تهران – ایرنا – اعلام خبر کشته شدن خلیفه خودخوانده داعشی توسط نیروهای آمریکایی، دو سال پس از آن که تسلط این گروه تکفیری بر سرزمین‌هایش هم توسط ائتلاف نظامی ایران، روسیه و ترکیه از میان رفته بود، وقت مناسبی است برای مرور نگاه داعش و داعشیان به آنانی که دشمن می پنداشتند.

شاید اگر داستان زندگی «ابوبکر البغدادی» در قالب یک رُمان نوشته شده بود، منتقدین ادبی آن را اثری در ژانر سورئال یا فراواقع گرا نام گذاری می کردند. این که فردی بتواند در جهان مدرن که منافع متضاد و متناقض قدرت های جهانی و حتی منطقه ای و محلی، در گوشه گوشه آن آتش های جنگ و اعتراض و خونریزی و تبعیض را شعله ور کرده است، یک تنه با همگان هم اعلام دشمنی کند و هم بتواند همگان را در دشمنی با خود متفق القول کند، کاری بود که ابوبکر البغدادی، نه در یک داستان سورئال، که در واقعیت آن را تحقق بخشید.

این که به طور همزمان هم آمریکا دشمن تو باشد و هم روسیه، هم نسبت به ایدئولوژی حاکم بر ایران نفرت پراکنی کنی و هم عربستان، و هم ترکیه را مرتدانی وابسته به کفار بدانی و هم عراق را، نشان از پدیده ای اعجاب انگیز دارد که ابوبکر البغدادی و گروه «داعش» در مسیر آن گام بر می داشتند. همین وضعیت در دوران اوج فعالیت گروه تحت رهبری او، انگیزه بخش جوانانی از سراسر دنیا شد، که سودای شورش علیه تبعیض ها، فریب ها و استثمارِ موجودِ جهان مدرن را در سر می پروراندند.

ابوبکر البغدادی که بود؟

درباره ابوبکر البغدادی اطلاعات کاملی در دسترس نیست. آنچه در مورد وی گفته شده است، یک نام اصلی او یعنی؛ «ابراهیم بن عواد بن ابراهیم البدری السامرایی» دیگر سال و محل تولدش است؛ ۱۹۷۲ در شهر سامرا. جستجوی سوابقش نشان می دهد در دانشگاه بغداد در رشته حقوق اسلامی مدرک دکترا را اخذ کرده بود. گویا او تا سال ۲۰۰۳ و پیش از حمله آمریکا به عراق، به کار وعظ و موعظه در مسجد امام احمد بن حنبل سامرا هم مشغول بوده است. اطلاعات بیش از این از طریق سند های سازمانی امنیتی و نظامی به دست آمده است. ابراهیم البدری پس از اشغال عراق توسط آمریکا گروهی مذهبی-نظامی علیه اشغالگران تشکیل می دهد. گروه کوچکی که زمینه ساز اتحاد او با نامی بزرگ القاعده می شود. ابومصعب الزرقاوی در آن ایام به عنوان جانشین اسامه بن لادن، فرمانده شاخه عراقی القاعده است و زمان زیادی نمی گذرد که پای ابراهیم به عضویت در هیئت شرعی شورای مجاهدین عراق باز می گردد.

ابراهیم دو بار سابقه بازداشت دارد. هر دو بار هم توسط نیروهای آمریکایی. دفعه اول در سال ۲۰۰۴ که بدون هیچ محکومیتی فورا آزاد می شود و دفعه دوم در سال ۲۰۰۵ که همراه می شود با ۴ سال اسارت در اردوگاه بوکا واقع در جنوب عراق و همنشینی با سرشناس ترین مجاهدین نوسلفی (تکفیری) دستگیر شده در عراق. ابراهیم در زندان تبدیل به فرمانده ای خبره در میان تکفیری ها می شود و به سرعت پس از آزادی و البته کشته شدن رهبران شاخه عراقی القاعده، که نام «دولت اسلامی عراق» را بر خود گذاشته است، در سال ۲۰۱۰ به عنوان رهبر این گروه انتخاب می‌شود.

