از تعصب بشناسیم.
در انتهای شب منشور کوروش کبیر، از تمبرینههای فاخر منقش به تصویر این منشور رونمایی شد که با همکاری شرکت ملی پست ایجاد شده است.