انتخاب او به عنوان رهبر القاعده عراق تنها آغازی بر جعل نام «ابوبکر البغدادی» برای خود نیست، که شروعی هم است برای تحقق رویای بزرگ ابراهیم. او خوش اقبال هم بود. کشته شدن اسامه بن لادن در سال ۲۰۱۰ این فرصت را به شاخه های القاعده در سرزمین های مختلف داد تا پرچم استقلال بلند کنند و بعد از آن هم سرایت جنبش موسوم به بهار عربی به سوریه در سال ۲۰۱۱ و انحراف آن در این کشور باعث شد تا سوریه تبدیل میدانی مساعد برای جولان دادن او و گروهش بشود.

پس از بروز این دو کامیابی بزرگ، ابوبکر البغدادی که با کمک دستگاه تبلیغاتی خود شجره نامه ای دروغین هم برای خود ترتیب داد و نسبش را به حسن بن علی ابن ابی طالب (ع) رساند، دیگر به عنوان یک عالم مذهبی و فرمانده نظامی که نسب قریشی هم دارد، مانع مهمی بر سر راه اعلام خود به عنوان خلیفه حکومت اسلامی و احیای ساختار خلافت نمی دید.

البغدادی چگونه خلیفه شد؟

احیای خلافت به عنوان رویای دیرپای بسیاری از معتقدان به مذاهب اهل سنت و همچنین مردم عرب، از هر قوم و اعتقاد و مسلک، است. حتی اعراب لائیک هم مانند جمال عبدالناصر، در رویای احیای خلافت، با رنگ و لعابی سکولار، بودند. و این رویای مشترک، مهمترین ابزار گروه های تکفیری برای جلب حمایت از میان توده های مردمِ مسلمان سنی و اعراب، است.

زنجیره «بن لادن–زرقاوی–البغدادی» یادآور مبارزات مشهورترین و موفقترین فرماندهان نوسلفی (به عنوان یکی از تفکراتی که در پی احیای خلافت هست) در بیش از سه دهه گذشته برای زمینه سازی خلافت به همان سبک و سیاق نوستالژیک و تاریخی، در جهان است.

با روی کار آمدن ابوبکر البغدادی، دامنه عملیات و حملات دولت اسلامی عراق گسترش قابل‌توجهی پیدا کرده بود و دولت‌های همجوار نیز کمک‌ها و حمایت‌های مالی و لجستیکی بیشتری به آن می کردند. بحران سوریه باعث شد تا به دستور فرماندهی القاعده، ابوبکر معاون خود را به سوریه بفرستد تا مقدمات تشکیل شاخه سوری القاعده که بعدها نام «جبهه النصره» یافت را فراهم کند. شاخه ای که با توجه به شکاف دولت و ملت در این کشور و ضعف دولت مرکزی به سرعت رشد کرد و نامش در جهان پرآوازه شد.

اوضاع مساعد سوریه برای ابوبکر وسوسه کننده بود. او در آوریل ۲۰۱۳ در ابتدا ادغام داعش با جبهه النصره را با عنوان «دولت اسلامی عراق و شام (داعش)» اعلام کرد. اما سرکرده‌ جبهه النصره و همچنین ایمن الظواهری، رهبر سازمان بین‌المللی القاعده، بلافاصله این مسئله را رد کردند. ایمن الظواهری بر جدایی این دو گروه تأکید کرد و دولت اسلامی عراق و جبهه النصره در شام را دو گروه مجزا و مستقل دانست. اما ابوبکر البغدادی فرصت طلایی را برای احیای خلافت یافته بود و با اعلام استقلال از القاعده و بدون مشارکت جبهه النصره، داعش را بنیاد نهاد و به‌ صورت جدی در دو حوزه‌ی عراق و سوریه به فعالیت پرداخت. البته القاعده هم متقابلا از اقدامات داعش تبری جست.

داعش توانست تنها یک سال بعد و در سال ۲۰۱۴ بخش های زیادی از شمال عراق و سوریه را تحت کنترل خود در بیاورد و ابوبکر البغدادی در خطبه معروف مسجد موصل، خود را خلیفه مسلمین بنامد. از این پس «دولت اسلامی عراق و شام» بیشتر از هر گروه تکفیری دیگر و «خلیفه ابراهیم» بیشتر از هر رهبر نوسلفی دیگر، توجه و تمرکز اذهان و رسانه های جهانی را به خود معطوف کرد و توانست هواداران پر شماری را از سراسر جهان به سرزمین های تحت فرمان خود جذب کند.

در این مدت حکایت خون ریزی ها، تجاوزها، سنگ دلی ها و جنایاتی که نیروهای داعش در سرزمین های تحت سلطه خود یا دیگر نقاط جهان انجام داده و به مدد رشد تکنولوژی به اطلاع جهانیان رساندند، بخش جدانشدنی از هویت این گروه، برای همگان شد.

دشمنی البغدادی با که بود؟

از آوریل ۲۰۱۴ که ابوبکر البغدادی عنوان «خلیفه ابراهیم» را بر خود گذاشت، تا نوامبر ۲۰۱۷ که در ابتدا فرمانده سپاه قدس در نامه ای به رهبر معظم انقلاب و پس از آن روسای جمهوری ایران و روسیه طی پیام هایی جداگانه به طور همزمان اعلام شکست سلطه داعش را، در نبرد با جبهه های مشترک ایران، روسیه و ترکیه، اعلام کردند، تا  مارس ۲۰۱۹ که نیروهای دموکرات سوریه (یکی از نیروهای معارض بشار اسد) آخرین مقر داعش در باغوز را هم تصرف کرد، تا اکتبر ۲۰۱۹ (امروز) که منابعی در دولت آمریکا اعلام کشته شدن او توسط نیروهای آمریکایی را منتشر کرده اند، زندگی ابوبکر و اقدامات گروه تحت رهبری او در یک عبارت خلاصه شده است؛ «جنگ با دشمنان خلیفه».

مفهوم دشمن در گفتمان داعش از جایگاهی بسیار  مهم برخوردار بود و آنان، که در استفاده از رسانه های روز دنیا مهارت قابل توجهی داشتند، بدون هیچ ملاحظه ای با تمام دنیا، یا به عبارتی بهتر تمام دنیا جز آنانی که در زیر بیرق دولت اسلامی قرار داشتند، اعلام دشمنی کردند.

در رسانه های داعش و برای توجیه اعضا و هوادارنشان، دشمنان در چهار دسته صلیبیون، صفوی ها، مرتدان و مجاهدین منحرف تعریف می شدند. از نگاه آنان محوریت جبهه صلیبی ها که همان غرب مصطلح است، در اختیار ایالات‌متحده آمریکا بود؛ و به‌واسطه آمریکا، تمام کشورهایی که در مقطعی و به هر دلیلی در مبارزه با گروه‌های تکفیری وارد عملیاتی شده‌ بودند یا به ‌بیانی ‌دیگر وارد اتحاد و تعاملی با آمریکا شده باشند، جزئی از این جبهه محسوب می گردیدند. از نگاه رهبران داعش حتی روسیه نیز همکار آمریکا و جزئی از جبهه صلیبی تصویر می شد.

اگر گروه اول از نگاه داعشی ها پر قدرت تر بودند، اما گروه دوم خطرناکتر جلوه می کردند. گروه دوم صفوی ها بودند که محوریت آن را ایران می دانستند. برخلاف دسته اول که کاملاً در قالب دولت-ملت‌های نوین قابل‌شناسایی بودند، این دسته بیشتر نشان در تاریخ جوامع اسلامی داشت و از لحاظ اعتقادی همه شیعیان را فارغ از مسلک و مرام شامل می‌گردید. از لفظ امپراتوری صفوی به همین منظور استفاده می‌شد تا بتواند چتری باشد برای تمام دولت‌ها و گروه‌های شیعه که از دید سلفی‌های داعش، یکسره کافر هستند. البته جهت محکم‌کاری همواره بر اتحاد امپراتوری صفوی با صلیبیون نیز با ذکر شواهدی، تأکید می شد.

اما گروه سوم مرتدان بودند. مهمترین ابزار داعشی ها برای اعلام دشمنی با گروه اول و دوم تفاوت با آن ها در دین و مذهب بود. اما گروه سوم همه معتقد به مذاهب اهل سنت بودند. اما داعشیان هر اهل تسننی را که به نحوی به یکی از تئوری‌های مدرن مانند سکولاریسم، ناسیونالیسم، دموکراسی و غیره تن داده بود، اعم از افراد و احزاب اسلام‌گرا و لائیک، را مرتد اعلام می کرد. این دسته شامل تمامی جریانات جهان اسلام که به جنبش اخوان المسلمین متمایل هستند و همچنین رهبران وهابی عربستان و دولت های حاشیه خلیج فارس نیز می شود.

اما آخرین گروه از دشمنانی که داعش تلاش زیادی برای مشخص کردن مرز میان خود و آن ها داشت، از میان دیگر گروه های تکفیری نوسلفی است.عنوان «مجاهدین منحرف» برای این دسته از دشمنان داعش انتخاب شده بود. این گروه از لحاظ عقیدتی بسیار به داعش شبیه هستند اما به اعتقاد رهبران داعش به دلایلی مانند اتحاد با صلیبی‌ها یا مرتدها و یا غلبه قدرت‌طلبی و تحزب در میان آن‌ها، منحرفانی فرض می شدند که با خلافت اعلام‌شده توسط خلیفه ابراهیم بیعت نکرده‌اند.

اینچنین گستره دشمنان داعش بازه ای بسیار گسترده را شامل می گردید.

آن که با همه دشمن بود، نابود شد!

داعش در رسانه های پر تعداد و رنگارنگ خود با انواع و اقسام روش ها، هوادارانش را در سراسر دنیا تشویق به اقدام علیه تمامی این دشمنان می کرد. آن ها در مطالبی ضمن تئوریزه کردن دلایل این دشمنی، از طرفدارانشان می خواستند تا با تشکیل جمع هایی هرچند محدود، اقداماتی تخریبی حتی در حد یکی انفجار کوچک در جهت تضعیف دشمنانشان انجام دهند.

اما از روزگاری که این ترویج خشونت توسط داعش مخاطبانی مومن پیدا می کرد، گذشته است و آنچه که امروز برای این گروه باقی مانده است، وحدت همه دشمنانش در نابودی شان است. داعش امروز دیگر سرزمینی در اختیار ندارد، نیروهایش کشته، پراکنده یا سر خورده شده اند. دیگر از فعالیت های رسانه ای شان خبری نیست و خبری هم از انفجارهای پر سر و صدایشان در گوشه ای از دنیا یا اعدام های بدوی در مرزهای دولت خودخوانده شان، به گوش نمی رسد.

در این میانه کشته شدن ابوبکر البغدادی که با عنوان خلیفه، «قلب و مغز» این گروه را تشکیل می داد، می تواند به طور رسمی نقطه پایان گروهی باشد که برای احیای خلافت سنتی در دنیای مدرن، به جنگ همگان رفته بود.

انتقادی که داعشیان به دیگر گروه های سلفی مانند القاعده داشتند، عمدتا به این مسئله بر می گشت که آن ها به آرمان احیای خلافت خیانت کرده اند و به جای اعلام خلیفه در دنیای جدید، سرگرم رقابت و جنگ و مذاکره و گفت و گو با صلیبیون، مرتدان و صفوی های شده اند. داعشیان این خیانت را نابخشودنی می دانستند. در روزگاری که داعش در اوج موفقیت و کامیابی خود، جبهه النصره را به جرم «اتحاد با طواغیت» که عمدتا منظور دولتمردان ترکیه و عربستان بود، مورد سرزنش شدید قرار می داد، امروز به مدد اتحاد نانوشته ای از  صفوی ها، صلیبی ها، مرتدین و حتی مجاهدین منحرف، سرزمین هایش، هوادارانش و به عنوان تیر آخر؛ خلیفه اش را از دست داده است.

به نظر می رسد از داعش دیگر اثری در صفحه روزگار جز ویرانی های گذشته باقی نمانده باشد، اما شاید این طنز تلخی باشد که جبهه النصره کماکان با نام جدید «جبهه فتح شام» سرزمین هایی را در تصرف خود دارد و تحت نفوذ القاعده مشغول ادامه فعالیت است.